ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» نکته ها وناگفته ها » پشت پرده تخت طاووس

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

136

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

پشت پرده تخت طاووس 
پشت پرده تخت طاووس  
به تقرير مينو صميمي
مترجم دکتر حسين ابوترابيان
انتشارات اطلاعات، 1370
 
 

» شعار خدا، شاه، ميهن

» مخالفت قاطبۀ اقشار مختلف مردم با رژيم پهلوي و عدم تمايل امام (ره) به گروههاي چپ و ليبرال 

 »مرز خدمت و فساد

» گستردگي فساد مالي و تزوير و ريا در ارتش شاه

» کنفدراسيون محصلين ايراني خارج از کشور 

 
 

 

» شعار خدا، شاه، ميهن  
 
فرهاد قليزاده
 
 
شعار اصلي رژيم بر کوهها، سر در پادگانها و ادارات جملۀ «خدا، شاه، ميهن» بود. او تلاش مي‌کرد تا جايگاه شاه را در رديف خدا و کشور قرار دهد و اين شعار را به صورت آئين و کيش مردم درآورد. شاه در اواخر عمر تلاش مي‌کرد تا با تبليغات گسترده‌اي ضرورت عشق به شاه را فراگير کند «يکي از تصاوير، او را در حالي نشان مي‌داد که گويي خداوندگار در مقابل بندگان خود مشغول اظهار تفقد است» ساواک نيز تلاش مي‌کرد تا «شاه را به صورت يک موجود فوق بشر جلوه دهد تا جايي که در يکي از پوسترهاي مربوط به شعار خدا، شاه، ميهن، عمداً لغت شاه را بزرگتر و بالاتر از خدا نوشته بودند. 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مينو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسين ابوترابيان، اطلاعات، تهران، 1370، ص51.

 

 

 » مخالفت قاطبۀ اقشار مختلف مردم با رژيم پهلوي و عدم تمايل امام (ره) به گروههاي چپ و ليبرال

رژيم با روشي حساب شده هر صداي مخالفي را در گلو خفه مي‌کرد. ولي علي‌رغم اين وضع، مخالفت با اقدامات شاه به مرور آنقدر اوج گرفت که در پاييز 1978 [1357] نظام حاکم را بشدت تحت فشار قرار داد. و اين هنگامي بود که تقريباً همۀ مخالفين ـ از هر صنف و دسته بودند ـ با هم متحد شدند و به صورت نيرويي پرقدرت براي تظاهرات عليه شاه به خيابانها ريختند.

در ميان کساني که دست به تظاهرات ضد رژيم زده بودند، بسياري قيافه‌هاي آشنا به چشم مي‌خورد، دانشجويان، معلمان، استادان، کارمندان دولت، پزشکان، حقوقدانان (اعم از زن و مرد) ـ و بجز آنها ـ روحانيون و گروه کثيري از کارگران صنعتي (که اغلب اين کارگران در گذشته از نقاط فقير و عقب افتاده به شهرها سرازير شده بودند تا از ثروت شهري نصيب ببرند).
 
رهبري قيام را «آيت‌الله خميني» و يارانش به عهده داشتند، که آنها نيز از همان ابتداي کار ـ عليرغم حضور مارکسيستها و ليبرالهاي غرب‌گرا در تظاهرات ضد شاه ـ نشان مي‌دادند که هيچ تمايلي در بکارگيري و کنار آمدن با نيروهاي چپ و راست در نظام حاکميت مورد نظر خود ندارند. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مينو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسين ابوترابيان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص12ـ13.

 

 

» مرز خدمت و فساد

منهم مثل بقیۀ مردم ایران به مرور با ماهیت سازمان امنیت رژیم شاه آشنا شدم. و در پی آن، به خاطر موقعیت و مقامی که داشتم، در پشت پرده‌ای که ظاهراً از عظمت و شکوه سحرانگیز دربار تخت طاووس حکایت می‌کرد، به اسراری نهان واقف شدم و پی بردم که تشکیلات دربار ـ به علت فساد موجود ـ مرز بین خدمت برای رژیم و استفاده‌های شخصی را از بین برده است، و مقامات درباری از طریق کانالهایی که بوجود آورده بودند ثروت عمومی را به جیب‌های خود سرازیر می‌کنند. 1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مينو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، ص12.

