ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » فتح اصفهان آري فتح تهران نه - پرهيز از افراطي‏گري، تبعيد توسط افراطيون

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

138

غزه در آتش و خون

 

 

رقص چوبها به مناسبت کودتای 28 مرداد

 

 

پیشینه فرش

 

 

زندگی و اقدامات لارنس آلمانی در ایران
مطیع ترین وزیر امور خارجه ایران
سهم  ساواک در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی
محمد باقرخان تنگستانی

اخبارNEWS

فروشگاه مجازي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران افتتاح شد  |+| بزودی آغاز به کار وب سايت جديد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

فتح اصفهان آري فتح تهران نه - پرهيز از افراطي‏گري، تبعيد توسط افراطيون 

 

 

مرحوم حاج آقا نوراللّه با هدف اعاده مشروطيتي که خود در نظر داشت و مدتي نيز آن را در اصفهان پياده نموده بود و براي جلوگيري از قدرت يافتن و حاکميت مجدد استبداد، با همفکري و کمک مرحوم آقانجفي به وسيله نيروهاي فدايي مردمي که خود در زمان حاکميت سياسي براصفهان تربيت نموده بودند و با کمک گرفتن از ايل بختياري، استبداد صغير را شکست. اين حرکت اولين صدايي بود که برضد استبداد محمدعلي شاه در سراسر بلاد ايران بلند گرديد.
 
به دنبال فتح اصفهان، نيروهاي مبارز که تا اين موقع گوش به فرمان دو رهبر مجتهد مشروطه بود، براي کنترل کردن تمام ارکان و نقاط حساس شهر تلاش کرده به تدريج به طور آرام جهت گيري خود را به سمت جريانات غيرصادق در مشروطيت تغيير دادند. يکي از عوامل بروز اين مسئله، انحراف سردار اسعد بختياري از جريان مشروطه بوده است. وي که در موقع فتح اصفهان به رهبري دو مجتهد، در پاريس بود، از آنجا به لندن رفت. در لندن با ادوارد براون ملاقات کرده و به وسيله او با چارلز معاون وزارت خارجه انگليس آشنايي و تماس يافته و چندين دور مذاکره و ديدار مي‏نمايد. پس از اين ديدارها به اصفهان آمده و نيروي مسلح از طريق خوانين و کلانترهاي بختياري در اختيار ايلخان بختياري قرار مي‏گيرد، و مقدمات حرکت به طرف تهران و فتح تهران را فراهم مي‏نمايد. در همين اثنا که از فتح اصفهان مدتي گذشته و حاج آقا نوراللّه و آقانجفي استبداد را در شهر سرکوب کرده و يک بار ديگر رياست و قدرت شهر را به دست گرفته‏اند و آشکارا از فرمان مرکز سرپيچيده و خود مستقلاً به اداره امور، مي‏پردازند. محمدعلي ميرزا عقب نشيني نموده و به تاريخ 27 ربيع الثاني 1327 قمري، فرمان اعاده مشروطيت و عفو عمومي را صادر مي‏نمايد. و دستور مي‏دهد مجلس را تعمير و براي افتتاح حاضر نمايند. ناگفته معلوم است که فتح اصفهان و بيرون راندن اقبال‏الدوله مستبد چقدر در بالا بردن توان ساير شهرها مؤثر بوده است.
 
