□ لطفاً درباره دلايل شکل گيري انديشه جهاد بر ضد روسيه تزاري در آستانه شروع دوره دوم جنگهاي ايران و روس ديدگاههاي خود را بيان بفرماييد.
چون روسها قره باغ، شروان و گنجه را به تسلط خود در آورده بودند باعث آزار و اذيت مردم نواحي ميشدند. آنها محصولات کشاورزان را مصادره مي کردند و به روسيه حمل مينمودند و مردم را در حال فقر نگه ميداشتند. مردم اين سه ولايت به ستوه آمدند و بالآخره فرستاده اي به عتبات فرستادند و در نزد سيد محمد اصفهاني مشهور به مجاهد و علماي ديگر از تعديات روسها در حق مسلمانان شکوه کردند و از بزرگان روحاني خواستند که به شکايات آنها رسيدگي شود تا شايد روستاييان از چنگ روسها رهايي يابند. روحانيون عتبات عموماً با اين امر موافقت کردند اما به صوابديد سيد محمد اصفهاني لازم ديدند که ابتدا دولت ايران را از شکايات مردم آگاه سازند. در ابتدا به وسيله ملا رضا خوئي حکم جهاد مسلمانان در برابر روسيه جايز شمرده شد. روحانيون به تصور اينکه بر هم زدن عهدنامه ايران و روس شايد به مصلحت دولت نباشد اين ابتکار را به خرج دادند و در حقيقت مسئوليت جنگ را پذيرفتند، حکم ملارضا مورد موافقت دولت ايران هم قرار گرفت و وي به عتبات بازگشت.
وقتي روحانيون عتبات دولت ايران را هم در امر جنگ موافق ديدند تعدادي را از بين خود به عزم جهاد با روسيه به ايران فرستادند. اين عده در طول راه با استقبال بي نظير مردم مواجه شدند، آنها آمده بودند که پاسخ گزارش مردم بومي مبني بر دراز شدن دست تعدي روس ها به عرض و ناموس مسلمين را مسلحانه بدهند و با آنها همراهي نمايند. روحانيون به هر نقطه اي که وارد ميشدند حس وطندوستي را بين مردم رواج ميدادند و آنها را بر ضد روسيه تشويق ميکردند. آنها نامههايي به سراسر ايران ارسال کردند و از روحانيون خواستند که مسلمانان را براي امر جهاد دعوت کنند. مخارج جنگ سيصد هزار تومان برآورد شد. ايران مشغول تدارک ساز و برگ براي نبرد با روسها بود به همين دليل نمايندگان دولتهاي خارجي مقيم ايران به راحتي دست به تحريکات ميزدند.
از طرف ديگر عباس ميرزا از اين موقعيت و موافقت روحانيون در زمينة تجديد جنگ به نحو مساعد بهره برد . او همراه با خوانين قره باغ و شروان با به راه انداختن تبليغات مذهبي زمينههاي شورش را مهيـــا ميکرد. زواري که به عتبات ميرفتند از ظلم روسها گله و شکايت ميکردند و تخم نفرت را عليه آنها در دلها ميکاشتند. به هر حال در شوال 1241 روحانيون بسياري در تهران جمع شدند، همه آنها تقاضاي جهاد عليه روسيه داشتند. در ماه ذي قعده تجمع عظيمي از روحانيون و مردم در چمن سلطانيه صورت گرفت. آنها حتي حاضر نشدند با سفيري که از طرف روسيه در نزديکيهاي قزوين به آنها رسيده بود ملاقات کنند.
□ پس از حوادثي که نهايتاً منجر به عقد قرارداد ترکمانچاي در پايان دوره دوم جنگهاي ايران و روس شد، سلطه استعماري روسيه چه تبعات سوئي براي مردم مناطق اشغالي به همراه داشت؟
تسلط روسيه بر قفقاز آثار بسيار وحشتناکي بر جاي گذاشت. آنها بلافاصله بعد از اشغال اين مناطق تلاش کردند فرهنگ بومي و زبانهاي ملي را نابود سازند. اين روال از گرجستان آغاز گرديد. در اين منطقه به حکومت خاندان محلي با گرايتون خاتمه داده شد. و حتي تکلم به زبان گرجي ممنوع شد. وقتي گنجه به تصرف روسها درآمد نام آن را به اليزابت پل تغيير دادند. متعاقب تکميل روند اشغال قفقاز از طرف حکومت مرکزي روسيه تحقيقات گسترده اي در باب اوضاع و احوال سياسي و اجتماعي و فرهنگي منطقه آغاز گرديد و نتايج اين تحقيقها براي برنامه ريزيهاي آتي به پايتخت روسيه ارسال ميشد.
