ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» نکته ها وناگفته ها » سروها در باد، آخرین روزهای شاه در تهران

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

سروها در باد، آخرین روزهای شاه در تهران 
سروها در باد
آخرین روزهای شاه در تهران
به تقریر امیراصلان افشار
تهیه و تنظیم محمود ستایش
نشر البرز، 1378 

 

» ول کن اين دزد و دغلها را  

» من خودم سفير ايران در آمريکا هستم

» مگسان دور شيريني

 » گفت‌ و گو با اويسي

 » آبروداري شاه

 » تهديد امام در مورد پذيرش شاه

» دستگيري هويدا 

 
 
 
فرهاد قليزاده
gholizadeh@www.iichs.org
 
[28 آذرماه 1357]
آشفتگي در دربار
دربار موقعيت هميشگي خود را از دست داده بود و ديگر آن نظم هميشگي وجود نداشت. شبها دلگير و خسته‌کننده بود. بعضي از پيشخدمتها و کارکنان مذهبي دربار به گروههاي انقلاب پيوسته بودند. از خانوادۀ سلطنتي کسي نمانده بود و از اطرافيان اعليحضرت، فقط خانم دکتر لوسيا پيرنيا بود که اغلب به دربار مي‌آمد.
 
کارهاي شريف امامي فضاي دربار را به کلي دگرگون ساخته بود. وقتي که وي به دربار آمد و حمله‌اي که به حزب رستاخيز مي‌کرد، رجال رستاخيزي حساب کار خود را کردند و بساط فرار را فراهم آوردند. هويدا از دربار رفته و به گوشۀ زندان افتاده بود. طرفداران هويدا پي در پي از من وقت شرفيابي مي‌خواستند تا نزد شاه وساطت کنند. وقتي به عرض رساندم، شاه با تغير مي‌گفتند: «اين دزد و دغلها را ول کن، حوصلۀ ديدن هيچ کدامشان را ندارم.» اصولاً شاه پس از واقعۀ 17 شهريور دچار شوک روحي شده بود و ميل داشت بيشتر در انزوا باشد.
 
دکتر عليقلي اردلان، وزير دربار، که متجاوز از 80 سال داشت، فقط ناظر گذران کارهاي روزمره دربار بود. عملاً در دربار کاري از پيش نمي‌رفت. همه از آينده بيمناک بودند و کسي دل به کار نمي‌داد، حتي پيشخدمتها. تنها کسي که به شاه نزديک بود، پورشجاع پيشخدمت مخصوص اعليحضرت بود که سعي مي‌کرد ديگران را دلداري دهد.1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اميراصلان افشار، سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران، به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 98-99.

 

 

 
26 آذرماه 1357
زاهدي
اردشير زاهدي تنها دلخوشي اعليحضرت بود. او پيوسته با مقامات آمريکايي تماس مي‌گرفت. وقتي با اعليحضرت ناهار مي‌خورد من هم حضور داشتم. او مي‌توانست با مقامات آمريکايي تاحدي کنار بيايد. در سر ميز ناهار حرف از ملاقاتش با کارتر، ترنر، رئيس سازمان سيا و سايروس‌ ونس وزير امور خارجه بود. زاهدي در اين جلسه گفت: «آخرين باري که با کارتر در کاخ سفيد ملاقات کردم، او به من گفت شما به تهران برويد، من خودم سفير ايران در آمريکا هستم.»!
 
شاه از شنيدن اين مطلب لبخندي زدند. من پس از مدتها اين لبخند را مي‌ديدم. زيرا رخدادهاي از 17شهريور به اين سو، چنان شاه را آزرده خاطر ساخته بود که من هيچ‌گاه او را چنين افسرده‌دل نديده بودم. به همين جهت خندۀ اعليحضرت برايم تازگي داشت.
 
در سر ميز ناهار صحبت از وقايع جاري شد. اعليحضرت مختصر توضيحي دادند، اردشير زاهدي گفت: «شما جلو مخالفان محکم بايستيد و خشونت را تشديد کنيد، من با آمريکاييها کنار مي‌آيم.» اعليحضرت گفتند: «مطمئني؟»
زاهدي گفت: «بله!»1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اميراصلان افشار، سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران، به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 92.

