ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» نکته ها وناگفته ها » سروها در باد، آخرین روزهای شاه در تهران

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

سروها در باد، آخرین روزهای شاه در تهران 
سروها در باد
آخرین روزهای شاه در تهران
به تقریر امیراصلان افشار
تهیه و تنظیم محمود ستایش
نشر البرز، 1378 

 

» آخر سيد کار خودش را کرد  

» آدم زنده که وکيل و وصي نمي‌خواهد

» آسيب‌شناسي دکتر علي اميني از وضعيت رژيم پهلوي در آستانه انقلاب 

»اميراني که فقط به درد رقاصي مي‌خورند 

 
 
فرهاد قليزاده
gholizadeh@www.iichs.org
 
تشکيل شوراي انقلاب
در همين روز [21 آذرماه 1357] تيمسار مقدم هم اجازۀ شرفيابي خواست و خبري داد که بر تشويش و اضطراب شاه افزوده شد. خبري داشت که با اصرار مي‌خواست هر طور هست به اطلاع اعليحضرت برساند. به ناچار، با ترس و لرز به او اجازه دادم. موضوع گزارش اين بود که به تازگي به دستور آيت‌الله خميني شورايي به نام شوراي انقلاب تشکيل يافته و اسامي اعضاي شورا هم مشخص شده بود. در ميان آنان نام مهندس بازرگان، دکتر بهشتي، آيت‌الله مطهري و چند نفر ديگر ديده مي‌شد. اعليحضرت پس از پايان گزارش، به فکر فرو رفتند و گفتند: «آخر سيد کار خودش را کرد.» پس از اينکه اعليحضرت اين خبر را شنيد ديگر هيچگاه او را سرحال نديدم. غمگين و افسرده در گوشه‌اي مي‌نشستند. 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اميراصلان افشار، سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران، به تقرير امير اصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 85.

 

 

 
نظريه دکتر احسان نراقي
در روز دهم آذرماه، اعليحضرت با دکتر احسان نراقي، نظريه‌پرداز و جامعه‌شناس ملاقات کردند. دکتر نراقي پيشنهادي به اعليحضرت داده بود مبني بر تشکيل شوراي سلطنت. اعليحضرت گفته بودند آدم زنده که وکيل و وصي نمي‌خواهد. نراقي گفت: «به هر حال، شما بايد خودتان را مدتي کنار بکشيد. تا وقتي که جنابعالي در ايران تشريف داريد، مردم آرام نخواهند نشست، زيرا در اين دوران 25 ساله رنج فراوان کشيده‌اند و حاضر نيستند دوباره ناظر فساد و تباهي بر سر کار بودن حکومتهاي غير مردمي باشند.»
 
اعليحضرت گفتند: «شما هم که حرفهاي ديگران را مي‌زنيد. به قدري از اين حرفها شنيده‌ام که خسته شده‌ام.»
 
احسان نراقي در پاسخ گفته بود: «وضع سلطنت همانند شرکت ورشکسته است که بايد مدير آن براي رفع خستگي مدتي از مديريت شرکت کنار برود و فرد يا گروهي را براي مدتي معين عهده‌دار وظايف آن کند.»
 
پس از رفتن دکتر احسان نراقي، اعليحضرت به من رو کردند و فرمودند: «اين هم چيزي در چنته ندارد. فقط اداي فيلسوفها و نظريه‌پردازها را در مي‌آورد.» 1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اميراصلان افشار، سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران، به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 83.

