ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» نکته ها وناگفته ها » پاسخ به تاریخ

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

136

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

پاسخ به تاریخ 
پاسخ به تاريخ 
به تقریر محمدرضا پهلوي      
 

 

» پادشاه منتخب مردم!

  

» پادشاه منتخب مردم!
 
فرهاد قليزاده
gholizadeh@www.iichs.org
 
بايد گفت که ملت ايران در آستانه سقوط حتمي )منظور، اواخر دوره نخست‌وزيري مصدق است)، بخود آمد و نسبت به خطر عظيمي که حيات کشور را تهديد مي‌کرد، آگاهي و وقوف يافت.
 
پس از آنکه من ايران را ترک کردم [25 مرداد 1332]، کشور سه روز دچار فتنه و آشوب بود. بخصوص در دو روز اول در تهران، هواداران مصدق و توده‌ايها، تظاهرات وسيع و خشونت‌آميزي ترتيب دادند. در روز سوم يعني 28 مرداد کارگران، و اصناف و دانشجويان و پيشه‌وران و صاحبان مشاغل آزاد، سربازان و پاسبانان همه زنان و مردان و حتي کودکان، با همتي بي‌نظير و شجاعتي وصف‌ناپذير به ميدانها و خيابانها ريختند و به مقابله با تفنگها و مسلسلها و حتي تانکهاي ديکتاتور غير مسئول پرداختند و اوضاع را يکروزه دگرگون کردند. بر اثر يک تيراندازي اخطارگونه مصدق با پيژامه از خانه خود گريخت و به زيرزمين يکي از منازل مجاور پناه برد. ناگفته نماند که بدستور مصدق 27 چوبه دار در ميدان سپه تهران برپا کرده بودند که در ملأ عام تعدادي از مخالفين وي را که تني چند از آنان ياران سابق خود وي بودند، اعدام کنند.
 
پس از اين ماجراها، من بي درنگ به وطن بازگشتم و با استقبالي پرشور و گرم از جانب هم‌وطنانم مواجه گشتم. گرمي و وسعت احساسات مردم در حقيقت رأي اعتمادي بي چون و چرا به من بود. من تا آن زمان پادشاهي بودم که سلطنت را به ارث دريافت کرده بودم و از آن پس پادشاه منتخب ملتم شدم.1
 
[در ادامه شايد خالي از فايده نباشد که براي تبيين بيشتر ماجرا به روايت ارتشبد سابق حسين فردوست که از نزديکترين ياران محمدرضا پهلوي از زمان طفوليت تا پايان سلطنت وي بود نيز در اين خصوص توجه کنيم؛ حسين فردوست چگونگي رخداد وقايع 28 مرداد را عليرغم ادعاي محمدرضا که خود را پس از اين مقطع پادشاه منتخب مردم بيان مي‌دارد چنين توصيف مي‌کند]:
 
عمليات سقوط مصدق، که با کودتاي 28 مرداد 1332 با موفقيت اجرا شد، با برنامه‌ريزي مشترک انگليس و آمريکا عملي شد و سرآغاز ديکتاتوري 25 ساله محمدرضا گرديد.
 
به اعتقاد من، در کودتاي 28 مرداد، نقش اصلي با انگليسي‌ها بود. سپهبد فضل‌الله زاهدي مأمور انگليسي‌ها بود، سرلشکر حسن اخوي (طراح کودتا) انگليسي و مغز متفکر گروه ارفع بود، رشيديان‌ها هم انگليسي بودند. و بالاخره انگليسي‌ها موفق شدند موافقت آمريکا را با سقوط مصدق جلب کنند و کرميت روزولت(مقام سيا) براي حسن اجراي کودتا وارد تهران شد.
 
ماجراي کودتا، آنطور که من از اخوي شنيده‌ام، چنين است:
 
