ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » مسئله فلسطين، آغاز همراهي آيت‏الله کاشاني و نواب صفوي در مبارزات سياسي

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

مسئله فلسطين، آغاز همراهي آيت‏الله کاشاني و نواب صفوي در مبارزات سياسي  

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي

 

اما اينکه در مورد اشغال فلسطين سؤال کرديد؛ مي‏دانيد که رژيم اشغالگر قدس در سال 1948م. رسما تشکيل شد و جنگ هم از سال 1947 شروع شده بود. اوّلين نخست‏وزير اين رژيم اشغالگر هم ديويد بن گوريون بود.

 
موشه‏دايان، الازار و ديگران هم جزو نيروهاي مقاومت بودند. خروج عده‏اي از يهوديان از ايران بعد از تشکيل دولت اشغالي فلسطين و آواره شدن عده‏اي از فلسطينيها موجب مي‏شود که نواب صفوي تحرّک جديدي پيدا کند و تصميم بگيرد که در اينجا نام‏نويسي کند. در اين مورد، با آيت‏الله کاشاني پيوند دارد و از حمايت کامل آيت‏الله کاشاني برخوردار است.
 
به همين جهت، دفتر دائر مي‏کنند و از جوانهاي مسلمان مي‏خواهند که نام‏نويسي کنند، از اينجا به فلسطين اشغالي بروند و با يهوديها بجنگند.
 
در يک گردهمايي که در مسجد امام (مسجد شاه سابق) تشکيل مي‏شود، نواب صفوي اعلاميه‏اي مي‏دهد و اعلام مي‏کند که پنج هزار نفر اسم نوشته‏اند تا به کمک برادران فلسطيني‏شان بروند. اعلاميه پخش مي‏شود، از دولت هم درخواست مي‏کنند که کمکهاي لازم را به اين عده بکنند که متأسفانه دولت ايران، دولت آلت‏دستي بوده است. البته فضاي سياسي کشور باز بوده است. به نظرم اين قضيه در سال 1327 شمسي بوده؛ چون در سال 1329 که نواب صفوي فراري بوده، بايد 1327 باشد يا 1326. متن اعلاميه و تاريخ اعلاميه هم موجود است، مي‏شود از اسناد به دست آورد.
 
به هر جهت، اولين کسي که در ايران اعلام همدردي با فلسطينيان کرد، با حمايت مرحوم آيت‏الله کاشاني، تقريبا آماده شد گروهي از جوانان ايراني را به فلسطين ببرد تا، همدوش سربازان فلسطيني، با اسرائيليها بجنگند، نواب صفوي بوده است. اين کار انجام نمي‏گيرد و اين قضيه فقط در مرحله حمايت زباني باقي مي‏ماند؛ چون نه دولت کمک مي‏کند، نه پولي در کار بوده، نه امکانات مالي در کار بوده، نه ويزا مي‏دادند، نه دولت ايران آن روز حاضر بوده که با يهود بجنگد؛ براي اينکه تازه از اشغال بيرون آمده بود. به هر حال، دولت ايران در مجامع بين‏المللي هم حمايت چنداني از فلسطينيها نکرد. اگرچه من يک سخنراني‏اي از آقاي محمّد عبده در سازمان ملل شنيدم که به حمايت از فلسطينيها بود؛ بايد گشت آن را هم پيدا کرد. اگرچه محمّد عبده، وابسته همان دستگاه بود؛ امّا اين صحبتش در زماني که امير عبدالله انتظام در سازمان ملل بوده، جالب است. بايد به اسناد تاريخي مراجعه کرد. اگر آنها هم اين کار را مي‏کردند، در اثر فشار مردمي بوده که در ايران به توسط نواب صفوي، گروههاي مذهبي، علما و روحانيون بر دولت ايران وارد مي‏شده است. همه اينها از اشغال فلسطين و آواره شدن صدها هزار نفر آدم ناراحت بودند.
 
من دوستي داشتم به نام سيد احمد فاطمي که به لبنان رفته بود. از لبنان، درباره وضع بد آوارگان براي من نامه‏اي نوشت؛ نامه عجيبي نوشت. اينها در ايران منعکس مي‏شد. البته آن موقع سيزده يا چهارده سالم بود. راجع به اين اخبار در خانواده‏ها گفت و گو مي‏شد. خوب، آيت‏الله کاشاني هم واقعا در اين مورد، اعلاميه داده و با اشغال مخالفت کرده بود.
 
