ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » استقبال فدائيان اسلام از نواب صفوى، در هنگام بازگشت از مصر

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

استقبال فدائيان اسلام از نواب صفوى، در هنگام بازگشت از مصر  

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي

 

در موقعى که نواب صفوى در مصر بود، ما، در مسجد گوهرشاد مشهد، با خليل طهماسبى مسائلى را مطرح کرديم. تظاهراتى کرديم. امّا، به محض اينکه شنيدم مرحوم نواب مى‏خواهد بيايد ايران، من آمدم تهران. دوستان جلساتى براى استقبال از نواب صفوى تشکيل دادند. رفتند خانه‏اى توى خيابان رى، ايستگاه آصف، اجاره کردند ماهى دويست تومان، که نواب صفوى وارد آنجا بشود. چون در تهران حکومت نظامى بود؛ اجازة بلندگو نمى‏دادند. قرار شد دو تا جيپ روباز باشد، در هر جيپى ده‏نفر از فدائيان اسلام بنشينند. سيد محمّد واحدى پرچم دستش باشد، و آن را تکان بدهد.

 
 
براى هزينة استقبال هم چهارتومن، پنج تومن، سه تومن از بچه‏هاى فدائيان اسلام جمع شد. ما با برادران فدائيان اسلام به فرودگاه مهرآباد رفتيم. وقتى من به فرودگاه مهرآباد رسيدم، ديدم مرحوم آيت‏الله سيد محمود طالقانى هم در فرودگاه است. او هم خودش به استقبال آمده بود. آقاشيخ عباسعلى اسلامى، صاحب جامعه تبليغات اسلامى، هم آمده بود. من، سيدعبدالحسين واحدى، سيدمحمّد واحدى و خليل طهماسبى هم در جلو مستقبلين بوديم که نواب صفوى از هواپيما پياده شد. ما را البته از محل عبورى که پاسبان بود، نمى‏گذاشتند برويم. من و خليل طهماسبى از جاى گذرنامه رد شديم. خبرنگاران هم آمده بودند. مرحوم نواب به محض اينکه رسيد به خاک ايران، در زمين ايران خدا را سجده کرد و گفت: اينجا وطن من است و من در اين وطن بايد مبارزه کنم، يا به پيروزى برسم يا شهيد شوم و به اِحدَى الحُسَنَيْن1 برسم. دسته گلى آورده بودند، تقديم نواب صفوى شد. نواب صفوى به من داد که الان عکسش هست. در اين عکس مرحوم آقاسيد محمود طالقانى يک طرف نواب ايستاده بود، من هم با دسته گل يک طرفش هستم و مرحوم خليل طهماسبى هم پشت سرماست. ما را توى ماشين نشاندند. من، نواب صفوى، آيت‏الله طالقانى و سيد عبدالحسين واحدى و خليل طهماسبى توى يک ماشين نشستيم که چهار نفرمان عقب ماشين نشسته بوديم. پرچم را هم که حرکت مى‏دادند ما الله‏اکبر مى‏گفتيم.
 
مسير را طى کرديم، آمديم به چهارراه ايستگاه آصف. آنجا عده‏اى از فدائيان اسلام از ما استقبال کردند و نواب صفوى وارد شد. شروع کرد به گفتن خاطراتش از مصر، سوريه، اردن، بغداد، کربلا، نجف و از مراجع. توى اين مدتى که نواب صفوى در مصر و کشورهاى عربى بود، آيت‏الله صدر بزرگ هم فوت کرد.
 