 

 
[مطالب ذيل را که اميراصلان افشار به نقل از دکتر علي اميني روايت مي‌کند، مي‌توان بخشي از دلائل وقوع انقلاب اسلامي ايران در سال 57 دانست. آنچه که مسلّم است و از اين اظهارات پيدا است اميني و حتي خود شاه بنا به وضع موجود، کار را از دست رفته مي‌دانند و نااميدانه در پي آخرين تکاپوها و اقدامات براي حفظ خود و رژيم، ولو به قيمت فدا و قرباني کردن تعدادي از خدمتگزاران و نزديکان خود هستند. جالب اينکه در ميان تمام اظهاراتي که اميني به شاه بيان مي‌دارد به وضعيت نابسامان رژيم به لحاظ اختناق، غارتگري، بي‌عدالتي و فساد در همه عرصه‌ها اشاره مي‌کند به طوري که بوي تعفّن آن را عالمگير مي‌داند؛ به دنبال آن مي‌گويد مردم خواهان شناخت و مجازات عملي و عيني مجرمين و عاملان فساد و غارتگران هستند و در بخش پاياني صحبت موقعي که مي‌خواهد نسخۀ اصلي گزارش خود را براي ضبط در بايگاني دربار به امير اصلان افشار بدهد عامل اصلي و هدف اصلي را ـ منتها از جانب مخالفان ـ خود شاه قلمداد مي‌کند. يعني به نوعي تلويحاً، دانسته يا نادانسته ــ که البته بعيد است از کسي مثل اميني، نادانسته باشد ــ دليل اصلي و عامل اصلي اين همه نابساماني و فساد، خود شاه معرفي مي‌شود که هدف اصلي مخالفان است.
 
برخي از مواردي که از سوي اميني به عنوان دلائل نارضايتي مردم و جامعه، ذکر شده است عبارتند از: نبود آزادي و حاکميت فضاي استبداد و اختناق، فساد حاکميت و دست‌اندرکاران آن، عدم اجراي قانون اساسي، عدم مجازات افراد خاطي و فاسد در حکومت، وجود تبعيض و بي‌عدالتي، وضعيت بد اقتصادي، انتخابات فرمايشي و عدم آزادي رأي افراد، عدم تناسب قول و فعل حاکميت، عدم اطمينان مردم به وعده‌هاي حاکميت، فساد روحي و معنوي نظام حاکم علاوه بر فساد مادي، فقدان يک مجلس ملي بر آمده از مردم و قس عليهذا.
 
پس از اين اظهارات او انقلاب را قريب‌الوقوع مي‌داند و معتقد است تا دير نشده، بي شک، خود رژيم لازم است براي نجات خود و عبور از بحران تعدادي از افراد خود را فدا و قرباني کند چرا که اگر رژيم اين کار را نکند، مردم و انقلابيون در صورت پيروزي اين کار را خواهند کرد؛ پس رژيم بايد هر چه زودتر يک دولت اتحاد ملي و يک حکومت نيمه انقلابي به وجود آورد و براي جلب اعتماد مردم به صورت عيني و عملي تعدادي از افراد درون حاکميت را به محکمه سپرده و آنان را مجازات نمايد. براي تحقق اين امر بايد فوراً برخي قوانيني که مردمي نيستند لغو و برخي قوانين جديد به تصويب برسد و پس از آن دست دادگستري هم براي تعقيب غارتگران و مفسدين باز گذاشته شود.
 
از جمله ديگر اقداماتي که به پيشنهاد اميني بايد به صورت عاجل صورت گيرد اين است که مي‌گويد: در اين مجلسي که مجلسي ملي نيست و بيشتر نمايندگان آن جزو حزب رستاخيز هستند هر چه زودتر بسته شود؛ اگر انتخاباتي برگزار مي‌‌شود انتخاباتي آزاد باشد؛ عاملان فساد به ويژه اميران و افسران ضد اطلاعات ارتش که بيشتر فساد در مملکت از سوي آنها صورت گرفته و افسران جوان را ناراضي و مقابل رژيم قرار داده‌اند فوري مجازات شوند؛ با آقاي خميني نيز مذاکره و رضايت ايشان جلب گردد و ... . شرح مطالب مذکور به قرار ذيل است]:
 
22 آذرماه 1357
احضار دکتر اميني
[اميراصلان افشار مي‌گويد]: بنا به دستور اعليحضرت، به دکتر اميني تلفن زدم و دستور احضار را عيناً به ايشان ابلاغ کردم. دکتر اميني در پاسخم با خنده گفت: «آخر اعليحضرت که به حرفهاي ما گوش نمي‌دهند، فايده‌اش چيست؟ ديگر از ما پير و پاتال‌ها گذشته است.»
 
