ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventsForeign Policy Studieswith caravan of history(photo)conferenceswith caravan of history(doc)
» مقالات » زنجاني، در دادگاه تاريخ

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

118

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 59

 

کتابفروشی سرای تاریخ

 

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 
زنجاني، در دادگاه تاريخ 

 

مهدي بامداد (نويسنده کتاب مشهور «شرح حال رجال ايران») نيز، که برادر کهترِ محمدعلي بامداد است، شرحي خواندني از سوانح زندگي، مناصب دولتي، خدمات علمي و اجتماعي، و شرکت فعّال وي در جنبش مشروطه به دست داده است. به نوشته وي: «محمدعلي بامداد... از ادبا و افاضل ايران بود و گواه بر فضلش مؤلَّفاتي است که از وي باقي مانده و بعض از آنها از قبيل حکمت عملي، الهامات خواجه و ادب چيست و اديب کيست به طبع رسيده» است. وي تحصيل علوم ديني را در مشهد نزد آيات عظام ميرزاحبيب خراساني، فاضل ملاّ عباسعلي و آقازاده (فرزند آخوند خراساني) گذراند. زان پس براي درک محضر آخوند خراساني به تهران آمد تا به نجف برود که مواجه با شروع جنبش مشروطيت گرديد و از اين روي در پايتخت ماندگار شد و:

 

از روي ايمان و اعتقاد راسخ، مانند بسياري از زعماي صدر مشروطيت، داخل در عمليات و اقدامات مشروطه خواهان به طور آشکار و پنهاني گرديد. مسافرتي نيز راجع به اين موضوعات به اصفهان نمود و مدتي در بين بختياريها بود. با نجفقلي خان صمصام‌السلطنه و ضرغام‌السلطنه به اصفهان آمده و چندي نگذشت که به تهران بازگشت و در تهران مشغول به نوشتن مقالات بر عليه استبداد شد. در ابتدا نويسنده و سر دبير چند روزنامه از قبيل آفتاب، شوري و غيره بود. بعد در اوايل جنگ بين الملل اول، خودش روزنامه‏اي به نام بامداد روشن تأسيس نمود که خيلي معروفيت و شهرت پيدا کرد و اين روزنامه يکي دو بار اجباراً تعطيل و دوباره داير گرديد... 10
 
محمدعلي بامداد چون يکي از مخالفين سرسخت قرارداد 1919 وثوق‌الدوله نخست‌وزير وقت با انگليسيها بود از اين جهت پس از اينکه مدتي مخفي بود، سرانجام دستگير شد و به کاشان تبعيد گرديد. پس از سقوط وثوق‌الدوله...، دوستانش که در کابينه بعدي عضويت داشتند او را به اصرار وارد خدمت وزارت فرهنگ نموده به رياست اداره معارف انتخاب کردند و چندي بعد هم به رياست اداره اوقاف منصوب شد. از سال 1303 خورشيدي رئيس اداره فرهنگ و اوقاف فارس شد و بعد در دوره ششم از شيراز به نمايندگي مجلس... انتخاب گرديد. هنگام اضافه کردن و تزييد حقوق وکلا، او يکي از مخالفين اين طرح و لايحه پيشنهادي در مجلس بود و مي‏گفت که نمايندگي مجلس بايد يک شغل افتخاري باشد، نه اينکه وکلاي مجلس بنشينند و حقوق خود را زياد کنند. در سال 1306 خورشيدي که تشکيلات جديدي به وزارت دادگستري داده شد او را نيز در اين تشکيلات دعوت و وارد خدمت دادگستري کردند. در سال 1316 خورشيدي به واسطه رأيي که شعبه سوم ديوان عالي کشور داد و موافق نظر مقامات عاليه مملکتي [ = رضا خان و دستگاه او]نبود و مرحوم بامداد نيز در آن عضويت داشت شعبه مزبور بکلّي منحل گرديد و اعضاي آن منفصل از خدمت و خانه نشين شدند.
 
