مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي
مجلس شوراي ملّي آن روز عفو کرده بود؛ دخالت نکرده بود. به همين جهت، اين مادّه واحده اجرا ميشود. خليل طهماسبي از زندان آزاد ميشود. لايحه مصادره اموال احمد قوام اجرا نميشود. شايد آغاز مخالفت آيتالله کاشاني با دکتر مصدق از همينجاست. مرحوم آيتالله کاشاني، در سال 1323 يا 24، در حالي که قوامالسلطنه نخستوزير بوده، در سبزوار دستگير ميشود. مرحوم آيتالله کاشاني با احمد قوام مخالف بوده. امروز مجلس تصويب کرده که اموال قوام مصادره بشود. قوّه مقننه به دولت مخصوصا وکلايي که قبلاً با دکتر مصدق بودند، مثل: مکي، حايريزاده، بقايي، کاشاني، فشار ميآورد که مصادره اموال قوام را اجرا کند. دکتر مصدق اجرا نميکند.
علاوه بر اينکه اين را اجرا نميکند، به سرتيپ دفتري، که در جريان واقعه 15 بهمن سال 1327 رئيس شهرباني بوده، آن موقع که در دانشگاه تهران، ناصر فخرآرايي به شاه تيراندازي ميکند، پست رياست گارد گمرک را ميدهد؛ يعني به جاي اينکه محاکمهاش کند، پست ميدهد.
از طرفي، بهانه ميکند که آيتالله کاشاني سفارشات زيادي ميکند. مرحوم آيتالله کاشاني روحاني بود، مراجعهکننده زيادي داشت، آن روزها مرجع مردم و روحانيون بود. هرکس ميرفت در خانهاش تظلّمي ميکرد، آيتالله کاشاني سفارش برايش ميکرد.
دکتر مصدق همه اينها را از ادارات جمع کرده و در گوني براي خود مرحوم آيتالله کاشاني فرستاده بود، به عنوان اينکه شما در کار دولت دخالت ميکنيد. در حالي که از قديم هم مرسوم بوده که يک روحاني سفارش ميکرده اگر به اين شخص ظلمي شده، کمکش کنيد. اصلاً منحصر به حضرت آيتالله کاشاني نبود. اين يکي از موارد اختلاف بين مرحوم کاشاني با دکتر مصدق بود.
مورد دوم، تقاضاي اختيارات بود که دکتر مصدق از مجلس ميخواهد که مجلس براي شش ماه، اختيار قانونگذاري به دکتر مصدق بدهد تا هر لايحهاي که آقاي دکتر مصدق امضا ميکند، قانون بشود. و اين از نظر مبناي حقوقي کار غلطي بود؛ اين يعني همان ديکتاتوري محمّدرضاشاهي بود، در قالب قانون.
مرحوم آيتالله کاشاني ميگفت: اصلاً مجلس حق اين کار را ندارد. وکلاي مجلس حق تفويض قانونگذاريشان را به يک شخص ندارند. اگر چنين کاري بکند، نقض غرض است. مشروطيت نقض ميشود. اختلافات در اينجا شدت پيدا ميکند بين دکتر مصدق و مرحوم آيتالله کاشاني. طبيعي است وقتي اختلافات پيش ميآيد، سياست را ميدانيد که چطوري است، جناحهاي مخالف در کنار هم جمع ميشوند.
خوب، با دربار که در 30 تير سال 1331 اختلاف افتاد، پس از 30 تير سال 1331 در سايه عدم اجراي مصادره اموال قوام، درخواست دکتر مصدق براي کسب اختيار قانونگذاري و قدرتي که دکتر مصدق بعد از 30 تير پيدا ميکند، به نظر من در دوستان دکتر مصدق نوعي غرور به وجود ميآورد که آيتالله کاشاني هم به درد نميخورد و کنارش ميگذاريم.