روز 24 مرداد 1332، محمدرضا دو حکم (يا فرمان) صادر مي‌کند. يکي عزل مصدق از نخست‌وزيري و ديگري انتصاب زاهدي به نخست‌وزيري. اين يک کودتاي دقيقاً طرح‌ريزي شده بود که مواد اصلي آن به شرح زير بود:
الف: ارتشبد نصيري (در آن موقع سرهنگ بود) فرمانده گارد شاه، فرمان نخست‌وزيري زاهدي را به او تحويل دهد (اين کار انجام شد)؛
ب: رأس ساعت معيني (10 شب) نصيري فرمان عزل مصدق را به او تحويل دهد و دو افسر گارد کمي دورتر از نصيري به طرف خانه مصدق حرکت کنند و مراقب وضع نصيري باشند.
در طرح دو حالت پيش‌بيني شده بود:
1. مصدق مي‌پذيرد، که در اين صورت کودتا منتفي است و زاهدي به مقر نخست‌وزيري مي‌رود.
2. مصدق نمي‌پذيرد، که در اين صورت طرح کودتا اجرا مي‌شود.
پ: طرح کوتاي 25 مرداد چنين بود: 3 واحد هر يک به استعداد يک هنگ تقويت شده از قبل در 3 پادگان آماده باشند. فرماندهان 3 هنگ با دقت تعيين شده و آمادگي کامل خود را ابراز داشته بودند. دو افسر مراقب نصيري به محض اطلاع دقيق از عدم پذيرش فرمان (که در اين مورد مصدق به محض دريافت فرمان دستور مي‌دهد نصيري را به زندان دژبان تحويل دهند) از طريق ارتباط تلفني و بي‌سيم ماجرا را به 3 فرماندۀ واحد کودتا اطلاع دهند (که چنين شد). قرار بود يک واحد خانۀ مصدق را محاصره و او را دستگير کند، يک واحد ايستگاه راديو را تصرف کند و يک واحد براي اجراي دستورات فرمانده کودتا در حالت احتياط باشد. فرمانده کودتا زاهدي بود، که فرماندهان 3 واحد کودتا، تلفني از او کسب تکليف مي‌نمودند. زاهدي به محض اطلاع از دستگيري نصيري دستور اجراي طرح را مي‌دهد، ولي هيچيک از واحدهاي کودتا از محل خود حرکت نمي‌کنند و وقتي براي زاهدي مشخص مي‌شود که واحدهاي کودتا دستور او را اجرا نمي‌کنند خود او و ستادش مخفي مي‌شوند که تا 28 مرداد در مخفيگاه بودند.
 
سرتيپ رياحي، وزير دفاع، از ماوقع مطلع مي‌گردد و واحدهاي وفادار به مصدق را به 3 پادگان فوق اعزام و 3 واحد کودتا را بدون برخورد خلع سلاح و زنداني مي‌کند. در اين اقدام، رياحي شخصاً در يکي از پادگان‌ها حاضر مي‌شود. سرلشکر سپه‌پور، فرمانده نيروي هوايي، براي خلع سلاح پادگان ديگر مي‌رود و در پادگان سوم سرتيپ محمود اميني ـ فرمانده ژاندارمري ـ خلع سلاح را انجام مي‌دهد.
 
در اين زمان، شاه، همراه با ارتشبد خاتمي (در آن زمان سرگرد و خلبان هواپيماي اختصاصي بود) و آتاباي (که در آن زمان پيشکار بود و بعداً معاون دربار شد) و ثريا، به نوشهر رفته و منتظر عکس‌العمل مصدق بود. صبح روز 25 مرداد شکست کودتا تلفني به اطلاع محمدرضا مي‌رسد و او به بغداد فرار مي‌کند.
 
بعدها، علت عدم اجراي طرح از 3 فرمانده واحد کودتا سؤال شد. پاسخ دادند: «زماني که فهميديم شاه به نوشهر رفته جرئت اجراي طرح کودتا را در خود نديديم.» لذا سه واحد با هم توافق کردند که طرح اجرا نشود. پس کودتا قرار بود شب 25 مرداد اجرا شود و روز 25 مرداد محمدرضا در تهران باشد.
 
... فرمانده گارد حفاظت از مصدق، سرهنگ ممتاز بود، که رفيق صميمي نصيري بود و سالها در دانشکده افسري رفاقت داشتند. نصيري چنين تعريف مي‌کرد که، به طرف خانه مصدق رفتم و ممتاز را صدا زدم و او را جلوي در خواستم. آمد و دست داد و احوالپرسي کرد. گفتم: اين فرمان را به دست مصدق برسانيد! ممتاز به نصيري مي‌گويد که تو اينجا صبر کن تا جوابت را بياورم. نصيري منتظر مي‌ماند و ممتاز باز مي‌گردد. پاسخ اين بوده که ممتاز بلافاصله نصيري را دستگير مي‌کند و تحت‌الحفظ به زندان دژبان تحويل مي‌دهد. نصيري از ممتاز مي‌پرسد: «رفاقت يعني اين؟!» و ممتاز پاسخ مي‌دهد: «اينجا صحبت رفاقت نيست، آقاي دکتر مصدق دستور فرموده‌اند و گفته‌اند که خودم هم به رياحي تلفن مي‌زنم که نصيري زنداني باشد تا دستور ثانوي بدهم!»
 