با عقد عهدنامههاي گلستان و ترکمانچاي فشارهاي فراواني از طرف روسها به مردم مسلمان منطقه وارد شد و تعداد فراواني از مسلمانان ناچار به مهاجرت به سمت داخل ايران شدند. در توصيف شهر گنجه در سال 1829 ميلادي گفته شده است که بسياري از روستاها ويران شده بودند. حومه شهري که بيشتر داراي باغها و بوستانهاي زيبايي بود کاملاً ويران شده بود. خانه هاي مردم وضعيت آسفانگيزي پيدا کرد و مردم افسرده و پريشان بودند. در بازار شهر داد و ستد چنداني وجود نداشت و خريد و فروشها منحصر به تهيه نيازهاي روزمره مردم شد. حتي قلعه هاي نظامي هم تخريب شدند. مردم گنجه تهديد ميشدند که اگر طبق دستور روسها عمل نکنند هزاران خانواده قزاق را در شهر مستقر خواهند کرد. مردم گنجه بيشتر به دلايل مذهبي نسبت به روسها کينه ميورزيدند و به ايران ابراز تمايل ميکردند. روسها از طريق وصول مالياتهاي کمرشکن باعث نابودي اقتصاد شهر شدند. بنا به گزارش کساني که در همان ايام از منطقه بازديد کرده بودند گنجه که زماني منطقه اي آباد بود رو به ويراني ميرفت. همين وضعيت در شکمور وجود داشت. اين منطقه در شانزده مايلي گنجه قرار داشت که بعد از جنگهاي ايران و روس به ويرانه اي تبديل شد. از ميراث فرهنگي آن فقط يک مناره باقي مانده بود.
مردم را از تدريس و تکلم به زبان بومي منع ميکردند. مساجد را ويران ميساختند و براي اختراع هويتي جعلي مسيحيت را ترويج مينمودند. ترکيب مليتها در قفقاز به هم زده ميشد تا مانع وحدت قومي و ملي مردم شوند عشاير يک منطقه به منطقه اي بيگانه فرستاده ميشدند و به جاي آن گروهي را مي آوردند که هيچ علاقه اي در منطقه نداشتند. اين روند منجر به ايجاد کدورت و نفاق هميشگي بين مردم مي شد و زمينههاي نزاع را در قفقاز مهيا ميکرد.
□ مهمترين دلايل داخلي و خارجي شکست ايران طي دو دوره جنگ با روسيه را چگونه صورتبنـدي ميکنيد؟
علت ناکامي نهايي ايران در اين جنگها، ريشه در دو عامل خارجي و داخلي داشت: از نظر خارجي قدرتهاي بزرگ آن روزگار مثل فرانسه و بريتانيا تا هنگامي که خود درگير جنگ با روسيه بودند و يا از آن ناحيه بيم و هراس داشتند و با وعده و وعيد قراردادهايي با ايران منعقد ميکردند و گرچه طرف ايراني به وعدهها و تعهدات خود عمل مي کرد اما طرف اروپايي هرگز گامي به پيش نمينهاد. با وجود آن همه شجاعت و از خودگذشتگي نيروهاي بومي اگر دولت ايران تلاش خود را مصروف سرمايهگذاري در بسيج عمومي ميکرد، به احتمال زياد موفقيتهاي بيشتري به دست مي آورد. از طرف ديگر زمامداران ايران هرگز نتوانستند از رقابتهاي بينالمللي در راستاي منافع ملي ايران بهره هاي مناسب ببرند و در عوض به وعده هاي بيجاي دولتهاي اروپايي اميدوار بودند، حال آنکه در موارد عديده فرصتهاي طلايي به دست آمد که شايد ميشد از آنها بهترين استفاده را به عمل آورد.
