ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » طغيـان دادشـاه در بـلوچسـتان (صفحه ۲)

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

135

پیشینه فرش 

 

 

پرونده ناتمام، منوچهر آزمون
یادآور، کتاب ماه فرهنگی تاریخی
امین السلطان در سفر به اطراف جهان
حکومت شیخ خزعل بن جابر

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر شماره 60  

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 60

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

طغيـان دادشـاه در بـلوچسـتان (صفحه ۲) 

 

ارباب مهدي با همکاري حاميانش نقشه اي طرح کردند تا به اهدافشان برسند. با توجه به مصوب دولت که در سال 1339بلوچستان ده نشين اعلام شده بود و ديگر منطقه عشايري محسوب نمي شد، ارباب مهدي و سايرين به اين نتيجه رسيدند که با جمع آوري سلاح سرداران بلوچ مخالف خود از اعتبار انان کاسته و با اين اقدام موجبات پيروزي خود را در انتخابات فراهم مي کنند. به دليل اينکه آنان مي دانستند سرداران بلوچ به راحتي اسلحه خود را که ابزار قدرتشان بود تحويل نمي دهند، لذا برخورد نظامي رخ خواهد داد و در نتيجه مي توانند به بهانه برهم زدن امنيت و آرامش منطقه آنان را دستگير کنند تا به راحتي در انتخابات پيروز شوند.

 

در اين بين لاشاريها و مبارکيها به دليل اختلافاتشان با علي خان و با توجه به اينکه از تعديات او به ستوه آمده بودند، مراتب اخاذي و تعديات او را به فرمانده هنگ زاهدان گزارش دادند و خواهان رسيدگي شدند. از طرفي بي بي فرخنده بيوه سردار حسين خان دوم شيراني نيز از تعديات و تجاوزات علي خان به حوزه نفوذ خود شاکي بود. اين وضعيت منجر به درگيري نيروهاي علي خان با نيروهاي ژاندارمري شد.سرانجام آنان به سوي کوههاي بنت گريختند. در اين ميان عيدو خان ريگي و سردار کريم بخش سعيدي با علي خان ملاقات کرده او را به مراحم دولت اميدوار ساختند. سرتيپ وحدانيان که فرماندهي نيروهاي ارتش را به عهده داشت قول داد در صورتي که علي خان تسليم شود با او و افرادش کاري نداشته باشد، ولي در نهايت دستگير و به خاش اعزام شد.

 

در جريان انتخابات دوره هفدهم سرانجام مراد خان ريگي به پيروزي رسيد و مخالفينش شکست سياسي سختي متحمل شدند. چون در پيروزي او شيرانيها نقش عمدهاي داشتند بنابراين پدرش عيدو خان دستور آزادي خوانين مذکور را از شاه گرفت ولي مصدق با آزادي آنان مخالفت کرد. تا اينکه مراد خان به جبهه ملي پيوست و بعد از دو سال توانست آنان را آزاد کند. اما با سقوط مصدق و انحلال مجلس هفدهم سرلشکر کيکاوسي که پسر عموي جهانباي فرمانده لشکر شرق بود و با ريگيها سابقه فاميلي نزديکي داشت به کمک آنها توانست به عنوان نماينده بلوچستان انتخاب شود. کيکاوسي نماينده و سخنگوي ريگيها و از موافقين آنان بود (همان: 86ـ67 ).

 

حوادث پنجساله دوم ماجرا (1331ـ1335 )

از مسائل مهم اين دوران کاسته شدن قدرت و نفوذ علي خان پس از زنداني شدن، و مقاومت مردم در برابر ايادي آن است. و پي بردن مردم به اين واقعيت که حاکميتي برتر از علي خان به نام دولت وجود دارد. با وجود اين شرايط علي خان پس از آزادي رفتار خود را تغيير نداد، و با وجود پاسگاههاي متعدد در منطقه، به ظلم و ستم خود ادامه داد. اين شدت عمل او گامي در جهت احياي قدرت و نفوذ گذشته اش بود. با وجود محدود شدن قدرتش هنوز هم نفوذ فراواني داشت. از طرفي رقباي آن (ميرلاشاريها و مبارکيها) در صحنه سياست ملي و محلي شکست خورده بودند. سرهنگ ژيان که حامي مهمي براي آنان بود از بلوچستان منتقل گرديد. در حالي که شيرانيها با يکي از رقباي محلي مهم (ريگيها) که حسن سابقه دوستي و همکاري را با دولت مرکزي داشتند متحد شدند.