متأسفانه، آن روز که جبهه ملّي نبود؛ امّا طرفداراني که بعدا جبهه ملّي را تشکيل دادند، يعني ناسيوناليستهاي ايران، در اين جريان سکوت اختيار کردند. در اينجا مسئله‏اي است که گاهي رنجم مي‏دهد و آن اين است که ناسيوناليستهاي ايران، بعد از مشروطيت، حتّي نسبت به مليّت هم متحجّرانه فکر مي‏کردند، بسته فکر مي‏کردند. منظورم اين است که احساس نمي‏کردند که منافع ملّي ما جداي از منافع مذهبي ما يا جداي از منافع اعراب نيست. ما با اعراب اختلاف ارضي داريم. شايد کينه ناشي از تجاوز آنها هم در طول تاريخ داشته باشيم. وقتي مي‏گويم بسته فکر مي‏کردند، يعني حتّي اين کينه تاريخي را هم به حساب نمي‏آوردند. در واقع، وحدت اعراب و اسرائيل، در هر زماني، به ضرر ماست؛ چون اعراب خيلي روحيه تجاوزگرانه‏اي دارند، داعيه ارضي با ما دارند. به همين جهت، از نظر ملّي و حفظ حاکميت ملّي‏مان ضرورت داشت که در جريان اشغال فلسطين از سوي اسرائيل، از اعراب حمايت کنيم؛ يعني اين ضرورت منافع ملّي ما بود. متأسفانه، ناسيوناليستهاي ايران، چون فکر بسته‏اي داشتند، اصلاً در اين مورد حاضر نبودند فکر کنند.
 
به همين جهت، مي‏بينيم دکتر مصدق و دوستانش، اشغال يک کشور را، اشغال يک سرزمين را، آواره شدن عده‏اي انسان را حتي تقبيح هم نمي‏کنند. ما، در دنيايي زندگي مي‏کنيم که ارتباطات، ما را به هم نزديک کرده است. تجاوز، به هر صورتي و از ديدگاه هر انساني، مذموم است. اينها که فارغ‏التحصيل دانشگاههاي ايران يا خارج بودند، حداقل اگر آرمانخواه مذهبي نبودند، اومانيست که بودند، به اصالت انسان که معتقد بودند. کسي که به اصالت انسان معتقد است، تجاوز به انسان را نمي‏پذيرد، حداقل مي‏تواند تقبيح کند.
 
آري، اينهاست که مرا رنج مي‏دهد. دوستاني که داعيه ناسيوناليستي دارند، پان‏ايرانيست هستند [هم همين‏طور. آنها] مي‏گويند ما طرفدار قوميت ايراني هستيم و اين خودش يک بحثي است که قوميت ايراني يعني چه؟ مليّت ايراني يعني چه؟ محدوده جغرافيايي يعني چه؟ زبان واحد يعني چه؟ اين بايد مورد تحقيق قرار بگيرد. اين يک مسئله کاملاً فکري ـ علمي است؛ نمي‏شود همين‏جوري کنارش گذاشت. ملت‏شناسي است، انسان‏شناسي است. اينها خودش هر کدام يک مقوله مفصلي است. مقوله پرپيچ و خمي است که بايد آن را روشن ساخت.
 
امّا، در مسئله فلسطين، متأسفانه نمي‏بينيم کسي از رجال سياسي را که داعيه مليّت دارند، داعيه ناسيوناليسم دارند و خودشان را ناسيوناليست مي‏دانند، نسبت به اشغال سرزمين يک ملت، حساسيّت داشته باشند، حتّي اگر آن ملت، مسلمان نباشد. براي ما مسلمان بودن فلسطينيها مهم بود، امّا براي آنها انسان بودنشان که بايد مهم باشد. لذا، در اين جريان مي‏بينيم که هيچ تحرکي از طرف جناحهاي ناسيوناليست انجام نمي‏گيرد.
 
خوب، آيت‏الله کاشاني يک روحاني و رهبر مذهبي است. نواب صفوي هم يک روحاني است. فلسطين هم از سوي يهود اشغال شده و مسلمانها آواره شده‏اند. اين جريان بايد پيش بيايد و شايد يکي از عوامل نزديکي نواب صفوي با آيت‏الله کاشاني هم همين مسئله بوده است؛ يعني بعد از مرگ کسروي، قبل از اينکه نواب صفوي وارد مسائل سياسي بشود، همين مسئله است؛ مخصوصا اينکه وقتي که آيت‏الله حاج آقا حسين قمي فوت کرد، در ايران قوام‏السلطنه روي کار بود. در کابينه قوام‏السلطنه هم وزراي توده‏اي حضور داشته‏اند، مثل دکتر مرتضي يزدي و دکتر کشاورز. آيت‏الله کاشاني هم يک منتقد است، يک منتقد حکومت.
 
آيت‏الله کاشاني را در سبزوار دستگير کردند. نمايندگان دولت که آمده بودند به نجف تا فوت مرحوم آقا سيد حسين اصفهاني را تسليت بگويند، در مجلس ختمي که حضرت آيت‏الله حاج آقا حسين قمي گذاشته بوده، يک مرتبه مي‏بينند يک سيد جواني از وسط جمعيت برخاست و گفت: دولت ايران داعيه اسلام دارد، در حالي که روحانيون را در ايران دستگير مي‏کند و آيت‏الله کاشاني را دستگير کرده است. اين سيد جوان، نواب بود.
 

نواب صفوي بدون گذرنامه و به‏طور قاچاق به عراق رفته بود. آن موقع هم خروج از کشور به اين صورت نبود. نواب صفوي به منزل آيت‏الله کاشاني رفت و آمد زياد مي‏کند. خوب، اينها مخالف حکومت‏اند، مخالف حاکميت‏اند، با هم ارتباط دارند، در مبارزات سياسي با هم ارتباط دارند. در جريان ترور شاه، ارتباط بين نواب صفوي با آيت‏الله کاشاني خيلي زياد است.

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org