مدتي اين مثنوي تعطيل شد
درباب تغيير كلي در كادر هيئت تحريريه؛ از آنجا كه چراغ دروغ بي فروغ
است و اينجانبان هم اهل كچلك بازي درآوردن نيستيم و تصميم گرفته ايم از
همين حالا تا هر وقت كه شد به شما دروغ نگوييم بايد به عرض انور
برسانيم: قسم با هم نداريم كسي هم چينه دان ما را نتكانده است و به قول
شاعر: سخن تا نپرسند لب بسته دار، اما از آنجا كه به ما سفارش كرده اند
اين تاخير كبري و اين تغيير عظمي را يكجوري ماستمالي كنيم بايد به عرض
اشرف برسانيم؛ حقيقت امر اين است كه به كي به كي قسم باور بفرماييد نه
كودتايي در كار بوده نه بگير و ببندي اصلا نقل اين صحبتها نيست فقط چون
دوستان قبلي را قبل از اينكه درسشان تمام بشود سر كار گذاشته بودند،
رفتند دنبال درس و مشق (اصلا رفتند شبدر بچينند) و ما چون درسمان تمام
شده بود و بيكار بوديم، يك دفعه قضاقورتكي به ما پيشنهاد كار نون و
آبدار كردند و ما هم يك دفعه پذيرفتيم، همين. به هر تقدير نه آنها
پيشاني پلنگ مي خاراندند و نه ما پيشاني شير.
و
اما درباب شكل ظاهر و محتواي “بهارستان“ بايد به عرض امجد برسانيم كه
ديگر از “يكي بود يكي نبود“ و تئاتر و موسيقي خبري نيست (لطفا شلوغ
نكنيد) الا بعضي وقتها، آخر نه ما شهرزاد قصه گوييم و نه شما پادشاه
بغداد (منظور ما صدام نيست) اصلا خاصيت كافور مجوييد ز فلفل. بله اگر
داستان مي خواهيد خودتان برويد بخوانيد و خلاصه كنيد. صفحه ادبي ما با
عنوان“از هر دري“ بيشتر به آش قجرها شباهت دارد كه از هر قماش در آن
يافت خواهيد كرد و در قسمت هاي ديگر “نيز هم“. اميد كه اين بهارستان با
ذائقه شما سازگار باشد و خود يار شاطر شما باشيم تا بار خاطر. به قول
شيرازي ها از بس حرف زديم زبونمون چوقي شد (مو درآورد).
|