به هر حال، دکتر اميني عصر آن روز شرفياب شد و اعليحضرت آنچه دربارۀ شوراي انقلاب شنيده بودند تمام و کمال به دکتر اميني گفتند و از او خواستند آنچه به نظرش مي‌رسد در نامه‌اي بنويسد و نيز گفتند: «چون فرصت کم است، هر چه زودتر اين گزارش را به من بدهيد بهتر است تا بتوانم روي آن تصميم بگيرم.»
 
24 آذرماه
دکتر علي اميني دو نظريه و گزارش تهيه کرد که گزارش نخست آن به شرح زير است:
«اعليحضرتا، آزادي حق مسلّم هر فردي است و تمام افراد مملکت هم نسبت به آزادي علاقه‌مند هستند. با سلب اين آزادي در گذشته، امروز براي به دست آوردنش جنب و جوش و نهضت عظيمي به وجود آمده است که به عقيدۀ من در خور تحسين است و اين در حقيقت دليل بر روشن‌بيني و روشنفکري و زنده بودن ملّت ايران است، ولي حفظ آزادي مهمتر از به دست آوردن آن است.»
 
اجراي قانون اساسي
دکتر اميني در گزارش خود به عرض رساند: «متأسفانه پس از مدتها اختناق، تشتت و تفرقه بين افراد به وجود آمده است و اعليحضرتا، گروههايي را که امروز در خيابان‌ها ملاحظه مي‌‌کنيد، براي آزادي تلاش مي‌کنند.»
 
«همانطور که همۀ افراد علاقه‌مندند، بايد قانون اساسي به طور صحيح اجرا شود. اشخاص خاطي در 25 سال گذشته بايد جداً به مجازات برسند که مردم به چشم خود اين عدالت را ببينند و احساس امنيت و آرامش کنند. تا اعليحضرت عدالت را اجرا نکنند محال است وضع ما به سامان برسد. شک نيست که بايد عده‌اي در اين راه فدا شوند. تعدادي از قوانين بايد لغو شود و در اين مورد وسايل حادي اتخاذ بکنيم، چون به نظر من مصالح مملکت ايجاب مي‌کند که عده‌اي فدا شوند. خداي ناکرده، اگر انقلابي در مملکت به وجود آيد با اين افراد چه مي‌کنيد؟ بنابراين، پيش از آنکه انقلاب واقعي شود اعليحضرت بايد خود اقداماتي بکنند، چون تنها با گفتن و حرف نمي‌شود مردم را آرام کرد. خودم در اين راه سعي کرده‌ام ولي متأسفانه مي‌بينيد اثري از آن مشهود نيست.»
 
«اعليحضرتا، من معتقدم که بايستي يک دولت اتحاد ملي به وجود آيد که بتواند مسائل را حل کند و ضمناً اگر همبستگي کامل وجود نداشته باشد، بي‌شک موفق نخواهيم شد. اختلاف سليقه بايد باشد، منتهي براي شش يا هفت ماه، يعني تا انجام گرفتن انتخابات بايد ادامه داشته باشد.»
 
«اعليحضرتا، مملکت از نظر اقتصادي واقعاً فلج شده است. بنابراين، بايد اين را حساب کرد که احزاب فرصتي نداشتند و الان تشکلي ندارند. ما برنامه‌هاي کوتاه مدتي لازم داريم که بتوانيم از اين بحران فعلي بگذريم و البته بلند مدت هم مي‌خواهيم، ولي عجالتاً چيزي که به آن احتياج داريم برنامۀ کوتاه مدت است که بتوانيم آرامشي در مملکت به وجود آوريم. برنامه‌هاي بلند مدت زمان مي‌خواهد و اين صحبت يک سال و دو سال نيست. الان از نظر اقتصادي مملکت از هر جهت واقعاً فلج شده است.»
 