 » مگسان دور شيريني

دوم دیماه 1357
گفت‌و‌گو با ژيسکار دستن
شاه، در حالي که بسيار افسرده بود، در محوطۀ کاخ نیاوران قدم مي‌زدند که تلفنچي کاخ اطلاع داد ژيسکاردستن مي‌خواهد تلفني با اعليحضرت صحبت کند. ايشان گفتند: «من چيزي ندارم که به او بگويم. ما آنقدر به فرانسه خوبي کرديم، اين همه کار انجام داديم، حال نظرشان را تغيير داده و در کنفرانس گوادلوپ بر ضد من اظهار نظر کرده است.»
 
من به اعليحضرت گفتم: «اعليحضرتا، گذشت زمان قضاوت خواهد کرد، ولي شما مي‌توانيد به او بگوييد اگر سعي مي‌کني روي دو چهارپايه بنشيني، قطعاً وسط آن‌دو به زمين خواهي خورد.»
 
اعليحضرت سرانجام راضي شدند با او صحبت کنند.
ژيسکاردستن سلامي کرد، اما پاسخي سردتر گرفت گله کردن‌ها شروع شد، ولي کاري بود گذشته، روي هم‌رفته تلفن بيش از 5 دقيقه طول نکشيد.
 
اعليحضرت گفتند: «روزي در سن‌موريتس اسکي مي‌کردم، همين ژيسکاردستن، با آنکه پير و فرسوده بود، براي گرفتن 20 ميليون دلار وام تا بالاي پيست آمد.» سپس به من رو کردند و ادامه دادند: « اگر دفعۀ ديگر تلفن کرد، اين مطلب را به او يادآوري کن و بگو انتظار نداشتم در کنفرانس گوادلوپ به من خيانت کني.1» 2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ژیسکاردستن بعدها در خاطراتش نوشت: «من در گوادلوپ در میان سه رهبر که معتقد بودند اعلیحضرت باید از سلطنت کناره‌گیری کند، تنها بودم. بعدها رهبران صنعتی جهان گفتند هیچ‌کس مایل نبود حقیقت را به شاه بگوید، ولی تنها کسی که جرئت می‌کرد با او مخالفت کند، همسرش بود.
2. اميراصلان افشار.  سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران. به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، صص 113ـ114.

 

 

» گفت‌ و گو با اويسي  

[30 آذر 1357]
اويسي گاهي براي دادن گزارش نزد اعليحضرت مي‌آمد و هر وقت از اتاق دفتر خارج مي‌شد، عصباني بود. روزي که شريف امامي شرفياب شده بود، نوبت به اويسي رسيد. پس از به عرض رساندن گزارش و بيرون آمدن، نزد من آمد. خيلي عصباني و ناراحت بود.
 
از او خواستم که به اتاق من بيايد. او پس از صرف چاي با حالت عصباني گفت: «شريف امامي مملکت را به آتش کشيد و دو دستي به آنها که مي‌خواستند داد. از روز اول به اعليحضرت گفتم: بايد شدت عمل به خرج داد، شاه هم انصافاً با ما نظامي‌ها کاملاً موافق بودند. اعليحضرت مي‌خواهند فرمان نخست‌وزيري را به نام من صادر کنند، ولي مي‌دانم کدام دستي مانع اين کار شد تا اينکه کار به اينجا رسيده است.»
 
بعد از آتش زدن تهران شبانه شاه را با هلي‌کوپتر به گردش بردم و همان شب بود که کلک شريف امامي کنده شد. اعليحضرت در اين گردش مي‌گفتند عجب! عجب! اين شريف امامي دروغگو به من راست نمي‌گفت. آقاي اصلان به خدا در اين چهار ماه شبي دو ساعت و نيم خوابيده‌ام و حسابي اعصابم کوفته شده است.»
 
 سپس اويسي آهسته به من گفت: «دو روز ديگر در گوادلوپ کنفرانسي با شرکت رهبران کشورهاي بزرگ تشکيل مي‌شود. اگر آنها تصميم به اصلاح ايران و ماندن اعليحضرت و شدت عمل بگيرند من همچنان خادم اعليحضرت خواهم ماند وگرنه ...»
 
گفتم: «چي؟» در اينجا اويسي سکوت کرد. ظاهراً مي‌خواست چيزي بگويد، ولي سخن خود را درز گرفت.
 