روش سياسي محمدعلي‏شاه از يک طرف و نقشه‏ها و برنامه‏هاي متفاوت بختياري‏ها و گيلاني‏ها از طرف ديگر نهايتا حاج‏آقا نوراللّه را که از اول هدف و انديشه ديگري جدا از اين مسائل مرموز و سياست‏بازيها داشت، به راهي جدا از دو نيروي متخاصم کشاند. او هر چند با محمدعلي ميرزا مخالف و از اولين کساني بود که سد استبداد را به وسيله شکست اقبال‏الدوله خراب نمود؛ ولي در آن فراز حساس با سردار اسعد و قسمتي از قواي بختياري نيز مخالف بوده و اشغال تهران را نيز يک توطئه خارجي مي‏دانست. اما از آن طرف در بين قواي بختياري نيز بين اهداف ضرغام السلطنه بختياري با صمصام السلطنه تفاوت وجود داشت، که نهايتا نيروي بختياري تحت رهبري سردار اسعد عليرغم مخالفت و کمک نکردن حاج آقا نوراللّه از اصفهان به تهران حرکت کرد و چند روز بعد از فتح تهران نيز حاکميت جديدي در پايتخت مستقر مي‏گردد. شايان ذکر است اولين گام خونين اين استقرار جديد اعدام و به شهادت رساندن آيت اللّه حاجي شيخ فضل‏اللّه نوري بود. گام خونيني که «مشروطه دوم» را بکلي از اعتبار و وجهه ملي انداخت. به دنبال شهادت شيخ، فرصت براي تصفيه حسابهاي ديرين استعمار به دست آمده و نام دو روحاني متنفذ اصفهاني به دنبال نام شيخ فضل الله جهت سرکوب و محدود شدن جريان اسلامي مشروطيت مطرح مي‏شود. چنانچه 40 روز بعد طي تلگرافي در مجلس اين چنين طرح مي‏شود:
 
تقاضاي تبعيد آقانجفي و حاج آقانوراللّه
«در جلسه روز پنجشنبه مجلس روز 23 شعبان 1327 تلگرافي از اصفهان از صمصام السلطنه خوانده شد. و لزوم تبعيد آقانجفي و آقا شيخ نوراللّه، قرار شد صمصام السلطنه، آقانجفي را به عتبات روانه نمايد. و از طرف هيأت مديره، آقا شيخ نوراللّه به تهران احضار گردد.»1

هر چند با حمايت مردم از اين دو عالم بزرگ و بروز اختلافات داخلي در تهران اين طرح عملي نشد، و صمصام السلطنه و ساير خوانين بختياري هم کمتر از آن بودند که بتوانند چنين طرحي را اجرا کنند، ولي اين سند به روشني نحوه برخورد هيأت حاکمه پايتخت و سرنوشت مشروطيت را نشان مي‏دهد.