«در مورد انتخابات بايد اضافه کنم، اگر انتخاباتي در کشور مي‌شود، بايد از هر جهت آزاد باشد و مردم به هر کانديدايي که مايل باشند رأي بدهند.»
 
دکتر اميني در اين بخش از گزارش خود به گفت وگوهاي پاريس اشاره کرد و گفت: «مذاکرات دکتر سنجابي و بازرگان در پاريس با آيت‌الله خميني به نتيجه نرسيده است، ايشان نمي‌خواهند از موضع خودشان عقب بروند. بنابراين ايشان اگر وطن‌پرست هستند که ترديدي هم در وطن‌پرستي ايشان نيست، بايد توجه کنند که ما در چه موقعيتي هستيم. بايد موقعي سياسي و جغرافيايي ما را در نظر بگيريد. اگر واقعاً خداي ناکرده مملکتي نباشد، ايشان هم وجود ندارند. بنابراين بايد براي بقاي مملکت کوشش کنيم. بايد کاري کرد که ايشان دلخوري‌ها و دلتنگي‌هايشان را فراموش کنند. اگر عدالت به معناي حقيقي در مملکت اجرا شود، خيال مي‌کنم تا اندازه‌اي متقاعد خواهند شد. اگر اجازه دهيد من ايشان را ببينم و عرايضي خدمتشان بکنم. ولي مطلب اين است که اگر گفت وگو کردن با عمل باشد [نباشد] و اطمينان به عمل نباشد، چه حاصلي دارد؟ما گفت وگو زياد مي‌کنيم، اين عمل مي‌خواهد که مردم ببينند که از اين گفت وگو نتيجه گرفته شده است.»
 
«بنده خودم در قم بودم و احساسات مردم را در کوچه و خيابان ديدم. اينها را نمي‌شود با گفتن متقاعد کرد. بايد يک عملي به دنبال داشته باشد، بايستي مردم ببينند که اشخاصي که مسئول اين بدبختي بودند مجازات شوند، تا بگويند يک کاري شده است. به عقيدۀ من اعليحضرت بايد دست به يک عمل جراحي بزنند.»
 
«اعليحضرتا، بايد صريحاً بگويم مردم در اين 25 سال، پس از کودتا رنج بسيار کشيده‌اند. همين قشر معلم را در نظر بگيريد، اينها چه مي‌خواهند؟ آنان فقط اضافه حقوق نمي‌خواهند. اين گروه تنها از دست فساد مادي تنها نيست که به ستوه آمده‌اند، بلکه از فساد روحي و معنوي رنج مي‌برند. نتيجه‌اش اين است که حالا دچار يک حالت به هم پيچيدۀ اداري هستيم.»
 
اعليحضرت در اين قسمت کمي مکث کردند و گفتند: «آقاي دکتر چاره چيست؟» دکتر اميني گفت: «به عقيدۀ من چارۀ کار روي کار آمدن يک حکومت نيمه انقلابي است تا بتواند جلو فساد را که بوي تعفّن آن همه را دل‌آزرده ساخته است، بگيرد. متأسفانه برنامۀ مبارزه با فسادي که دولت آغاز کرده بود به نتيجه نرسيد. حالا مردم مي‌خواهند عاملان اين فساد را بشناسند و آنان را مجازات کنند. عده‌اي که بايد مجازات شوند آناني هستند که خزانۀ مملکت را غارت کرده و به نحوي از انحاء در اشاعۀ فساد دست داشته و به حقوق مردم تجاوز کرده‌اند. تمام عاملان فساد بايد در دادگاهها به سرعت محاکمه شوند و به مجازات برسند تا ملت اين رضايت را حس کند که شاهد اجراي عدالت است. پولهاي دزديده شده بايد به خزانۀ مملکت برگردد. به ويژه اميران و افسران ضداطلاعات ارتش که کليه فساد در مملکت از سوي آنها صورت گرفته و با ناراضي کردن افسران جوان، آنها را روبه روي رژيم واداشته‌اند بايد فوري مجازات شوند.»
 