به هر حال، محمدرضا به محض اطلاع از شکست کودتا به اتفاق همراهانش از نوشهر به بغداد پرواز مي‌کند. در فرودگاه بغداد، هواپيما براي سوختگيري مي‌نشيند. در آن زمان سفير ايران در بغداد، مظفر اعلم بود که به دستور مصدق نه تنها به استقبال محمدرضا نمي‌آيد، بلکه به همه اعضاء سفارت نيز دستور مي‌دهد که هيچکدام حق ندارند به ديدار شاه بروند. سپس هواپيما به رم پرواز مي‌کند. سفير ايران در رم [غلامعلي نظام] خواجه‌نوري از وابستگان بسيار نزديک محمدرضا بود که دائم در کاخ ديده مي‌شد. خواجه‌نوري نيز به ديدار محمدرضا نمي‌آيد و از اعضاء سفارت تنها يک نفر وابسته اقتصادي به نام صادق در هتل به ديدار شاه مي‌رود. خواجه‌نوري به حدي مورد محبت محمدرضا بود که مدتي رئيس کل تشريفات دربار شده بود. محمدرضا در هتل اکسلسيور اقامت کرده و به صادق مي‌گويد، اتومبيلي که هميشه در رم داشت را از خواجه‌ نوري بگيرد و بياورد. خواجه ‌نوري تلفني از مصدق کسب تکليف مي‌کند و مصدق دستور مي‌دهد: «ندهيد! ندهيد!» و اتومبيل را نمي‌دهند. محمدرضا جمعاً 2 روز در هتل اکسلسيور رم اقامت داشت و در اين مدت مقاماتي از انگليس و آمريکا با او در تماس دائم بودند.
 
به محض اطلاع از خبر فرار شاه، حزب توده در تهران به سرعت وارد عمل مي‌شود و مجسمه‌هاي محمدرضا را پايين مي‌کشد و شعار جمهوري مي‌دهد. آيا اين حزب توده که مي‌خواست حاکم شود، حزب توده واقعي بود يا ساختگي؟! مي‌گويم ساختگي، زيرا اگر حزب توده واقعي بود، صحيح‌تر اين بود که با مصدق کنار بيايد و نه اينکه موجب عکس‌العمل سريع آمريکا و انجام کودتا شود! به هر حال، يا توده‌اي‌هاي واقعي بودند که بد بازي کردند و يا توده‌اي‌هاي انگليسي بودند که خوب بازي کردند؛ زيرا باعث شدند مصدق با طيب خاطر کناره‌گيري خود و بازگشت محمدرضا را بپذيرد و تسليم شود. آنطور که به طور مطمئن پس از مراجعت به ايران به من گفته شد، مصدق وقتي ديد خيابانها در تصرف توده‌اي‌هاست، وضع را نگران کننده دانست و با سفير آمريکا ملاقات نمود و عجز خود را در مقابل حزب توده اعلام داشت. سفارت آمريکا بلافاصله با مقامات آمريکا تماس گرفت که منجر به ملاقات سفير آمريکا در ايتاليا با محمدرضا شد. سفير وضع تهران را به اطلاع محمدرضا رساند و در روز 26 مرداد مقاماتي از آمريکا به ملاقات محمدرضا آمدند. در تهران هم مصدق با تمام طرح آمريکا، که از طريق سفير به او اطلاع داده شد، موافقت کامل نمود.
 
بعدها رئيس MI6 ايران به من گفت که، در آغاز اين مذاکرات، محمدرضا مراجعت به تهران را نمي‌پذيرفت و به آمريکايي‌ها پيشنهاد مي‌کرد که يک فرد نظامي را براي اين کار در نظر بگيرند. آمريکايي‌ها نيز کار را تمام شده مي‌ديدند و اصراري در مراجعت محمدرضا نداشتند، ولي انگليسي‌ها به بازگشت محمدرضا اصرار کردند. اين اطلاع مربوط به سال 1340 و دومين سفري است که براي آموزش اطلاعاتي به انگلستان داشتم. در اين سفر، رئيس MI6 ايران شبي مرا براي شام به رستوراني واقع در يک کشتي در رود تايمز دعوت کرد. او حين صحبت گفت: «آمريکايي‌ها واقعاً قصد داشتند يک افسر واجدالشرايط را جايگزين مصدق کنند ولي ما آنها را راهنمايي کرديم و گفتيم که هر چه جستجو کرده‌ايم در ايران افسري که مورد قبول همه ارتش باشد وجود ندارد و لذا بهترين کار اين است که شاه به ايران بازگردانيده شود، زيرا هيچ فردي موقعيت او را در بين افسران ندارد. آمريکايي‌ها پذيرفتند و لذا در رم با او تماس گرفتند و ترتيب حرکتش را به تهران دادند.» او افزود: «ما بوديم که آمريکايي‌ها را به انجام کودتا ترغيب کرديم و گفتيم که اگر دير بجنبيم در ايران يک کودتاي کمونيستي پيروز مي‌شود و لذا براي نجات ايران بايد مصدق برکنار و شاه را بازگرداند و آمريکايي‌ها نيز نظر ما را پذيرفتند.» او سپس به شوخي گفت: «حال مي‌بيني که انگليسي‌ها خيلي بدجنسند و هر کاري بخواهند مي‌کنند!» من گفتم: «بله، شنيده بودم که انگليسي‌ها خيلي بدجنسند ولي در اينجا بدجنسي نمي‌بينم!» او خنديد و جوابي نداد.
 