 
اشعار مکرم راجع به فتح اصفهان
 
اقبال ستمگر به صفاهان چو گذر کرد
شيرازه کار همه را زير و زبر کرد
از بهر حکومت چو در اين شهر مقر کرد
بيداد و جفايش به دل سنگ اثر کرد
رخت ستم و فتنه و آشوب به بر کرد
از بهر حکومت چو در اين شهر قدم زد
کلکش همه دم از پي آشوب رقم زد
در شهر سراپرده بيداد و ستم زد
اوضاع جهان را همه يکباره بهم زد
الحق که زفرعون و زشداد بتر کرد
از بهر نيابت بگماريد معدل
پيک نايب بد اختر و يک شوم سيه دل
هم فاسق و هم فاجر و هم زشت شمايل
احکام ستم جاري از او شد به قبايل
گه تکيه خود را به علي گه به عمر کرد
روزي که معدل به عمارت کمين شد
آه دل مظلومان به گردون ززمين شد
يک هفته نشد بيش که کالسکه نشين شد
باحجت‏الاسلام [آقانجفي]به ورزيدن‏کين‏شد
گه سيم طلب کرد و گهي ميل به زر کرد
بر مرد و زن خلق ستم کرد فراوان
برخلق خدا کرد جفاي بي حد و پايان
اندر ره بيدادگري گشت شتابان
کفرش به همه خلق خدا گشت نمايان
شد خصم خدا و به گمانش که هنر کرد
سرباز ملاير که بود شهره دوران
نه تابع دينند و نه هستند مسلمان
هستند همه گرسنه و لنگه و عريان
آورده به همراه تني چند از ايشان
شد خصم خدا و به گمانش که هنر کرد
انداخته در مال خلايق همه چنگال
پشت همه شد گرم به همراهي اقبال
مردم شده اندر ره ايشان همه پامال
ناگاه بديدند که برپا شده جنجال
گفتند که رو بايد به را مفر کرد
مردم همه به گذشته زاموال و زجانشان
در مسجد شه خسته دلان گشت مکانشان
کسي را نه خبر بود زاسرار نهانشان
از مسجد شه تا به فلک رفته فغانشان
کاين نامه سيه اين همه خونشان به جگر کرد
پس‏حجت‏الاسلام (آقانجفي)خبردادبه طهران
کاين حاکم بدبخت چه خواهد زصفاهان
هر روز کند کجروي و تندي و طغيان
نه دل به دليل آرد و نه گوش به برهان
بايست شکايت زدل او به حجر کرد
اقبال ستمکار چو گرديد خبردار
گفتا که شليکي بنماييد به يکبار
سرباز ملاير برود از پي کشتار
سرباز جلالي زپي غارت بازار
تا آنکه به بينيم که فتح و که ظفر کرد
يک توپ شرپنل به سر برج گذاريد
زو آتش بيداد مخلوق بياريد
خشت دگر از مسجد شه را نگذاريد
با خصم بکوشيد که تا جان بسپاريد
بايست که امروز زجان صرفنظر کرد
بردند سربرج يکي توپ شرنپل
اقبال بزد نعره و فرياد معدل
آن توپ سوي مسجد شه بود مقابل
زد عربده آن توپ فراوان زته دل
آنگونه که گوش همه زان عربده کر کرد
القصه بپايان برسانند ستم را
جاري بنمودند همه حکم حکم را
بدنام نمودند همه ملک عجم را
ناگاه خداوند رسانيده علم را
بنگر که قضا کرد چه‏ها و چه قدر کرد
آن شير دژ آگه که بحق بود چو ضرغام
ضرغام حقيقت که از او روز عدو شام
افراشت علم را زپي ياري اسلام
زد جانب اين شهر دي دفع ستم گام
از بهر تن آسايي ما سينه سپر کرد
قدر عدد اسم علي همرهش الوار
يعني صدو ده تن زدليران وفادار
گفتند که از مهرعلي حيدر کرار
امروز نماييم يکي جنگ نمودار
هرکس که کند فتح يقين شق قمر کرد
در مسجد شه جاي گرفتند به سنگر
گشتند به آن فرقه ناپاک برابر
از هر دو طرف تير بباريد مکرر
برخاست هلهله از سمت دو لشکر
بنگر که چه بازي فلک شعبده گر کرد
آن زاده ضرغام جوانمرد يگانه
بوالقاسم فرخنده سير فخر زمانه
زد تير پياپي سوي دشمن به نشانه
تيرش به‏سوي خسم برآورد کمانه
آمد همه جا تير که تا جاي به سر کرد
از توپچيان چند تن افتاد روي خاک
از تير مکافات عمل پيکرشان چاک
آن توپ که مي‏رفت از آن بانگ به افلاک
شد ساکت و پژمرده و افسرده و غمناک
اقبال زمين را همه پر زاشک بصر کرد
اقبال ستم پيشه روان شد به سفارت
بگذشت زاموال و زکاخ و زامارت
سگ باز ستم پيشه برون شد به حقارت
رفت از پي او مايه افساد و شرارت
اظهار شجاعت چه بحر و چه به بر کرد
ناگه خبر آمد که رسد حضرت صمصام
صمصام شريعت شهر گلشن اسلام
مردم همه ديدند که آن سرو دلارام
با سواران و دليران نکونام
منزل به صفاهان بدو صد شوکت و فّر کرد
اين زلزله چون رفع شد از معرکه گاهان
مردم همه مشروطه حق را شده خواهان
بشکسته دلان بي کس و بي يار و پناهان
گفتند بر صمصام که شهر صفاهان
بايست زنو جامه مشروطه به بر کرد
مشروطه بود راحت جان تن بيمار
مشروطه بود سد ره فرقه اشرار
مشروطه زظلم و زستم مي‏برد آثار
مشروطه به توحيد خدا مي‏دهد اقرار
جز خدمت او مي‏نتوان کار دگر کرد
مکرم تو شب و روز زمشروطه سخن کن
گه ياد زمشروطه و گه ياد وطن کن
از دست رها شرح حکايت کهن کن
هر دم سخن تازه زاوضاع زمن کن
بايد که دهان تو پر از دُر و گهر کرد.
مجله وحيد، شماره اول.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صادق مستشارالدوله، خاطرات و اسناد مستشارالدوله، تهران، فردوسي، 1361، ص 169.
 



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org