ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » ريشه اختلافات آيت‏الله کاشاني و دکتر مصدق

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

ريشه اختلافات آيت‏الله کاشاني و دکتر مصدق 

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي

 

مجلس شوراي ملّي آن روز عفو کرده بود؛ دخالت نکرده بود. به همين جهت، اين مادّه واحده اجرا مي‏شود. خليل طهماسبي از زندان آزاد مي‏شود. لايحه مصادره اموال احمد قوام اجرا نمي‏شود. شايد آغاز مخالفت آيت‏الله کاشاني با دکتر مصدق از همين‏جاست. مرحوم آيت‏الله کاشاني، در سال 1323 يا 24، در حالي که قوام‏السلطنه نخست‏وزير بوده، در سبزوار دستگير مي‏شود. مرحوم آيت‏الله کاشاني با احمد قوام مخالف بوده. امروز مجلس تصويب کرده که اموال قوام مصادره بشود. قوّه مقننه به دولت مخصوصا وکلايي که قبلاً با دکتر مصدق بودند، مثل: مکي، حايري‏زاده، بقايي، کاشاني، فشار مي‏آورد که مصادره اموال قوام را اجرا کند. دکتر مصدق اجرا نمي‏کند.

 
علاوه بر اينکه اين را اجرا نمي‏کند، به سرتيپ دفتري، که در جريان واقعه 15 بهمن سال 1327 رئيس شهرباني بوده، آن موقع که در دانشگاه تهران، ناصر فخرآرايي به شاه تيراندازي مي‏کند، پست رياست گارد گمرک را مي‏دهد؛ يعني به جاي اينکه محاکمه‏اش کند، پست مي‏دهد.
 
از طرفي، بهانه مي‏کند که آيت‏الله کاشاني سفارشات زيادي مي‏کند. مرحوم آيت‏الله کاشاني روحاني بود، مراجعه‏کننده زيادي داشت، آن روزها مرجع مردم و روحانيون بود. هرکس مي‏رفت در خانه‏اش تظلّمي مي‏کرد، آيت‏الله کاشاني سفارش برايش مي‏کرد.
 
دکتر مصدق همه اينها را از ادارات جمع کرده و در گوني براي خود مرحوم آيت‏الله کاشاني فرستاده بود، به عنوان اينکه شما در کار دولت دخالت مي‏کنيد. در حالي که از قديم هم مرسوم بوده که يک روحاني سفارش مي‏کرده اگر به اين شخص ظلمي شده، کمکش کنيد. اصلاً منحصر به حضرت آيت‏الله کاشاني نبود. اين يکي از موارد اختلاف بين مرحوم کاشاني با دکتر مصدق بود.
 
مورد دوم، تقاضاي اختيارات بود که دکتر مصدق از مجلس مي‏خواهد که مجلس براي شش ماه، اختيار قانونگذاري به دکتر مصدق بدهد تا هر لايحه‏اي که آقاي دکتر مصدق امضا مي‏کند، قانون بشود. و اين از نظر مبناي حقوقي کار غلطي بود؛ اين يعني همان ديکتاتوري محمّدرضاشاهي بود، در قالب قانون.
 
مرحوم آيت‏الله کاشاني مي‏گفت: اصلاً مجلس حق اين کار را ندارد. وکلاي مجلس حق تفويض قانونگذاريشان را به يک شخص ندارند. اگر چنين کاري بکند، نقض غرض است. مشروطيت نقض مي‏شود. اختلافات در اينجا شدت پيدا مي‏کند بين دکتر مصدق و مرحوم آيت‏الله کاشاني. طبيعي است وقتي اختلافات پيش مي‏آيد، سياست را مي‏دانيد که چطوري است، جناحهاي مخالف در کنار هم جمع مي‏شوند.
 
خوب، با دربار که در 30 تير سال 1331 اختلاف افتاد، پس از 30 تير سال 1331 در سايه عدم اجراي مصادره اموال قوام، درخواست دکتر مصدق براي کسب اختيار قانونگذاري و قدرتي که دکتر مصدق بعد از 30 تير پيدا مي‏کند، به نظر من در دوستان دکتر مصدق نوعي غرور به وجود مي‏آورد که آيت‏الله کاشاني هم به درد نمي‏خورد و کنارش مي‏گذاريم.
 