اين جريانات موجب ميشود که مرحوم آيتالله کاشاني به دربار نزديک بشود. از 30 تير سال 1331 تا نهم اسفند همان سال فاصلهاي نيست، نه ماه است. در ظرف اين نه ماه، اختلافات اينها زياد ميشود. در حقيقت، در عين حال که مرحوم آيتالله کاشاني با شاه مخالف بوده، هماهنگي سياسي بين شاه و آيتالله کاشاني به وجود ميآيد و در عين حال که دکتر مصدق با حزب توده مخالف بوده، هماهنگي سياسي بين دکتر مصدق با حزب توده به وجود ميآيد. در عين حالي که دکتر مصدق معتقد به سياست موازنه منفي بوده که فکر ميکرده با دست آمريکاييها ميتواند انگليسيها را بيرون کند، حالا که رفته بوده به دادگاه لاهه و آمريکا و همبستگي آمريکاييها و انگليسيها را ديده، حالا ميگويد، به وسيله تودهايها و آزاد گذاشتن تودهايها و ايجاد رعب و وحشت در دل غربيها، وضعي به وجود بياوريم که غرب و آمريکا به من امتياز بدهد. به همين جهت، حزب توده را آزاد ميگذارد.
نشريات حزب توده منتشر ميشود. آنها کتاب سحر و افسون را منتشر ميکنند. شايع ميکنند که اگر پيروز شويم، پاي هر درخت تبريزي يک آخوند دار ميزنيم. آنها بودند که مقدسات مذهبي مردم را به سخره ميگرفتند. منتها در اينجا يک واقعهاي اتفاق ميافتد که ايران کمونيست نميشود؛ براي اينکه پس از مرگ استالين پلنوم مرکزي حزب کمونيست شوروي ديگر آن حمايت زمان استالين را از حزب توده نميکند.
سادچيکف، که آن روز سفير اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي در ايران بوده، ديگر قدرت تصميمگيري مثل زمان استالين را ندارد. استالين در خاطراتش مينويسد که من آرزويم اين است که از راه ايران به آبهاي گرم خليج فارس برسم. مرگ استالين بين مالنکوف، خروشچف، برژنف، مولوتوف، شپيلف، بين اعضاي کميته مرکزي حزب کمونيست توده اختلاف مياندازد. مالنکوف نخستوزير ميشود. بريا، رئيس سازمان کا.گ.ب، کشته ميشود. همه اينها موجب ميشود که حزب توده، در عين حالي که آن حمايت صددرصد شوروي را در ايران دارد، فاقد قدرت باشد.
دکتر مصدق به اين جريان توجهي ندارد. نميداند که زمان استالين تمام شد؛ حالا اين حزب توده، حزب تودهاي نيست که استالين از آن حمايت کند. نميداند که، به علت اختلافي که بين سران شوروي وجود دارد، روسها به نوعي براي کنار آمدن با آمريکا آماده شدهاند، نه رودررويي با آمريکا.
به اين ترتيب، ملاحظه ميکنيم، زماني مصدق به طناب پوسيده حزب توده چسبيده که اين حزب پشتوانه خارجيش را از دست نداده، ولي ديگر آن پشتوانه خارجي قدرت تصميمگيري ندارد. امّا، در داخل، کتابهاي ماترياليسم ديالکتيک، ماترياليسم تاريخي، پيشجزوه عمومي دکتر تقي اراني، مرتبا منتشر ميشود. تبليغات ضدمذهبي همچنان ادامه دارد.
به سبب همين عوامل است که حوزه علميّه قم و آيتالله کاشاني نميتوانند از دکتر مصدق حمايت کنند. به همين جهت ميبينيم در 29 اسفند سال 1331، وقتي شاه ميخواهد از ايران خارج شود، آيتالله کاشاني از او درخواست ميکند که اين کار را نکند.
در اينجاست که ميبينيم دکتر فاطمي که مضروب شده، بعد از 30 تير سال 1331، به عنوان وزير امور خارجه، به شاه معرفي ميشود و از شاه نشان همايوني ميگيرد. اين هم که ميبينيد در 28 مرداد 32 دکتر فاطمي وزير امور خارجه است، علتش اين است؛ يعني او بعد از 30 تير سال 1331 وزير امور خارجه شده است؛ يعني بعد از اينکه از بيمارستان بيرون آمده، حالش خوب شده، و نشان همايوني گرفته است. دکتر فاطمي در 27 مرداد، در ميدان بهارستان اعلام ميکند که من نشان همايوني گرفتم و هرگز اين نشان را به سينه نزدم، حال آنکه عکس او که نشان همايوني به سينه زده، موجود است.