«اعليحضرتا، بايد مجلس فعلي منحل شود و در اين مورد هر چه زودتر طبق متمم قانون اساسي تصميم بگيريد، بهتر است. بيشتر نمايندگان عضو حزب رستاخيز هستند. و با توجه به اينکه اين حزب به صورت فراگير و اکثريت ديگر وجود ندارد و تقريباً و تحقيقاً منحل شده است، بايد در اين مجلس هرچه زودتر بسته شود. اين مجلس يک مجلس ملي نيست.»
 
«اعليحضرتا، بايد براي تعقيب دزدان اختيارات بيشتري به دادگستري بدهيد تا بتواند جهت تعقيب غارتگران از قوانين جديد استفاده کند، قوانيني که در حال حاضر وجود دارد، به نفع مردم نيست. براي اينکه مصلحت مملکت اينطور ايجاب مي‌کند که عمليات تندي را اجرا کنيم. اين يک نظريه است و تظريۀ ديگر اين است که بگوييم رشته‌اي اقدامات فوري و مسکن و بالأخره بنيادي بايد کرد.» اعليحضرت، پس از شنيدن گزارش دکتر اميني، گفتند: «خيال مي‌کنيد راه‌حلهايي که ارايه کرديد بتواند آرامش را به کشور بازگرداند؟»
 
دکتر اميني در پاسخ گفت: «اين مطالبي است که به نظر من رسيد و بنده عيناً خدمتتان عرض کردم. اگر قبلاً به عرايض چاکر گوش مي‌داديد، شايد به اينجا نمي‌رسيديم. به هر حال، شايد اين راه‌حلي باشد براي رفع بحران کنوني.»
 
دکتر اميني، پس از شرفيابي، لحظه‌اي به اتاق من آمد تا نسخۀ اصلي گزارش را براي ضبط در بايگاني دربار به من بدهد. او بي‌اختيار گفت: «آقاي امير افشار پس از تشکيل شوراي انقلاب، ديگر کار از کار گذشته است و با اين اوضاعي که من مي‌بينم، کار درست شدني نيست. اگر اعليحضرت دو ماه پيش به پيشنهادهاي ما گوش مي‌کردند و شوراي سلطنت را تشکيل مي‌دادند و کارها را به دست وليعهد مي‌سپردند، خودشان محبوبانه کنار مي‌رفتند، اکنون دچار چنين وضعي نمي‌شدند. به طوري که من مي‌بينم، هدف اصلي مخالفان خود اعليحضرت هستند.»1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اميراصلان افشار، سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران، به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 86 - 90.

»اميراني که فقط به درد رقاصي مي‌خورند

25 آذر ماه 1357
شرفيابي قره‌باغي و هايزر
قره‌باغي و هايزر با هم شرفياب شدند. پس از شرفيابي اعليحضرت به تندي به قره‌باغي گفتند: «حالا او را نزد من مي‌آوري؟» من خبر دارم که او دو هفته است در تهران به سر مي‌برد. از شما تعجب مي‌کنم. چيزهاي ديگري هم از شما شنيده‌ام، از جمله اينکه گزارش داده شده است شما با مخالفان من هم، سر و سرّي داريد و با آنها مرتباً در تماس هستيد.»
 