 

اينان توانستند از ميان افراد دست نشانده نمايندگان بلوچستان را انتخاب کنند. افرادي مانند مراد خان ريگي و سرلشکر کيکاوسي از اين گونه افراد بودند که حامي منافع اين دسته بودند. اين شرايط منجر به اين امر شدکه در فاصله سالهاي بين 1330تا اواخر 1332دادشاه که عامل و ابزار اجراي اهداف و نيات مير لاشاريها و مبارکيها بود، ظاهراً آرام باشد و فقط هر از چندگاهي حملاتي انتقامجويانه عليه مخالفين خود (شيرانيها و ايادي آنان) انجام مي داد. انگيزه او از اين اقدامات تصفيه حسابهاي شخصي بود. با آزادي علي خان در اواخر 1332دادشاه از سوي خوانين متحدش بر ضد او تحريک شد. و چريکهاي دادشاه به ايجاد ناامني و آشوب در حوزه نفوذ شيرانيها پرداختند. در اين زمان سروان ريگي از جانب ژاندارمري به فرماندهي ستون عمليات انتخاب شد. در اين زمان اقدامات مشترکي از سوي چريکهاي محلي (نيروهاي علي خان) و نيروهاي دولتي بر ضد دادشاه بر ضد دادشاه انجام مي گيرد که در اکثر مواقع ناکام مي مانند.

 

در اين بين سروان ريگي گزارشهايي خلاف واقع به مرکز (هنگ زاهدان) مي دهد. اين گزارشها از جانب او چند بار تکرار مي شود. (گزارشهايي مبني بر اينکه چندين نفر از ياران دادشاه را کشته و خود او نيز در اين درگيريها مجروح شده) اما مهيم خان و عيسي خان فرصت را غنيمت شمرده و به استانداري و هنگ زاهدان نوشتند که اخبار ارسالي از سوي سروان ريگي کذب محض است. در نتيجه از سوي ژاندارمري هيئتي به منطقه رفت. پس از رسيدگي سروان ريگي به اتهام انتشار اخبار کذب متهم و به استان فارس منتقل گرديد. در اين زمان دادشاه به بنت رفته، دو تن از کنيزان علي خان را مي ربايد. اين مسئله بازتاب فراواني داشت و دو نتيجه متفاوت در بر داشت: اول آبرو و حيثيت خوانين مخالف بيش از پيش خدشه دار شد، از طرفي شايعه شد که دادشاه به ناموس بلوچها رحم نمي کند و به ربودن زنان و مردم بي دفاع مي پردازد. با رفتن دادشاه به عمان براي تهيه امکانات و تجهيزات، اين شايعه فزوني گرفت و مخالفين شايعه کردند که او به قصد فروش زنان به آنجا رفته است. در حالي که دادشاه به علت قتل لالک توسط پليس عمان تحت تعقيب بود و چون نزديک بود که دادشاه دستگير شود او و نزديکانش متواري شدند و زنان در آنجا ماندند و براي اينکه تحت پيگرد قانوني قرار نگيرند، ادعا کردند دادشاه ما را ربوده تا در عمان بفروشد.

 

 اما سرهنگ فرتاش فرمانده هنگ زاهدان در 1334در گزارشي به استانداري نوشت که اين موضوع صحت ندارد و مخالفين دادشاه اين قبيل جريانات را بزرگ کرده برخلاف واقع و به زيان دادشاه جلوه مي دهند. در برگشت از عمان يک درگيري بين دادشاه و نيروهاي ژاندارمري رخ داد که به کشته شدن يکي از افراد ژاندارمري منجر شد. اين حادثه منجر به تعقيب دادشاه توسط سروان خليل خان ريگي فرمانده جاسک شد، که نتيجه اي در بر نداشت و دادشاه به سفيدکوه برگشت. در اين زمان ما مي توانيم به اقدامات سرگرد قريب مرادي فرمانده ژاندارمري ايرانشهر اشاره کنيم. سرگرد مرادي پي برده بود که با عمليات نظامي نمي توان به دادشاه و افرادش دست يافت. بنابراين سعي کرد با وساطت اشخاصي همچون سردار زمان خان و قاضي حسن فنوجي با دادشاه تماس برقرار کند و به هر طريق ممکن او را تأمين دهد، به اين شرط که اسلحه خود را زمين بگذارد و تسليم شود.

 

دادشاه به شرط خلع سلاح شدن مخالفين خود قبول کرد. او مسئله را با سرهنگ فرتاش در ميان گذاشت و از طرف وي اجازه يافت تا نسبت به تأمين دادشاه اقدام کند. از طرفي او از ارتباط ميان عيسي خان مبارکي و دادشاه مطلع نبود، لذا اين موضوع را با او در ميان گذاشت. مبارکي ظاهراَ موافقت کرد ولي چون مي دانست که اگر دادشاه تسليم شود او و افرادش نام همدستان محلي و حاميان خود را فاش خواهند کرد، که منجر به گرفتاري آنان مي شد، پس شروع به زمينه سازيهايي کردند و همه روزه با ارسال دادخواستهاي مختلف به ايرانشهر و استانداري از سرگرد مرادي شکايت مي کردند. سرانجام آنان موفق به تعويض افسر نامبرده شدند. طرح تأمين دادشاه براي مدتي به فراموشي سپرده شد. سروان خليل خان ريگي به عنوان فرمانده گروهان فنوج و سرپرست عمليات تعقيب دادشاه تعيين شد. او از دوستان ميرلاشاريها و مبارکيها بود. بنابراين دادشاه از جانب ژاندارمري آسوده خاطر گشت و در انجام عمليات انتقامجويانه خود عليه شيرانيها آزادي عمل بيشتري يافت.