 

» گستردگي فساد مالي و تزوير و ريا در ارتش شاه

[مينو صميمي منشي امور بين‌المللي دفتر مخصوص فرح]: ... از ديگر خصائص عمو «مهدي» [مهدي احترامي] يکي هم سرسپردگي فوق‌العادۀ او به شاه بود، و چنان به اين رويۀ خود افتخار مي‌کرد که محال بود سخني بگويد و اسم شاه را به زبان نياورد. او با اينکه سن زيادي نداشت، از ژنرالهاي با نفوذ ارتش محسوب مي‌شد، و مي‌گفت: دقيقاً از موقعي که شاه به او مدال داده مدارج ترقي را بسرعت پيموده و ژنرال شده است.

عمويم چون علاقۀ فراواني داشت ما را تحت تأثير افکار شاه به سوي تعصبات ملي‌گرايانۀ غرورآميز سوق دهد، به همين جهت هر سال در ايام نوروز برايمان يک عکس شاه مي‌آورد، و گهگاه نيز ما را به تماشاي رژه نيروهاي نظامي مي‌برد. 1
 
... عمويم (تيمسار احترامي) که از چندي قبل ديگر توجهي به شاه نداشت و برايش سنگ به سينه نمي‌زد، هرگز نتوانست اين دورۀ تاريخي را به چشم خود ببيند و ناظر انقلابي باشد که تحت رهبري زنداني سابقش پديد آمده بود. زيرا او چند سال پيش از بازگشت پيروزمندانۀ آيت‌الله خميني به ايران، به علت بيماري سرطان در يکي از بيمارستانهاي لندن فوت کرده بود.
 
عمو تيمسار در سال 1972 ضمن سفر به لندن، چند روزي هم در سوئيس توقف داشت تا با من ــ که آن موقع منشي سفير ايران در سوئيس بودم ــ ديداري تازه کند. ولي در برخورد اوّل با او واقعاً يکه خوردم. زيرا عادت کرده بودم عمويم را هميشه با لباس نظامي و قامتي استوار ببينم، اما در آن لحظه مردي در مقابلم قرار داشت که لاغر و پژمرده و خميده بود.
 
ضمن صبحت موقعي که از او علت ناراحتيش را پرسيدم، براي اولين بار زبان به اعتراف گشود و گفت: «برخلاف تصور اوليه که گمان مي‌کردم صداقت و شرافت يک افسر باعث محبوبيت او مي‌شود و شاه را تحت تأثير قرار مي‌دهد، بعد از مدتي پي بردم که مقامات ردۀ بالاي ارتش هيچ از من خوششان نمي‌آيد. و اين البته نه به دليل حسادت آنها، که ناشي از حاکميت جو رياکاري و دورويي در ميان ژنرالهاي ارتش بود».
 
عمويم ضمن اشاره به گستردگي فساد مالي در ارتش شاه، برايم توضيح داد: رقبايش بيشتر به اين خاطر از او خوششان نمي‌آمد که شخصاً چون فاسد نبود، همواره سعي داشت با افراد فاسد مبارزه کند؛ و ضمناً آنها ترجيح مي‌دادند اعمالشان به گوش هيچکس ــ حتي شاه ــ نرسد. ولي عمويم عليرغم مخالفين بسيار، مدارج ترقي را پيمود تا به درجۀ ژنرالي رسيد؛ و به دليل نزديکي با شاه، اغلب همراه همسر خود در ميهمانيهاي خصوصي دربار نيز حضور مي‌يافت.
 
جريان به همين وضع ادامه داشت تا آنگاه که ناگهان ورق برگشت و عمويم محبوبيت خود را نزد شاه نيز از دست داد.
 