قره‌باغي خواست سخن بگويد، اما اعليحضرت به من دستور دادند گزارشي را که از ساواک رسيده بود از معينيان رئيس دفتر مخصوص بگيرم و بياورم. من هم همين کار را کردم. در آن گزارش آمده بود که قره‌باغي با مهندس بازرگان و دکتر بهشتي تماس دارد. قره‌باغي از شرم سر به زير انداخت.
در اين هنگام، شاهنشاه که از عصبانيت مي‌لرزيدند و مرتب لبهاي خود را به دندان مي‌گزيدند، به تندي گفتند: «از تو انتظار نداشتم.»
 
وقت شرفيابي هايزر فرارسيد، رفتم و او را به حضور آوردم. هايزر معاونت فرماندهي ناتو را برعهده داشت. هايزر احترام به جا آورد و اعليحضرت گفتند: «من انتظار داشتم شما را زودتر ببينم، چون از ورود شما توسط سوليوان سفيرتان اطلاع داشتم.» هايزر پس از کمي مکث گفت: «چند بار از طريق قره‌باغي تقاضاي شرفيابي کردم، ولي قره‌باغي مرتباً مي‌گفت، اعليحضرت اين روزها فرصت ندارند. راستش خودم هم تعجب کردم.»
 
اعليحضرت گفتند: «اوضاع را چطور مي‌بيني؟»
هايزر گفت: «چون آدمي اهل سياست نيستم، بنده را از اظهار نظر معاف داريد، ولي حقيقت اين است که چند بار مخالفان قصد حمله به اتومبيل من و سفير را داشتند. آنچه مي‌توانم بگويم اين است که اوضاع نگران‌کننده است
 
اعليحضرت راجع به ارتش پرسيدند، هايزر گفت: «استنباط شخصي من اين است که آن انسجامي که بايد در ارتش، مثل سابق، وجود داشته باشد، موجود نيست. به طوري که شنيده‌ام، سربازان مرتباً از پادگانها مي‌گريزند و به مخالفان مي‌پيوندند. اين روحيۀ بي‌انضباطي در نيروي هوايي بويژه در ميان همافران بيشتر است. روي هم رفته، اگر اين وضع ادامه يابد، پاشيدن ارتش حتمي است و در نتيجه، رژيم و مملکت در خطر است.»
 
اعليحضرت پرسيدند: «به نظر شما چه بايد کرد؟»
هايزر گفت: «نظر من اين است که اين مسأله را بدون اينکه از من شنيده باشيد با اميران ارتش در ميان بگذاريد تا آنان سربازان را توجيه کنند.» اعليحضرت گفتند: «عجب! عجب!» و به من رو کردند و ادامه دادند: «قره‌باغي را احضار کن.»
 
قره‌باغي را صدا کردم. اعليحضرت گفته‌هاي هايزر را با وي مطرح کرد و پرسيد: «چرا اين خبرها را به من نمي‌دهي؟» خيلي سعي مي‌کردند بر اعصاب خود مسلط باشند و عصبانيت خود را بروز ندهند، زبان قره‌باغي بند آمده بود و چيزي نمي‌گفت. اعليحضرت هر دو را مرخص کردند. پس از رفتن هر دو نفر گفتند: اصلان مي‌بيني، حتي نزديکان من هم حقايق را به من نمي‌گويند؟ اينها نمک‌پروردۀ من هستند. من موجب ترقي و پيشرفت قره‌باغي شدم، علاوه بر حقوقي که از ارتش مي‌گرفت، من هم ماهيانه حقوقي از خودم به او مي‌دادم. عجب روزگاري است! بعضي از اميران ارتش واقعاً پفيوز و بي‌خاصيت‌اند و فقط به درد رقاصي مي‌خورند.»1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اميراصلان افشار، سروها در باد: آخرين روزهاي شاه در تهران، به تقرير اميراصلان افشار؛ تهيه و تنظيم محمود ستايش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 90ـ92. 

 

 

 
 
 
صفحه

1

2

3

4

5

 6

7

8

 9

10

   
 



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org