مهمترين نقطه ضعف داخلي ايران وضع سپاه بود. در آن زمان ارتش منظم وجود نداشت، خوانيني که هر کدام بر ايل يا عشيره اي حکومت مي کردند وظيفه داشتند به هنگام جنگ نيروهايي را در اختيار حکومت مرکزي قرار دهند. اين نيروها آموزش نديده و پراکنده بودند، بسياري از آنها با پاي پياده به جنگ ميرفتند و تا رسيدن به جبهه خسته و فرسوده ميشدند. از طرف ديگر بين نيروهاي ايلياتي هماهنگي لازم وجود نداشت، زمستانها معمولاً نيروها مرخص ميشدند و نيز در اين فصل شاه به تهران باز ميگشت. اتفاقاً کليه عقب نشينيها و شکستهاي ايران در زمستانها اتفاق ميافتاد و دشمن به خوبي خلأ نيروها را در منطقه احساس مي کرد. نيروي جنگي ايران گرچه عظيم بود، ليکن فاقد اسلحه هاي پيشرفته بود. از طرف ديگر اينها نيروهاي دائمي نبودند و در برابر جنگهاي خود و انجام خدمات سربازي از حقوق چنداني برخوردار نبودند، پس کثيري از اين افراد نگران خانواده هاي خود بودند. رقابت بين شاهزاده ها از ديگر عوامل ضعف ايران بود. آنها به جاي انديشيدن به منافع ملي کشور، عمدة تلاش خود را صرف رقابتهاي بيجا مي کردند، مثلاً محمدعلي ميرزا دولتشاه به برادر خود عباس ميرزا حسادت ميورزيد و هرگز فکر نمي کرد که موفقيتهاي او نهايتاً به سود ايران خواهد بود، برعکس او مايل بود که عباس ميرزا فرماندهي فاقد صلاحيت شناخته شود. اين مسائل نقش اساسي در پاره اي از ناکاميها داشت. در دوره اول جنگها از مهمترين نيرويي که در ايران وجود داشت استفاده لازم به عمل نيامد و آن هم چيزي جز انگيزههاي مذهبي نبود.
□ به عنوان آخرين سؤال لطفاً بفرماييد به رغم شکست نظامي ايران از روسيه و جدايي بخش وسيعي از خاک کشور، در روابط فرهنگي، علايق ديني و مذهبي و قومي مردم ايران با نواحي شمال ارس چه تغيير و تحولاتي پديد آمد و يا اساساً روسها توانستند، پيوند ميان مردمي که در دو سوي رود ارس زندگي ميکنند از هم بگسلند؟
حقيقت اين است که در قفقاز قوميت در اسلام تجلي مي کرد، يعني اينکه هويت بومي و ملي مردم را مقوله مذهب تشيکل ميداد و نه مسائل ديگر. اين وجه از هويت در انديشه هاي جهاد که قبل، حين و بعد از جنگهاي روسيه با ايران وجود داشت مجسم ميگرديد. اهالي بومي بيشتر خود را مسلمان ميديدند تا متعلق به فلان قوم قبيله، به همين دليل علايق فرهنگي و ديني در دو سوي رود ارس همچنان استمرار داشت. اين حقيقتي است که از طرف بسياري از منابع غربي بر آن تأکيد رفته است. بخشي مهم از قفقاز هويت اسلامي دارد و اگر اين هويت از آنها گرفته شود هيچ چيزي نميتواند جايگزين آن شود و هرگونه تلاشي براي يافتن چيزي ديگر در برابر انگيزههاي ديني باعث تشتت و از هم گسيختگي اجتماعي و سياسي آن سامان خواهد شد. اين حقيقت ريشه در تاريخ دارد و همين جنگهاي روسيه با ايران بر سر منطقة قفقاز نشان داد که اين عامل چه نقش با اهميتي ميتواند در سمت و سوي تحولات ايفا نمايد.
جنگهاي مزبور هيچ گاه باعث گسست فرهنگي بين مردم ايران و قفقاز نشد، بلکه در مقاطع گوناگون تاريخي علايق فرهنگي کارکرد سياسي خود را هم نشان دادند و معلوم شد که اين تعلقات تا چه ميزان بر رفتار و کردار جمعي مؤثر است و چه سهم تعيينکننده اي در برقراري تفاهم و وحدت جمعي ميتواند داشته باشد. به رغم جدايي قفقاز مردم بومي هيچ گاه، با مهاجمين به همدلي نرسيدند، زيرا پايه هاي فرهنگي آنها از اساس با يکديگر تفاوت داشت. برعکس، بين جوامع ايراني و مردم بومي آن مناطق هميشه وحدتي معنوي حول محور انگيزه هاي ديني و فرهنگي وجود داشت. بنابراين اگر از منظري ديگر به حوادث نظر افکنيم جنگ مزبور شکستي خردکننده براي طرف ايراني به شمار نميآمد زيرا ايران هرگز پايگاه معنوي خود را در منطقه از دست نداد، بر عکس اين روسها بودند که نتوانستند بر قلوب مسلمانان و حتي غير مسلمانان آنجا حکومت نمايند و در نتيجه شکست خوردند. اين شکستها به رغم سرمايهگذاريهاي عظيم اقتصادي و انساني در اين منطقه حساس بود. حماسههايي که در طول اين جنگها و حتي جنگهاي بعدي شکل گرفت مبين همدلي عميق مردم منطقه با توده هاي ايراني بود و بديهي است که اين همدليها همچنان ادامه دارد.
□ از اينکه به پرسشهاي مطروحه پاسخ داديد، صميمانه از شما تشکر ميکنم.