طراح کوتاي 28 مرداد چه کسي بود؟ آمريکاييها اين موفقيت را به حساب زاهدي گذاردند و دليل آن را پرداخت 5 ميليون دلار به زاهدي دانستند که حتي 100 دلار آن را هزينه نکرد و همه را به جيب زد. اما در واقع کودتا به دليل تشکيلات وسيع و منظم و طراحي شده به وسيلۀ سرلشکر اخوي موفق شد. او در حين اجراي طرح خود را به بيماري زد و در بيمارستان شماره 2 ارتش بستري شد و ناله مي‌کرد؛ براي اينکه در صورت شکست، کودتا را به او نسبت ندهند. اين مسئله‌اي است که من اطلاع داشتم و نمي‌توان پذيرفت که محمدرضا از موضوعي که من آگاه باشم اطلاعي نداشت و لذا اگر اخوي را بعدها وزير کشاورزي کرد براي تشکر از او بود.
گفتم که سرلشکر ارفع در دوراني که رئيس ستاد ارتش بود تعدادي از افسران شديداً ضد کمونيست و طرفدار غرب و بخصوص طرفدار انگليس (زيرا خود ارفع شديداً طرفدار انگليس بود) را دور خود جمع کرد. اين جمع بتدريج اضافه شد و در ارتش شبيه يک حزب گرديد. اين افراد تا قبل از انقلاب به ارفع، به غرب و بخصوص به انگليس وفادار ماندند. اخوي مغز متفکر گروه ارفع بود، که مدتي رئيس رکن 2 ستاد ارتش شد و مبارزه سختي با افراد کمونيست کرد و به يقين نمي‌گذارد که درجه‌دار يا افسري با افکار کمونيستي يا شبه کمونيستي شاغل بماند. اين روحيه مبارزه با کمونيسم در گروه ارفع کاملاً متداول بود و جزء خط مشي اين گروه بود. اين اخوي بود که کودتاي 28 مرداد را طراحي کرد؛ بدون آنکه تابع زاهدي باشد و يا از او دستور گرفته باشد. او طراح فوق‌العاده‌اي بود. طرح او دقيقاً اجرا شد و به موفقيت زاهدي منجر گرديد، که تصوّر مي‌کرد موفقيت کودتا به خاطر اوست در حاليکه کوچکترين نقشي نداشت.
 
... از مهمترين عناصر کودتا برادران رشيديان (سيف‌الله، قدرت‌الله، اسدالله) بودند. پدر آنها [حبيب‌الله رشيديان]از مأمورين سفارت انگليس بود و هر سه پسر خود را نيز مأمور انگليسي‌ها کرد. آنان ثروت زيادي داشتند و در تهران صاحب خانه‌هاي متعدد بودند. اين سه برادر به وضوح براي انگليسي‌ها کار مي‌کردند ولي از ميان آنها کوچکترين برادر، يعني اسدالله، بيشتر به کاخ مي‌رفت و با اشرف معاشرت داشت. اصناف تهران در اختيار اسدالله بود و او بعدها بانکي تأسيس کرد به نام بانک اصناف ... (با بانک اصناف که مدتي سرلشکر ضرغام مديرعاملش بود اشتباه نشود. بانک رشيديان يک کلمه اضافه مثل «تعاوني» يا «توزيع» داشت). يکي از خانه‌هاي اسدالله که من رفته‌ام نزديک منزل قطبي (پدر) در غرب جاده سلطنت‌آباد واقع بود و خانۀ بسيار مجللي بود. از ميان آنها، برادر بزرگتر (سيف‌الله) فهميده‌تر و مؤدب‌تر بود، ولي روي هم‌رفته هر سه برادر تحصيلاتي نداشتند و از نظر درستکاري و صداقت به هيچوجه مورد اطمينان نبودند. نقش برادران رشيديان در کودتا اين بود که دستجات غير نظامي و اصناف را به خيابان‌ها بريزند. آنها ظاهراً مي‌توانستند جمعيتي حدود 5ـ6 هزار نفر را راه بيندازند. زني [ملکه اعتضادي] هم پيدا کرده بودند که متخصص تحريک و تهييج بود و چادرش را به کمر بسته و روي جيپ سخنراني مي‌‌کرد. دسته فوق از خيابان نادري به طرف خانه مصدق حرکت کردند. دسته ديگر، ورزشکاران باشگاه تاج بودند که سرتيپ خسرواني (سپهبد و رئيس تربيت بدني شد) توانست به رهبري شعبان بي‌مخ آنها را به حرکت درآورد. سربازان گارد جاويدان، که توسط رياحي در شب 25 مرداد خلع سلاح شده بودند، نيز به جمعيت پيوستند.
 