يک سال به بيکاري و انفصال از خدمت گذشت، سال بعد مرحوم بامداد دوباره به خدمت دعوت شد. چندي رئيس اداره نظارت بود و سپس مدير کلّ وزارت دادگستري گرديد. در سال 1321 خورشيدي به سِمَتِ بازرس دولت در بانک ملي انتخاب شد و تا سال 1330 خورشيدي در اين سمت باقي بود، تا آنکه در اين سال در اثر تصادم عمدي يا سهوي با دوچرخه سوار جواني در پياده‏رو به استخوان ران او آسيب سختي رسيد و پس از مدتي بستري شدن در بيمارستان بانک ملي در مرداد ماه همين سال جهان را بدرود گفت و در امامزاده عبدالله (شهرري) به خاک سپرده شد. 11
 
برخورد تند و ستيزناک چنين شخصيت والا و فرهيخته‏اي با ابراهيم زنجاني، گوياي بسي معاني تواند بود.
 
تعريض به ساحت پاک پيامبر (ص)
4. جناب يوسف محسن اردبيلي، در تابستان 1375 اظهار داشتند پدرشان آقا شيخ سليمان مي‏گفت: سالهاي 1311ـ1312 در تهران بودم و در برنامه روضه يکي از دوستان شرکت مي‏کردم. يک روز که وارد خانه دوستم شدم ديدم شيخ ابراهيم نيز آنجا است. صاحبخانه که مرا ديد گفت: هان، خوب شد فلاني هم آمد! پرسيدم چه شده؟ گفت: اين شيخ ابراهيم مي‏گويد، محمد بن عبدالله (ص) براي دو کار انتخاب شده بود: 1. به مردم بگويد قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا 2. پول مردم را از دستشان بگيرد و ...!
 
بي‏قيدي نسبت به حجاب بانوان
5 . آيت‌الله حاج سيد عزالدين، در ادامه بيانات گذشته، فرمودند: مرحوم آقا ميرزا عباس طارمي، از شاگردان فاضل شيخ‌الشريعه اصفهاني، و خود مجتهدي پارسا و بزرگوار بود. وي در رثاي حضرت سيد الشهداء عليه السلام اشعار سوزناکي دارد که سالها پيش چاپ شده و در زنجان، در مجالس سوگواري مي‏خوانند. 12 وي بسيار صريح اللهجه و رک گو بود و در حضور خود شيخ ابراهيم، از وي انتقاد بسيار مي‏کرد.
 
از مرحوم آيت‌الله حاجي ميرزا علي‏نقي حِلّي (عالم بزرگ زنجان) شنيدم که مي‏فرمود: در جلسه منزل حاج آقا حسين رهبري (نماينده اسبقِ مجلس شورا از زنجان) بوديم که شيخ ابراهيم زنجاني و آميرزا عباس طارمي وارد شدند (صاحب مجلس، از مريدان حاجي ميرزا علي‏نقي بود). حاجي ميرزا علي‏نقي نقل مي‏کرد که ما چندي بعد با آقا ميرزا عباس به بازديد شيخ ابراهيم رفتيم. آقا ميرزا عباس در خلال صحبت رو به شيخ کرده و گفت: شما که به حجاب معتقد نيستيد، پس بگوييد رختخواب خانم را... (تعبيري دالّ بر بي‏قيدي ايشان...). 
 
6 . دکتر نورالدين مجتهدي نقل کردند: گفته مي‏شد که ابراهيم زنجاني، دائم‌الخمر بوده است و نيز کمتر کسي از حواريّون و همفکران وي بود که درست از آب در آيد! جالب اينکه نوعاً هم انحرافاتِ اعتقادي آنها، به تأثير وي نسبت داده مي‏شد!
 
يکي از پسران شيخ ابراهيم، محمد قزلباش نام داشت که از همسر اوّل وي بود و در زنجان پيشه معلّمي داشت. زنجانيها به محمد قزلباش ـ که فردي متدين و محترم بود ـ محمد بن ابي‏بکر مي‏گفتند! دختر بزرگتر شيخ، رشيده خانم، در زمان رضا خان در جرگه پيشگامان کشف حجاب قرار داشت. دومي، موسوم به سعيده خانم، نيز مُکشَّفه (بي‏حجاب) بود و در اوايل سلطنت پهلوي دوم، زمان دکتر ميلسپو، در استخدام وزارت ماليّه بود. در باره اين دومي نيز، گفته مي‏شد که از هواداران کسروي بوده و همين امر نيز سبب جدايي وي از همسرش شده است. 
 
