صباح خسرويزاده ـ سميه سهرابي
کتاب تنبيهالامه و تنزيهالمله ميرزا حسين نائيني از زمره آثار پر اهميتي است که انديشه سياسي شيعه در ارتباط با حکومت را تبيين ميکند. اين اثر، که عنوان مانيفست مشروطيت نيز بر آن اطلاق ميشود، در اثبات سازگاري اصول مشروطيت با مباني اسلام و خصوصاً مذهب شيعه نگاشته شده است. با فضايي که بر تفکر سياسي شيعه در طول تاريخ حاکم بوده، يعني عدم حکومتداري در غياب امام زمان، اين اولين تلاش علماي تشيع در حوزه نظريهپردازي سياسي در دوران جديد محسوب ميگردد. اين کتاب که پاسخي است به کساني که از منظر ديني با مشروطيت مخالفت ميکردند در رد استبداد و نفي آن نوشته شده است. در اين اثر تأكيد بر آزادي ملت در اعتراض به استبداد و به منظور احقاق حق مردم در راستاي حکومت مشروطيت و تطابق اين نوع حکومت با شرع اسلامي است.
کتاب فوق بابي فراروي روحانيت بعد از خود باز نمود که اثر آن بر انديشهها و آراء روحانيان غيرقابل انکار است. سيد محمود طالقاني، روحاني مبارز و عضو مؤسس نهضت آزادي، يکي از اين افراد است. وي از جمله کساني است که استبداد را نفي و آزادي را ستايش ميکند. آيتالله طالقاني در سال 1334ش براي توضيح انديشه سياسي اسلام در زمينه حکومت و چگونگي اداره آن کتاب ناييني را که نقطه آغاز تحول و تکاپوي فکري در ارتباط با اين امر بود، مورد مطالعه و بررسي قرار داد و با مقدمه و توضيحاتي آن را به چاپ رساند. نائيني هر چند حکومت را در غياب امام عصر غصبي ميداند اما راهکارهايي که او در خصوص حکومتداري عصر غيبت و نحوة حکومت در نبود معصوم ارائه ميداد ــ استفاده از مجلس نمايندگان و تدوين قانون اساسي براي تحديد سلطنت ــ مورد توجه قرار گرفت. طالقاني با توجه به اهميت اين مقوله در عصر خود مخاطبانش را براي دانستن نظر اسلام در باب حکومت به مطالعه اين کتاب ترغيب ميکند با اينکه اثر مذکور براي مشروعيت اسلامي مشروطه نوشته شده اما طالقاني مشروطيت را پلهاي از پلههاي رسيدن به حکومت آرمانيش تلقي ميکند.
از اينرو، در اين پژوهش سعي شده جايگاه کتاب نائيني از منظر انديشه طالقاني مورد بررسي قرار گيرد و، در اين راستا، به نوع نگرش سياسي وي درباره امر حکومت، دين و استبداد عطف توجه شود.
طالقاني و انديشه حکومتداري
سيد محمود طالقاني از جمله روحانيون برجسته دوران پهلوي دوم و فرزند سيد ابوالحسن طالقاني است. او فعاليت سياسي خود را عملاً از دوره رضاشاه آغاز کرد؛ و با سقوط دولت مصدق به نهضت مقاومت ملي پيوست. بعد از احياي جبهه ملي دوم و در نهايت، تقسيم شدن اين جبهه به دستههاي مختلف فکري، طالقاني همراه و همگام با مهدي بازرگان و يدالله سحابي نهضت آزادي را بنيان نهادند. آنها توانستند ملّيون و مذهبيون را در کنار هم براي صيانت از حريم ديانت، استقلال سياسي و هويت فرهنگي و ملي در يک جنبش در كنار هم گرد آورند.