براى ديدن نواب صفوى، شخصيتهاى زيادى آمدند. که از آن جمله آقاى فلسفى بود ــ آن روز فلسفى بروبيايى داشت ــ از علما و روحانيون تهران هم عده‏اى آمدند. امّا بيشتر طبقات پايين اعضاى فدائيان اسلام آمده بودند.
اتفاقا، آن روزى که نواب صفوى آمد، مرحوم واحدى بيمار بود، مى‏لرزيد و زخم معده هم داشت. مى‏گفتند ارتعاش او نوعى ناراحتى عصبى است. آن روز که نواب صفوى آمد، به علت اينکه تقريبا چندين ساعت متوالى نخوابيده بود، دچار ارتعاش شد. هوا هم تقريبا سرد بود. ما، شب بعد از اينکه مهمانها رفتند، به دولاب آمديم؛ چون نواب صفوى در دولاب خانه‏اى اجاره کرده بود، ماهى صدتومان. چهاراتاق داشت. يک اطاقش نواب صفوى بود و همسرش با فرزندشان فاطمه خانم، يک اطاقش خليل طهماسبى بود و همسرش؛ يک اطاقش هم مرحوم سيد عبدالحسين واحدى بود و همسرش؛ يک اطاقش هم من و سيد محمّد واحدى و ديگران بوديم که پذيرايى از برادران فدائيان اسلام توى اطاق ما انجام مى‏گرفت. توى اطاق خليل طهماسبى، که فرش نداشت، يک نصف زيلو انداخته بودند و بقيه‏اش را با روزنامه پوشانده بودند. توى اين خانه هم دوتا چراغ لامپا وجود داشت که به نوبت يکيش که هميشه توى اطاق ما روشن بود، بقيه‏اش هم به نوبت هر کس کار داشت، آن را در اطاقش روشن مى‏کرد. در عسرت زندگى مى‏شد.
 
آن شب، وقتى واحدى مى‏لرزيد، نواب صفوى، با اينکه خودش خسته بود و از مسافرت آمده بود، فورى آمد يک کرسى گذاشت براى سيد عبدالحسين واحدى. پيرزنى بود روبه‏روى خانة نواب صفوى که داشت خانه‏اش را مى‏ساخت، با يکى دو تا عمله؛ دو تا اطاق گلى مى‏ساخت. نواب نذر کرد که اگر آن شب حال واحدى خوب بشود، فردا يک روز براى آن پيرزن عملگى کند. اتفاقا، صبح مرحوم سيدعبدالحسين واحدى پاشد و گفت حالم خوب شد. خيلى بهتر شدم. ايشان، فورى رفت آنجا و پايش را زد بالا، قبا و لباده‏اش را درآورد و شروع کرد به عملگى کردن. هر کس مى‏آمد، مى‏ديد که رهبر فدائيان اسلام دارد گل مى‏مالد و عملگى مى‏کند. يادم هست مرحوم آقاسيد هاشم حسينى، خدا بيامرزدش، ظهر آمد آنجا. گفت: آقا کو؟ گفتيم: آقا دارد عملگى مى‏کند. گفت: به چه مناسبتى؟ گفتيم: نذر کرده که اگر حال واحدى خوب شد، يک روز عملگى کند. آقا، ظهر شد و آمد دستهايش را شست و وضو گرفت تا نمازش را بخواند. آقاسيد هاشم حسينى خم شد دست نواب صفوى را ببوسد. مرحوم نواب صفوى نمى‏گذاشت. آقاسيد هاشم، با لحن خاصى، گفت: بگذار ببوسم، سيد. من دست آقاسيد ابوالحسن اصفهانى را نبوسيدم؛ دست تو را مى‏بوسم، براى اينکه براى اسلام افتخارآوردى. وقتى خبرهاى راجع به تو در سوريه و اردن و لبنان و عراق و مصر شنيدم، ديدم براى شيعه افتخار آفريدى. پرسيدم: چرا؟ گفت: مردى که در سفرش به کشورهاى عربى با اديب شيشکلى، رئيس جمهور سوريه به آن صورت که شنيديم حرف زده، ملک حسين را تحقير کرده و به او گفته که من تا حالا به ديدن پادشاهان نرفته‏ام، با عبدالناصر و نجيب از موضع بالا صحبت کرده، امروز دارد عملگى مى‏کند؛ اين قابل تحسين است.
 