در روضه منزل سلطان‌العلماء چه گذشت؟
7. مرحوم عبدالعظيم اوحدي (از زنجانيهاي فاضل مقيم تهران که اخيراً درگذشتند) نيز در تاريخ 6 /1/1380 موردي را ذکر کردند که مرحوم ميرزا عباس طارمي در منزل روضه آيت الله سيد جلال‌الدين سلطان‌العلما در زنجان، به سبک و گويشِ خاصّ خويش، از شيخ ابراهيم سرخه ديزجي زنجاني بدگويي کرده بود. آقاي اوحدي ابتدا توضيح دادند:
 
مرحوم آيت الله ميرزا عباس طارمي، شخصيتي بسيار محترم و صريح اللهجه بود و از مطلعين زنجان (نظير حاج آقا حسين رهبري، مجد ضيايي، و آيت الله حاج ميرزا مهدي بزرگ خاندان ميرزايي‏هاي زنجان) شنيدم که مرحوم طارمي در مجلس مؤسسان رضاخاني (1304 شمسي) به عنوان وکيل زنجان حضور داشت و زماني که رضاشاه در حضور علما و رجال بزرگ کشور، نطقي دائر بر تقبيح قاجاريه و وعده اصلاح مملکت ايراد کرده بود، گفته بود: مشروطه هم اين حرفها را به ما زده و عمل نشده است! به گونه‏اي که رضاشاه عصباني شده و تا گوشهايش قرمز شده بود. مرحوم طارمي مجدداً افزوده بود: من حقيقت را مي‏گويم، مرور زمان نشان خواهد داد! پيدا است اين گونه سخن گفتن در برابر رضا خان که آن روز همه مخالفان را منکوب کرده و قدرت مطلقه را يکسره از آنِ خود ساخته بود، به راستي شجاعت و شهامتي شگرف مي‏خواست.
 
مرحوم اوحدي افزودند: مرحوم سيد جلال الدين سلطان‌العلما پنجشنبه‏ها در زنجان مجلس روضه داشت و رجال و بزرگان زنجان (از حاکم و رئيس نظميه گرفته تا علما و تجار و ساير مردم) در آن شرکت مي‏جستند و دو تالار پر از جمعيت مي‏شد. روزي، در اوايل سلطنت رضاشاه، مجلس روضه مزبور برقرار بود و طبق معمول، علما و رجال گوناگون حضور داشتند. تا آنجا که به ياد دارم، حضرات آقايان: آقا شيخ فياض سرخه ديزجي (مرجع بزرگ تقليد و صاحب حاشيه بر عروه)، آقا شيخ عبدالکريم خوئيني (شاگرد برجسته آخوند خراساني، و پدر آقايان آل اسحاق)، آقا شيخ عبدالحسين قُلتوقي، آقا ميرزا احمد دباغ، آقا ميرزا محمود امام جمعه زنجان و عده‏اي ديگر نشسته بودند. شيخ ابراهيم زنجاني هم که از تهران آمده بود در مجلس حضور داشت. حتي داماد شيخ ابراهيم، حسن آقاي رهبري، نيز که رئيس فرهنگ زنجان و مرد وَقور و محترمي بود، حاضر بود. در اين اثنا ميرزا عباس طارمي وارد شد و يکراست به سوي منبر رفت تا روي يکي از پله‏هاي آن بنشيند. مرحوم طارمي، واعظ و اهل منبر (به معناي رايج لفظ) نبود و لذا اين کار وي مورد شگفتي واقع شد و مرحومان امام جمعه و سلطان‌العلما گفتند: آقا، آنجا ننشينيد! طارمي گفت: سيد، بگذار بنشينم، بگذار بنشينم! و نشست و با لحني شوخي ـ جدّي سخني گفت که مضمون آن چنين بود: اوشاق لار (بچه‏ها)! [ بعضي از] سرخه ديزجي‏ها خيلي بد مي‏شوند و اين شيخ ابراهيم از آن خيلي بدها است! و از منبر برخاست. جمعيت، با شنيدن اين حرف، به خنده افتادند و حتي داماد شيخ ابراهيم نيز خنديد.
 