راستي که تيمسار اويسي آدم جالبي بود. او هر بار که مي‌خواست شرفياب شود مي‌گفت: اعليحضرت بگذارند به اين قرآن (هميشه قرآني در جيب داشت)، کلک همه‌شان را مي‌کنم و هميشه هم يک فهرست بلندبالا در جيبش داشت که اسامي کليۀ مخالفان را نوشته بود. مي‌گفت اگر اعليحضرت اجازه دهند همۀ آنها را مي‌گيرم و يکراست به قشم مي‌فرستم تا از آنها بيگاري بکشند. من هميشه در دل به افکار او مي‌خنديدم. شنيدم که اعليحضرت قصد دارند تيمسار اويسي را به نخست‌وزيري بگمارند، ولي ملکه فرح مخالف بودند.
 
 روزي که ناهار را در حضور اعليحضرت مي‌خورديم، ايشان از اويسي صحبت به ميان آوردند. شهبانو با ناراحتي گفتند: «اويسي نظامي خشني است و با آدمکشي و خونريزي اوضاع را آشفته‌تر خواهد کرد.»
 
اعليحضرت گفتند: «خيال نمي‌کنم، نظر شما درست باشد.»
گفت‌و‌گو بالا گرفت و به خشونت کشيده شد. شهبانو دستمال سفره را پرت کرد و از اتاق خارج شد. اين را بگويم که ملکه نقش مؤثري در تمشيت امور داشت و تقريباً بيشتر کارهاي دربار به وسيلۀ ايشان انجام مي‌گرفت. آدمها و مهره‌هاي قديمي همه از دربار پراکنده شده بودند و از اين رو واقعاً زمينه خالي بود. روزهاي آخر شهبانو بودند که تصميمهاي اعليحضرت را عوض مي‌کردند. اعليحضرت روزهاي آخر، به واسطۀ افسردگي و ضعف مزاج، قادر به تصميم‌گيري نبودند. چون زمينه از آدمهاي سنتي خالي شد، پاي افرادي مثل دکتر حسين نصر، هوشنگ نهاوندي، دکتر احسان نراقي نويسنده و جامعه‌شناس، حتي شاملو شاعر دفتر علياحضرت به دربار باز شد. همينها بودند که مشير و مشاور شهبانو بودند. تقريباً اين گروه بيشتر نظرهاي خود را به شهبانو الغاء مي‌کردند و گاه ملکه بيشتر تصميمهاي اعليحضرت را عوض مي‌کردند. 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اميراصلان افشار. سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران. به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، صص 104ـ 106.

 » آبروداري شاه

[3 دي ‌ماه 1357]
انتشار فهرست
انتشار فهرست خارج‌کنندگان ارز از سوي کارکنان بانک مرکزي ولوله‌اي در کاخ نياوران انداخت و اعليحضرت را بسيار متأثر ساخت. در ميان اسامي افرادي که ارز از کشور خارج کرده بودند، نام تعدادي از والاحضرت شاهپورها و کارکنان دربار به چشم مي‌خورد.1
 
با انتشار اين فهرست، روزنامه‌ها غوغايي برپا کردند که من هر روز بريدۀ آنها را به عرض مي‌رساندم و هر روز شاه افسرده‌تر مي‌شد و قادر به تصميم‌گيري نبود. شايعات در اطراف خانوادۀ سلطنتي هر روز بيشتر مي‌شد و روابط عمومي دربار که تنها يک کارمند آن را اداره مي‌کرد، قادر به پاسخگويي نبود و اصولاً اعليحضرت تمايل نداشتند بيش از اين آبروي نزديکانش برود و به همين جهت سکوت اختيار مي‌کردند. 2
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. خانوادۀ شاه در دوران سلطنتش موجب دردسرهايي براي او بودند. زماني دربار مرکز هرزگي و شرارت و فساد و رقابتهاي مبتذل بود؛ اما اکنون تصوير آن تا حدودي بهتر شده است و مردم کمتر دربارۀ آن شايعه مي‌سازند. ولي تصوير قديمي در مغز مردم باقي مانده است و پاره‌اي از اعمال سابق همچنان ادامه دارد.
2. اميراصلان، افشار.سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران. به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 117.

» تهديد امام در مورد پذيرش شاه

[سوم دي ‌ماه 1357]
سرانجام پس از آنکه سوليوان شرفياب و ملاقات وي تمام شد، اعليحضرت مرا احضار کردند و گفتند: «مي‌داني سوليوان به من چه گفت؟ او مي‌گفت بايد کشور را ترک کنم».
 