اين جريانات موجب مي‏شود که مرحوم آيت‏الله کاشاني به دربار نزديک بشود. از 30 تير سال 1331 تا نهم اسفند همان سال فاصله‏اي نيست، نه ماه است. در ظرف اين نه ماه، اختلافات اينها زياد مي‏شود. در حقيقت، در عين حال که مرحوم آيت‏الله کاشاني با شاه مخالف بوده، هماهنگي سياسي بين شاه و آيت‏الله کاشاني به وجود مي‏آيد و در عين حال که دکتر مصدق با حزب توده مخالف بوده، هماهنگي سياسي بين دکتر مصدق با حزب توده به وجود مي‏آيد. در عين حالي که دکتر مصدق معتقد به سياست موازنه منفي بوده که فکر مي‏کرده با دست آمريکاييها مي‏تواند انگليسيها را بيرون کند، حالا که رفته بوده به دادگاه لاهه و آمريکا و همبستگي آمريکاييها و انگليسيها را ديده، حالا مي‏گويد، به وسيله توده‏ايها و آزاد گذاشتن توده‏ايها و ايجاد رعب و وحشت در دل غربيها، وضعي به وجود بياوريم که غرب و آمريکا به من امتياز بدهد. به همين جهت، حزب توده را آزاد مي‏گذارد.
 
نشريات حزب توده منتشر مي‏شود. آنها کتاب سحر و افسون را منتشر مي‏کنند. شايع مي‏کنند که اگر پيروز شويم، پاي هر درخت تبريزي يک آخوند دار مي‏زنيم. آنها بودند که مقدسات مذهبي مردم را به سخره مي‏گرفتند. منتها در اينجا يک واقعه‏اي اتفاق مي‏افتد که ايران کمونيست نمي‏شود؛ براي اينکه پس از مرگ استالين پلنوم مرکزي حزب کمونيست شوروي ديگر آن حمايت زمان استالين را از حزب توده نمي‏کند.
 
سادچيکف، که آن روز سفير اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي در ايران بوده، ديگر قدرت تصميم‏گيري مثل زمان استالين را ندارد. استالين در خاطراتش مي‏نويسد که من آرزويم اين است که از راه ايران به آبهاي گرم خليج فارس برسم. مرگ استالين بين مالنکوف، خروشچف، برژنف، مولوتوف، شپيلف، بين اعضاي کميته مرکزي حزب کمونيست توده اختلاف مي‏اندازد. مالنکوف نخست‏وزير مي‏شود. بريا، رئيس سازمان کا.گ.ب، کشته مي‏شود. همه اينها موجب مي‏شود که حزب توده، در عين حالي که آن حمايت صددرصد شوروي را در ايران دارد، فاقد قدرت باشد.
 
دکتر مصدق به اين جريان توجهي ندارد. نمي‏داند که زمان استالين تمام شد؛ حالا اين حزب توده، حزب توده‏اي نيست که استالين از آن حمايت کند. نمي‏داند که، به علت اختلافي که بين سران شوروي وجود دارد، روسها به نوعي براي کنار آمدن با آمريکا آماده شده‏اند، نه رودررويي با آمريکا.
 
به اين ترتيب، ملاحظه مي‏کنيم، زماني مصدق به طناب پوسيده حزب توده چسبيده که اين حزب پشتوانه خارجيش را از دست نداده، ولي ديگر آن پشتوانه خارجي قدرت تصميم‏گيري ندارد. امّا، در داخل، کتابهاي ماترياليسم ديالکتيک، ماترياليسم تاريخي، پيش‏جزوه عمومي دکتر تقي اراني، مرتبا منتشر مي‏شود. تبليغات ضدمذهبي همچنان ادامه دارد.
 
به سبب همين عوامل است که حوزه علميّه قم و آيت‏الله کاشاني نمي‏توانند از دکتر مصدق حمايت کنند. به همين جهت مي‏بينيم در 29 اسفند سال 1331، وقتي شاه مي‏خواهد از ايران خارج شود، آيت‏الله کاشاني از او درخواست مي‏کند که اين کار را نکند.
 
در اينجاست که مي‏بينيم دکتر فاطمي که مضروب شده، بعد از 30 تير سال 1331، به عنوان وزير امور خارجه، به شاه معرفي مي‏شود و از شاه نشان همايوني مي‏گيرد. اين هم که مي‏بينيد در 28 مرداد 32 دکتر فاطمي وزير امور خارجه است، علتش اين است؛ يعني او بعد از 30 تير سال 1331 وزير امور خارجه شده است؛ يعني بعد از اينکه از بيمارستان بيرون آمده، حالش خوب شده، و نشان همايوني گرفته است. دکتر فاطمي در 27 مرداد، در ميدان بهارستان اعلام مي‏کند که من نشان همايوني گرفتم و هرگز اين نشان را به سينه نزدم، حال آنکه عکس او که نشان همايوني به سينه زده، موجود است.

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org