اين تُنبک تو از روضه سيد محمد بهتر است!
8 . آيت‏الله حاج آقا عزالدين همچنين اظهار داشتند: شيخ ابراهيم، از طايفه رهبريهاي زنجان (که طايفه‏اي بسيار متمکن و گسترده و وسيع الاطراف بود) همسر گزيد. حاج هاشم رهبري ـ که از بزرگان آن طايفه، و شخصاً فردي متديّن بود ـ نقل مي‏کرد: همراه شيخ ابراهيم، با درشکه از تهران به زنجان مي‏آمديم که در خرّم درّه ـ واقع در 10 فرسخي زنجان ـ با جواني مُطرب و تُنبَک به دست روبرو شديم. جوانک، با ديدن شيخ، و به گمان اينکه لابد او نيز همچون ديگر عالمان اين پيشه را سخت مکروه مي‏دارد، به مخفي ساختن تنبک پرداخت که ناگهان بانگ وي برخاست که: نه! نه! بيا! بيا جلو! و تنبک را بنواز! اين تنبک تو [ نعوذ بالله] از منبر و روضه سيد محمد بهتر است!؟
 
آيت‌الله سيد عزالدين توضيح دادند: مقصود وي، مرحوم آيت‌الله سيد محمد موسوي زنجاني (پدر آقايان حاج سيد رضا زنجاني فريد و حاج ميرزا ابوالفضل موسوي زنجاني) بود که اتفاقاً در اوايل امر، وسيله پيشرفت شيخ ابراهيم و عامل رواج کار او ـ در برابر مرحوم حجه‌الاسلام ملاّ قربانعلي زنجاني ـ بود ولي بعداً که شيخ نقاب از چهره حقيقي خويش برگرفت و بر مؤيّدان نخستين خويش نيز طاغي شد، با شيخ شديداً درافتاد. 13
اين سخن پايان ندارد بازگرد       همت زنجانيان برگو چه کرد؟
اين قدر دانم که آقاي کرام          افتخار الحاج و الکهف الانام
پس حاجي سيد محمد مجتهد    از دل و جان کرد بذل سعي و جدّ
عالمان شهر را از جمله پيش      گرد کرد از هر طرف بر گرد خويش
موجب الزام شرع مصطفي         بر مهاجرها به قم داده صدا
هم به طهران سفارت طاق طاق   تلگرافاتي به حسن اتفاق
گشت با امضاي آقايان فوق         در ششم اخبار با صد گونه ذوق
الغرض با سوگواري تمام            همرهي خويش را در هر مقام
کرد هيئت با تواتر هر زمان          بر قم و طهرانيان خاطرنشان
هم به زنجان کرد آهسته صلا      الصلا اي پاک بازان الصلا...».
 
ر.ک، تاريخ مشروطيت ايران، ج اول: در ماده تاريخ و چگونگي جنبش ملي و تشکيل مجلس مقدس شوراي ملي، به سعي و اهتمام آقا شيخ علي‏اکبر رئيس معارف و اوقاف قزوين، صص 46ـ47.
 