در عرض بيست و چهار ساعت، واشينگتن به سوليوان پاسخ داد که ورود شاه به ايالات متحده را با خوشوقتي مي‌پذيرد و شاه مي‌تواند در پالم اسپرينگز کاليفرنيا در کاخ متعلق به والتر آنتربک، ناشر ميليونر و دوست ريچارد نيکسون اقامت کنند. سوليوان دستور داشت شاه را از سوي رئيس‌جمهور آمرريکا دعوت کند و در ضمن تعداد همراهان را جويا شود.
 
پس از آنکه دعوت کارتر افشا شد، آيت‌الله خميني تهديد کرد که هر کشوري از شاه دعوت کند، در رابطۀ خود با آن کشور تجديد نظر خواهيم کرد. همين امر سبب شد که سوليوان کمتر به دربار بيايد. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اميراصلان افشار. سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران. به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 116.

» دستگيري هويدا 

[30 آذر 1357]
وقتي سفير انگليس شرفياب شد، از شاه پرسيد: «چرا هويدا را توقيف کرديد؟ او دوست بيست‌سالۀ من بود.» اعليحضرت گفتند: «زير فشار بودم.» سفير انگليس گفت: «آيا امکان آزادي او وجود ندارد؟» اعليحضرت گفتند: «فعلاً خير.» 
 
پارسونز همچنان اعليحضرت را به مقاومت تشويق کرد. شرفيابي سفير انگليس بيشتر به بهانۀ آزادي هويدا بود که موفق نشد.
 
هويدا در تابستان 1357 بر اثر درخواست رهبران مذهبي قم و بسياري از سياستمداران که با هويدا نظر خوشي نداشتند، نا‌آراميها و اغتشاشها را تقصير او مي‌دانستند، توقيف شد. اعليحضرت ابتدا مقاومت مي‌کردند. روزي به من گفتند اين کار در حکم محاکمۀ خودم است. يک بار اعليحضرت به من پيغام دادند که به هويدا بگويم ايران را ترک کند تا خودش را نجات دهد، ولي هويدا مصّر بود در ايران بماند و محاکمه شود. از سوي ديگر، اعليحضرت تيمسار ارتشبد نصيري را که سفير کبير ايران در پاکستان بود به تهران احضار و در فرودگاه دستور بازداشتش را صادر کردند.
 
از سوي ديگر، خبردار شديم که تيمسار خادمي رئيس هواپيمايي کشور از ترس محاکمه دست به خودکشي زده است.
 
دستگيري هويدا با بازتاب گسترده‌اي در جهان همراه بود. وساطتها شروع شد. بيش از همه نخست‌وزير فرانسه، توسط سفير کبير خود در تهران پيغام مي‌فرستاد، ولي هيچ‌کدام مؤثر نيفتاد.
 
مخالفان هويدا، بويژه اردشير زاهدي، هويدا را به علت زيانهايي که به رژيم وارد کرده و اعليحضرت را در جريان دقيق رويدادهاي کشور قرار نداده بود، سرزنش مي‌کردند. حتي يک روز ديدم اردشير زاهدي و هويدا در سرسراي کاخ مشاجرۀ لفظي و هتاکي مي‌کنند و دست به يقه شده‌اند. اردشير زاهدي هويدا را مقصر مي‌دانست. کار مشاجره بالا گرفت و ناگهان ديديم که اردشير زاهدي هويدا را از پله‌هاي کاخ پرت کرد که در نتيجه دنده و پاي او آسيب ديد.
 
اعليحضرت دستور دادند که دستگيري هويدا به آرامي صورت گيرد. روز 8 آبان 1357 سه افسر ارتش به خانۀ هويدا رفتند و از او دعوت کردند که همراهشان بيايد. هويدا هم بي‌هيچ مقاومتي همراه آنان به يکي از خانه‌هاي امن رفت و در همان‌جا ماندگار شد.
 
يادم مي‌آيد در يکي از همان روزها، سفير انگليس و خانمش نزد علياحضرت آمدند تا از هويدا وساطت کنند، ولي علياحضرت به آنان گفتند ديگر کار از کار گذشته است و نمي‌توانند کاري بکنند. گفتند وساطت کرده‌ام و مؤثر نيفتاده است و بيش از اين وساطت نمي‌کنم. سفير کبير انگليس و خانمش که انتظار چنين برخوردي نداشتند، مأيوسانه کاخ را ترک گفتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اميراصلان افشار. سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران. به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، صص 108- 109. 

 

 

 
صفحه

1

2

3

4

5

 6

7

8

 9

10

   
 



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org