طرح کودتاي 28 مرداد به شرح زير بود:
1. در نقاط مختلف شهر، که دقيقاً مشخص شده بود، جمعيت‌هايي تشکيل شود. تعداد تقريبي هر جمعيت و رهبر هر گروه مشخص گرديد.
2. هر يک از اين جمعيت‌ها در مسير تعيين شده به مقصد خيابان شاه ـ نادري طوري حرکت کنند که همزمان به مقصد برسند.
3. باشگاههاي ورزشي، مانند باشگاه تاج و غيره، نيز طوري حرکت کنند که همزمان به مقصد برسند.
4. شعارهاي کليه جمعيت‌ها سلطنت محمدرضا و امثال آن باشد.
5. سپس افراد گارد جاويدان به جمعيت بپيوندند و مسلح شوند.
6. يک گروهان تانک آماده تيراندازي با توپ و مسلسل به جمعيت بپيوندد.
7. جمعيت‌هاي فوق در خيابان‌ شاه ـ نادري با نظم خاص به هم بپيوندند و با شعارهاي طرفداري از شاه به طرف خانه مصدق حرکت و خانه را محاصره و او را دستگير کنند.
8. واحد نظامي کوچکي نيز ايستگاه راديو را تصرف کند.
9. پس از تصرف خانه مصدق، دستگيري او از راديو اعلام شود.
10. زاهدي همراه با يک گروهان تانک به نخست‌وزيري برود و استقرار خود را اعلان و کابينه را معرفي کند.
11. سپس از محمدرضا تقاضا شود که به ميهن مراجعت کند و با تشريفات خاص به کاخ برود.
 
اين طرح اجرا شد و واحدهاي نظامي طرفدار مصدق هيچ دخالتي عليه کودتا نکردند و در پادگانهاي خود ماندند. جمعيت به خانه مصدق رفت و سرهنگي به نام رحيمي وارد يکي از تانکها شد و ساختمان خانه مصدق را به توپ بست [اين همان اقدامي است که به تعبير محمدرضا تيراندازي اخطارگونه تلقي شده است]؛ ولي مصدق موفق شد از بام خانه به خانه همسايه فرار کند و ماجرا بسادگي خاتمه يافت. البته بايد گفت که به علت عدم حضور اخوي، براي جمعيت اصلي تظاهر کننده که بايد خانه مصدق را تصرف مي‌کرد مسئول خاصي تعيين نشده بود و به همين علت با بي‌نظمي حرکت کرد. در مورد هزينه کودتا 2 رقم شايع بود: عده‌اي مي‌گفتند که آمريکا 5 ميليون دلار در اختيار زاهدي گذارده و عدۀ ديگري رقم 700هزار دلار را ذکر مي‌کردند. به هر حال شديداً شايع بود که همان رقم 5 ميليون دلار صحيح است که مبلغ جزئي هزينه شده و بقيه را زاهدي براي استفاده شخصي برداشته است. همانطور که معروف است، يک هيئت آمريکايي به مسئوليت کرمي روزولت نيز بر اجراي دقيق کودتا نظارت داشته است. به اين ترتيب، محمدرضا به ايران بازگشت.2
 
[تو خود حديث مفصل بخوان از اين مُجمل که چگونه به قول محمدرضا، در اواخر حکومت دکتر مصدق، مردم بخود آمدند و به خيابانها و ميادين شهر ريختند و ظرف يک روز، يعني در روز 28 مرداد 1332 اوضاع را دگرگون کردند و اينطور بود که زين پس، محمدرضا، پادشاه منتخب مردم ايران شد!]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، [بي جا: مردامروز، ۱۳؟]، ص 75.
2. حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، ج1، تهران، اطلاعات، پاييز 1370، صص 176ـ183.
 

 

صفحه

1

2

3

4

5

 6

7

8

 9

10

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org