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 . سخنرانى امام در تاريخ 27/ 8 /59 . ر.ک، تاريخ معاصر ايران ازديدگاه امام خمينى، ص 70 .
2 . به گفته استاد معظم حجهْ‌الاسلام و المسلمين على دوانى: امام با جمعى از ياران خود «زمستانها در حجره مرقد شيخ شهيد فضل‏الله نورى گرد مى‏آمدند و باز پس از برگزارکردن نماز مغرب و عشاء» بدون همراهى با اصحاب «پراکنده مى‏شدند» سرگذشتهاى ويژه از زندگى حضرت امام خمينى...، 6 / 58 .
3 . ر.ک، گفتگو با حسين مکى، مندرج در: تاريخ معاصر ايران، سال 1، ش 1، بهار 76، ص 185، سخن امام در 2/2/58 به حسين مکى که: «چرا راجع به مرحوم شيخ فضل‏الله چيزى نمى‏نويسيد؟».
4 . بار پروردگارا، فرجام کارهاى ما را ختم به خير گردان، و ما را لحظه‏اى به خودمان وامگذار!
5 . رابطه فراماسونرى با صهيونيسم و امپرياليسم، 1/364.
6 . الفهرست لمشاهير علماء زنجان، ص 95. يعنى: عالمى بافضل و زشت کردار بود.
7 . براى اشعار حکيمانه وى ر.ک، سخنوران نامى ايران در تاريخ معاصر، محمد اسحاق، 2/103ـ 108 .
8 . حديثى مشهور است: مهمان را گرامى بداريد، هرچند کافر باشد!
9 . ديوان اميرى فيروزکوهى، به کوشش اميربانوى اميرى فيروزکوهى، ص 36 .
10 . در باره مخالفت «بامداد روشن» با روس و انگليس، و جانبدارى آن از آلمان و عثمانى در جنگ جهانى اول، ر.ک، اسناد مطبوعات...، به کوشش کاوه بيات، 1/ 268ـ269؛ راپرتهاى پليس مخفى، ص 43 ـ ع. منذر.
11 . شرح حال رجال ايران، 3/420ـ422. براى آشنايى با سوانح زندگى و آثار و خدمات محمدعلى بامداد، همچنين ر.ک، مقدمه دکتر محمود بامداد بر «ادب چيست؟ اديب کيست؟»، اثر آن مرحوم، صص الف ـ هـ؛ مقدمه بلند و ممتّعِ اميرى فيروزکوهى بر چاپ دوم «علم اخلاق يا حکمت عملى»، اثر ديگر آن مرحوم، صفحات الف ـ ک؛ سخنوران نامى ايران در تاريخ معاصر، محمد اسحاق، همان، 2/100ـ 108؛ زندگينامه رجال و مشاهير ايران، حسن مرسلوند، 2/ 25ـ27؛ گلزار معانى، احمد گلچين معانى، صص 127ـ 138؛ اسناد مطبوعات...، به کوشش کاوه بيات، 1/ 268ـ269؛ راپرتهاى پليس مخفى، ص 43).
12 . به نوشته آقاى کريم نيرومند: ميرزا عباس طارمى متخلص به رازى 1295ـ1351 ق در نجف نزد کسانى چون آخوند خراسانى و شيخ الشريعه تحصيل کرده و «محقق عظيم السأن و فصيح البيان و نيک تصرف و سليم النفس و مفيد و مرجع بود» و «قريحه سرشار و اشعار لطيف و آبدار» داشت. کتاب او «نتيجهْ‌الحيات» در شعبان 1340 ق در تهران، مطبعه مجلس، چاپ شده است. در 10 شعبان 1351 ق درگذشت و در حضرت عبدالعظيم عليه السلام به خاک رفت (سخنوران و خطاطان زنجان، ص 198). در باره زندگينامه و خصوصيات مرحوم طارمى (بويژه شجاعت و صراحت لهجه شگرف وى) همچنين ر.ک، سلطنت علم و دولت فقر...، 1/601 و 682ـ686.
ضمناً در گزارشهاى فورتسکيو (کاپيتان انگليسى) راجع به مجتهدان زنجان در زمان احمدشاه، ذيل عنوان «حاجى ميرزا عباس» مى‏خوانيم: «زيرک، بانفوذ و بسيار محترم است. رهبرى دمکرات است، اما نه از نوع افراطى. گزارش مى‏شود (نوامبر 1920 / ربيع الاول 1339 هـ.ق) که اکثر زنجانيها طرفدار انتخاب او به عنوان وکيل مجلس هستند». ر.ک، رجال تهران و برخى ولايات شمال غرب ايران، فورتسکيو، ص 119 .
13 . آيت‌الله حاج سيد محمد موسوى، از علماى برجسته زنجان و مؤسسان مشروطه در آن شهر بود. ميرزا غلامعلى مهاجر زنجانى مقيم قزوين متخلص به طالعى در منظومه «تاريخ مشروطيت ايران» تحت عنوان: «اقدامات و تلگرافات حضرات حجج الاسلام و المسلمين آقاى... حاجى سيد محمد آقا و آقاى... حاجى ميرزا ابوالمکارم آقا و آقاى... آخوند ملا ابراهيم و آقاى... آقا شيخ ابراهيم و آقاى... آقا شيخ احمد... و آقاى... نايب الصدر و آقاى... آقا ميرزا عبدالرحيم و...ساير آقايان علماء زنجان دامت برکاتهم و کثرالله امثالهم به قم و طهران» مى‏نويسد.



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org