 

مهمترين حادثه‌اي که در اين زمان رخ داد مرگ علي خان نقدي دشمن شماره يک دادشاه بود. مرگ او را بر اثر رعد و برق ذکر مي کنند، اما برخي معتقدند که او به قتل رسيده، تا همگان گمان کنند که دادشاه او را کشته است. از طرفي قتل علي خان را به تحريک دادشاه و حاميانش و توسط خود چريکهاي علي خان مي دانند. مسلم است که مرگ او بسيار مشکوک بوده، ولي قريب به اتفاق آن را بر اثر رعد و برق مي دانند.مرگ علي خان يک حادثه با اهميت در حرکت دادشاه است. زيرا دادشاه که تا اين زمان عامل کدخداهاي فنوج عليه علي خان به حساب مي آمد اينک به عامل سرکوب عليه اين گروه تبديل شده بود. چون با مرگ علي خان کدخدايان فنوج ديگر لزومي در تحريک دادشاه و باج دادن به او نمي ديدند. در نتيجه دادشاه به آزار و اذيت اهالي فنوج پرداخت، از طرفي از شدت حمايت لاشاريها و مبارکيها از وي در اين زمان کاسته شد. اين شرايط منجر به واکنش شديد دادشاه و اذيت و تحت فشار قرار دادن کدخداهاي فنوج و نيز اخاذي بيشتر از آنان شد. حادثه مهم ديگر کشته شدن رحيم داد يکي از بهترين ياران دادشاه توسط يکي از نيروهاي ژاندارمري فنوج بود، که منجر به عمليات انتقامجويانه دادشاه گرديد. در اين زمان درگيريهاي شديدي بين چريکهاي دادشاه و نيروهاي دولتي رخ داد که نتايج خوشايندي در بر نداشت و افرادي از طرفين کشته شدند. جدا شدن افراد سودجو و ماجراجويي که براي نفع مادي به دادشاه پيوسته بودند از حوادث ديگري است که در اين برهه زماني رخ داد. مهمترين آنان فردي به نام جنگوک است، که در اوايل سال1334از دسته جدا شد. سپس به نام دادشاه يک سري قتل و غارت با هدف رسواسازي دادشاه انجام داد. سرانجام در 16آبانماه 1334با همکاري نيروهاي محلي و ژاندارمري کشته شد.پس از کشته شدن جنگوک، جنگ و گريز بين دادشاه و ژاندارمري آغاز شد که طبق معمول نتيجه اي در بر نداشت. سروان خليل خان ريگي دلايل عدم توفيق را وسعت منطقه و کمي نفرات ژاندارمري، وجود همدستان محلي که اطلاعات گرانبهايي در اختيار دادشاه مي گذاشتند، ذکر کرد.بنابراين خواستار تقويت گردان ايرانشهر از نظر تعداد سلاح و همچنين تجهيز سران طوايف لاشاري و مبارکي شد تا از مناطق خود محافظت کنند. سرانجام تقاضاي او مورد موافقت هنگ زاهدان قرار گرفت. نکته‌ قابل بحث اين است که عيسي خان در آن زمان فرماندار ايرانشهر بود و امنيت منطقه لاشار و يا مناطق تحت نفوذ مبارکيها براي حمايت سرداران اين مناطق از دادشاه، هرگز به خطر نيفتاد. اين درخواست براي در پرده نگهداشتن همکاري چندجانبه سروان ريگي، دادشاه، مهيم خان، و عيسي خان بود.

 

واقعه مهم ديگري که در اين زمان رخ داد سفر شاه در ديماه 1335به ايرانشهر بود. با وجود اقدامات فرماندار ايرانشهر (عيسي خان مبارکي ) در مورد ماجراي دادشاه و ندادن فرصت  به مخالفين براي ملاقات با شاه، آنان از طريق سرلشکر کيکاوسي شکايتنامه‌اي را که در آن به همدستي  عيسي خان و مهيم خان اشاره شده بود، به شاه دادند. شاه هم علم را که در آن زمان وزير کشور بود، فراخواند و سوالاتي درباره مسئله دادشاه از او پرسيد و دستور اکيد و فوري براي پايان ماجراي دادشاه صادر کرد. همچنين مي توانيم به پيگيريهاي سرگرد ميثاقي فرمانده جديد گروهان فنوج اشاره کنيم، که متوجه ارتباط دادشاه با سران محلي شد. نامبرده مسئله را به هنگ زاهدان گزارش داد. ميرلاشاريها و مبارکيها هم بيکار ننشستند و او را به بي لياقتي متهم کردند، اما سرانجام سرداران محلي تحت فشار مرکز مجبور به همکاري با ژاندارمري جهت دستگيري دادشاه و افرادش شدند. آنان طي يکسري برخوردها ضربات شديدي به گروه چريکي دادشاه وارد کردند (همان: 87ـ103 ).

 

صفحه 1

صفحه 3

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org