به هر جهت، پس از چند روز مرحوم نواب صفوى تصميم گرفت به قم برود، چون مرحوم آيت‏الله صدر فوت کرده بود و ما هنوز در تقليد رجوع به مرجع جديدى نکرده بوديم. بعدها به مرحوم آيت‏الله سيد محمود شاهرودى رجوع کرديم. از علماى تهران هم مرحوم آقاسيد جواد فومنى و آقاشيخ على‏اکبر برهان به ديدنش آمدند. تصميم گرفتيم به قم برويم. در قم هم طلاب قم، مردم قم، از مرحوم نواب صفوى استقبال خوبى کردند. در مسجد امام حسن(ع)، اعلام شد که نواب صفوى گزارش سفرش را خواهد داد. به منزل مرحوم آيت‏الله صدر رفتيم و به مرحوم حاج آقاى صدر، امام موسى صدر، که آن روز آقا موسى صدر بود، تسليت گفتيم. مرحوم آيت‏الله مرعشى نجفى به ديدن نواب صفوى آمد. به نظر من، شايد حضرت امام هم تشريف آوردند؛ اين را يادم نيست، به ضرس قاطع نمى‏توانم بگويم؛ ولى آيت‏الله مرعشى‏نجفى را يادم هست که به ديدن نواب صفوى آمد. مرحوم آيت‏الله بروجردى نمايندگانشان را، که آقاى بدلا و يکى دو نفر ديگر بودند، به ديدن نواب صفوى فرستادند. درست يادم هست در مسجد امام حسن قم، اوّل واحدى سخنرانى کرد و بعد هم نواب صفوى گزارش سفرش را به مردم قم و دانشجويان و طلبه‏هاى قم ارائه داد. سفر نواب صفوى به کشورهاى عربى، به قول شهيد سيدعبدالحسين واحدى، اين حقيقت را روشن کرد که او شخصيت برجسته و بزرگى است؛ و مثل اينکه مقدّر اين بود که قبل از اينکه شهيد بشود، چهره‏اش در کشورهاى عربى شناخته شود.
 
بعد از مراجعت نواب از مصر، حکومت وقتى ديد نواب صفوى با آن وجهة خاص در قاهره درخشيد، کرباسچيان مدير روزنامه نبرد ملت را تحريک کرد که توى اطلاعات و کيهان، مطالبى برضد نواب صفوى بنويسد. ما جوابى تهيه کرديم، داديم به کيهان و اطلاعات که مجبور شدند چاپ کنند. عبدالرحمان فرامرزى، مدير کيهان، به خودش اجازه داد که فدائيان اسلام را توى روزنامه‏اش نصيحت کند و بنويسد که ما متأسفيم از اينکه بين افراد اين گروه مذهبى اختلاف افتاده. اين ديگر برايمان قابل تحمل نبود که آدمى مثل فرامرزى فدائيان اسلام را نصيحت کند. من، از طرف فدائيان اسلام، مأمور شدم، رفتم پيش فرامرزى، و با او صحبت کردم. گفت: من يک مطلبى براى جبران آن نصيحتم نوشتم؛ شما بخوانيد. مطلبى را که نوشته بود به دست من داد. آن را خواندم. مرحوم عبدالرحمن فرامرزى واقعا در نويسندگى استاد بود؛ ديدم باز همان مطالبش را ميان الفاظى پيچانده. گفتم: استاد اگر اجازه بدهند، من نوشته‏هاى ايشان را به عنوان يادگار در جيبم نگهدارم. يک چيزى هم من مى‏نويسم، کيهان چاپ کند. يک چيزى نوشتم که به نظرم همان موقع توى کيهان چاپ شد. شايد هم الآن باشد.
 
به هرجهت، تحريکاتى شروع شد تا برضد نواب صفوى بهانه‏اى به دست بيايد. در آن موقع مسئلة کنسرسيوم نفت، قرارداد امينى ــ پيچ مطرح بود. نواب صفوى با مجله سپيد سياه مصاحبه‏اى کرد. در آن مصاحبه، قراردادهاى خارجى را غيرقابل دانست و اعلام کرد که ما با کلّيه قراردادهاى خارجى مخالف هستيم. در همان موقع است که نواب صفوى تصميم مى‏گيرد که چون زاهدى و على امينى، عاقدين قرارداد کنسرسيوم هستند، به قول ما، اعدام انقلابى بشوند و کسانى هم که کانديداى اين کار مى‏شوند يکى مهدى فرجو هست که آن روز به نام موسى‏زاده معروف بود و ديگرى على بهارى بود. خلاصه مرحوم نواب تلاش مى‏کرد که نگذارد قرارداد کنسرسيوم يا قرارداد امينى ــ پيچ به امضا برسد.
 
زاهدى که نخست‏وزير بود، توى پرونده‏ها هم اعترافاتش موجود است که نواب صفوى مخالف قرارداد کنسرسيوم نفت بود، مخالف قراردادى بود که با شرکتهاى آمريکايى بسته مى‏شد؛ و علنا هم مخالفت مى‏کرد. خود اين جريانات موجب مى‏شد که رژيم عده‏اى از کسانى را که قبلاً خودى بودند، برضد نواب صفوى تحريک کند.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1. سورة توبه، آيه 52 .



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org