در زمستان سال 1970 دو روز پيش از آنکه شاه و ملکه مطابق معمول همه ساله براي اسکي عازم سوئيس شوند، به عمويم اطلاع دادند که شاه قصد دارد روز حرکت به سوئيس، در فرودگاه او را به مقام فرماندهي «گارد شاهنشاهي» منصوب کند. به همين مناسبت عمويم با شوق و ذوق فراوان در روز موعود خود را با لباس تمام رسمي به فرودگاه رساند تا فرمان شغل جديد را از دست شاه بگيرد. ولي موقعي که وارد محوطۀ فرودگاه شد، ارتشبد آريانا «فرماندۀ ستاد ارتش» به او اطلاع داد که: متأسفانه اعليحضرت از تصميم خود در مورد ترفيع مقام وي منصرف شده است. و عمويم پس از شنيدن اين حرف، با قلبي شکسته، احساسي جريحه‌دار، و حالتي گيج به منزل بازگشت؛ و بعد از آن نيز هرگز به ميهمانيهاي دربار دعوت نشد. 2
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مينو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسين ابوترابيان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، ص23.
2. همان، صص40-41.

» کنفدراسيون محصلين ايراني خارج از کشور

در سال 1965 ضمن تحصيل در آن کالج، گهگاه در کلاسهاي ادبيات دانشگاه زوريخ نيز شرکت مي‌کردم. و در همين دانشگاه بود که براي اولين بار با نشريات «کنفدراسيون محصلين ايراني در خارج از کشور» آشنا شدم و به ماهيت آنان که عليه شاه و رژيمش فعاليت مي‌کردند پي بردم.

در اين ميان گرچه بعضي خاطره‌هاي زمان کودکي از دوران ملّي شدن نفت نيز باعث مي‌شد تا مسائل مربوط به اين جريان توجّه مرا خيلي بيشتر به خود جلب کند، ولي چون در آن موقع به دليل سن کم نمي‌توانستم از ماهيت تظاهرات خياباني و فعاليتهاي عمويم ــ که همراه دوستانش عليه رژيم شاه مبارزه مي‌کرد ــ سر دربياورم، لذا فقط با مطالعۀ نوشته‌هاي «کنفدراسيون» بود که تا حد زيادي به واقعيت قضايا واقف شدم.
 
موضعگيري مخالفان شاه در خارج از کشور و مطالبي که راجع به: مصدق، ملي شدن نفت، اقدامات رژيم شاه، و دخالتهاي دولت انگليس در ايران منتشر مي‌کردند، مرا بشدت تحت تأثير قرار داد؛ و ضمن برانگيختن احساسات ملي در من، از اين حقيقت نيز آگاهم کرد که: وجود منابع نفت و اهميت سوق‌الجيشي ايران علت اساسي سلطۀ خارجي بر کشورم بوده است.
 
قبلاً پدرم بارها مرا از نزديک شدن به «کنفدراسيون» (که در اکثر شهرهاي اروپا فعاليت سياسي داشت) منع کرده بود، و مي‌گفت: عضويت در کنفدراسيون شانس بازگشتم به ايران و اشتغال به کار در وطن را از بين خواهد برد. خودم نيز از گوشه و کنار شنيده بودم که: بعضي دانشجويان مرتبط با «کنفدراسيون» وقتي براي ديدار پدر و مادر خود به ايران پرواز کرده‌اند، بلافاصله پس از ورود به فرودگاه تهران دستگير شده‌اند.
 
به همين جهت همواره سعي داشتم خود را از هواداران «کنفدراسيون» دور نگهدارم و تنها به مطالعۀ نشريات آنان در خفا اکتفا کنم. اين رويه نيز البته ضمن افزايش معلوماتم در زمينۀ تاريخ و سياست، مصدق را شخصيتي در نظرم جلوه داد که بخصوص از هيچ کوششي در راه استقلال ايران فروگذار نمي‌کرد، و چون قصد داشت ايراني بسازد که ــ بدون دستور گرفتن از قدرتهاي خارجي ــ خود سرنوشتش را رقم بزند، آمريکا و انگليس با همکاري يکديگر کمر به نابوديش بستند. 1
 
... يکي از اقدامات انگليسها درجهت براندازي حکومت مصدق، اجير کردن برادران «رشيديان» بود؛ که توسط آنها آخرين اطلاعات از وضع داخلي کشور و روحيۀ مردم به دست انگليسها مي‌رسيد، تا براي طرح توطئۀ سرنگوني مصدق مورد استفاده قرار گيرد. البته در اين جريان، سازمان «سيا» نيز با تقبل پرداخت هزينۀ طرحهاي مورد نظر، شرکت داشت.
 
سرانجام از طريق شبکۀ برادران «رشيديان» بود که مبالغ هنگفتي پول نقد در اختيار يکي از ورزشکاران گردن کلفت معروف به «شعبان بي‌مخ» و همکارانش قرار گرفت. و آنها نيز با حمايت يکي از ژنرالهاي سرشناس ارتش به نام «زاهدي» و پسرش «اردشير» توانستند شورشي عليه مصدق در تهران بپا کنند.
 
اين شورش همان بود که من در سن کودکي شاهدش بودم و چندان از ماهيتش سر در نمي‌آوردم. ولي بعدها در سوئيس با مطالعۀ نشريات «کنفدراسيون» تازه به چگونگي ماجرا واقف شدم و پي بردم که چرا دفعاتاً اوضاع در ايران به نفع شاه دگرگون شده بود. يعني فهميدم في‌الواقع فقط در اثر همکاري انگليس و آمريکا کودتايي عليه دموکراسي مصدق شکل گرفت، و نيز در پي ساقط کردن حکومت او بود که شاه توانست مجدداً بر «تخت طاووس» بنشيند. 2
 
... در خارج از کشور مهمترين تشکيلات ضد رژيم شاه را اعضاي «کنفدراسيون محصلين ايراني» تشکيل مي‌دادند. ولي چون اين سازمان ترکيبي از گروههاي مختلف بود، به همين جهت ايدئولوژي ثابت و مشخصي بر آن حاکميت نداشت و اعضايش دسته دسته از خط‌ مشي جداگانه‌اي پيروي مي‌کردند: بعضي طرفدار جبهۀملي، گروهي توده‌اي، و تعدادي هم مارکسيست ـ لنينيست يا تروتسکيست و مائوئيست بودند.
 
... با مطالعۀ نشريات «کنفدراسيون» به اين نتيجه رسيده بودم که «ساواک» سازمان بسيار قدرتمندي است و هر کس را که مخالف رژيم باشد به شدت سرکوب مي‌کند.
 
طبق مندرجات اعلاميه‌هاي «کنفدراسيون»: زندانهاي ايران انباشته از مخالفان سياسي شاه بود، و در بين آنها از هر صنف و طبقه‌اي اعم از دانشجو، معلم، روحاني، و افراد عادي جامعه وجود داشت. ولي در عين حال از مضمون اعلاميه‌ها چنين بر مي‌آمد که: گرچه شاه مخالفان خود را با بيرحمي فراوان نابود مي‌کند، ليکن براي طرفدارانش اجر و پاداش بسيار در نظر مي‌گيرد. که البته اين مطالب بعدها بر اثرشنيدن صحبتهاي عمويم ــ در جريان سفرش به سوئيس ــ که مشخص مي‌کرد شاه تا چه اندازه مستبد و دمدمي مزاج است، به نظرم حرف قابل قبولي نيامد.
 
حقيقت هم اين است که شاه بعد از قضيۀ مصدق ديگر به هيچکس جز دوستان نزديک خود اعتماد نکرد، و پس از گذشت مدتي ــ به طوري که خود من ضمن خدمت در دربار شاهد بودم  ــ چنان اطمينانش را نسبت به همه از دست داد که هر چه پست و مقام کليدي در سطح مملکت وجود داشت، همه را به دست اعضاي خانوادۀ سلطنتي و يا دوستان و نزديکانشان که با سياستهاي اربابانش بخصوص آمريکاييها روي خوش داشتند، سپرد. چنين رويه‌اي هم گرچه نتيجه‌اي جز محاصرۀ شاه توسط گروهي وابسته به اجنبي، رياکار و متملق و نالايق به بار نياورد، ولي رفتار شاه به صورتي بود که گويي هيچ چيز جز « قدرت مطلقه» خوشنودش نمي‌کند و از مقامات مملکت نيز جز اطاعت محض و پذيرش سياستهاي ديکته شدۀ بيگانگان و ستايش از خودش انتظار ديگري ندارد. 3
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مينو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسين ابوترابيان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص 34-35.
2. همان، ص37.
3. همان، صص42-43. 

 

 

 
صفحه

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

 



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org