آراء و انديشههاي طالقاني و همفکران او تأثير پذيرفته از جامعه استبدادزده ايران آن روز است. اين فضاي بسته، طالقاني را به تکاپو براي يافتن راههاي برونرفت از اين بحران واميداشت. هر چند به دليل وسعت انديشهاي که داشت و تفکري که رضايت تمام ابناء بشر مطلوب آن بود، نميتوان براي او مدل حکومتي چندان روشني متصور شد 1 سبک فرمانروايي پيامبر اکرم (ص) و دوران کوتاه امام علي(ع) را ميتوان همان مدل مطلوب او در حکومتداري برشمرد. 2 اين طرز تفکر طالقاني را ميتوان در نگرش دينياي که داشت و توجه خاصي که به دوران صدر اسلام مبذول ميداشت بررسي و مورد واکاوي قرار داد. او دموکراسي، ليبراليسم و سوسياليسم را گامهاي پي در پي بشري براي دستيابي به حکومت مطلوب قلمداد ميکند. 3 در انديشهاش، با بهرهگيري و تأکيد بر قرآن، انسان را داراي کرامت و جايگاه والايي ميداند؛ آزادي را جزء لاينفک داراييهاي هر انساني ميشناسد. به نظر او انسان بالفطره آزاد است و دين و تمامي پيامآوران الهي نيز براي آن مانعي ايجاد نکردهاند؛ اما روند زندگي بشري در طول تاريخ و مسئوليتهايي که در مقابل همنوعان به صورت تدريجي براي انسان به وجود آمد آزاديشان را محدود کرده است. البته طالقاني معنا و مفهومي را که از آزادي به دست ميدهد بر اساس اوضاع زمان و مکان تبيين ميکند و آزادي را نسبي ميداند و ميگويد که اوضاع و احوال در آن تأثير بسزايي دارد. 4 آزادي را در قالب دين محترم ميشمرد. در عين حال، آزاديهاي مطرح و موجود در تفکر غربي به ويژه ليبرال و دموکراتها نيز در انديشهاش وجود داشت؛ اما اين هم تا جايي بود که با تفکر ديني وي تعارضي نميداشت. 5 و آن را فراتر از نياز مادي انسان ميدانست.
با عنايت به اين مطلب، يعني ارج نهادن بر آزادي، او با تأکيد بر دين و اصل امر به معروف و نهي از منکر ايستادگي در برابر مستبد را نه تنها مشروع بلکه از واجبات برميشمارد؛ امر به معروف و نهي از منکر را حق اعتراض و انتقاد در برابر تجاوزات و انحرافات تفسير و آن را سرالاسرار دموکراسي و حق عمومي تلقي ميکند 6 بدبختي جامعه بشري را در توجه نکردن به اين اصل و، به تبع آن، سکوت در مقابل جور و استبداد ميداند. او استبداد را، در هر نوعي که باشد، نکوهش ميکند؛ حتي اگر اين استبداد، استبداد ديني باشد. در امر حکومت استبداد ديني را بسي خطرناکتر از استبداد سلطنتي طبقهبندي ميکند و گسترش اين نوع استبداد را ناشي از تمرکز بر ظواهر دين و استفاده از جهالت مردم ميداند 7 وگرنه دين به خودي خود حامي استبداد نيست بلکه در جهت مخالفت با آن حرکت ميکند.
در اين نوع انديشه، که طالقاني به آن معتقد است، هدف همه قيامها و تلاشهايي که پيامبران و پيروان آنها در پهنه تاريخ انجام دادهاند نبرد عليه مستبدان روي زمين بوده و هر مرام فکري يا اجتماعياي که مقابل خودسري و خودرأيي فردي و يا گروهي بايستد در همان مسيري گام برداشته که پيامآوران الهي برداشتهاند. 8 در اعتقاد طالقاني، حاکم بلامنازع تنها خداوند است و تأييد مستبد را در حد شرک به خدا ميداند و آن را يك مورد از موارد نفي توحيد در عقيده قلمداد ميکند. 9
حکومت در ايران از آغاز نهضت مشروطه دچار تحولي در ظاهر و باطن فرمانروايي گرديد. از اين زمان به بعد بود که مردم وارد عرصه سياست شدند. تا قبل از آن، سلطان مالک جان و مال رعيت محسوب ميگشت؛ اما با انقلاب مشروطيت، اولين تلاش مردم ايران براي رهايي از چنگال استبداد به ثمر نشست و تفکر اهميت به تودهها در ايران شکل گرفت. نظام حکومتي بر رأي مردم استوار گرديد براي اولين بار مجالسي تشکيل شد که نمايندگان مردم در آن حضور داشتند. اما ديري نپاييد که مشروطيتي را که براي آن زحمات زيادي کشيده شده بود، با ظهور رضاخان و ارتقاء او به شاهنشاهي ايران، بار ديگر استبداد و خودکامگي در قالبي جديد احيا شد. مجالس رونق سابق را از دست دادند و عملاً از نمايندگان واقعي مردم تهي شدند. به آراء ملت وقعي نهاده نميشد. قدرت در دست يک شخص واحد قرار گرفت. طالقاني منتقد استبداد بود. او با ريشهشناسي اين واقعه زمينه اين بازگشت تاريخي را به بعد از پيروزي مشروطيت بازميگرداند. وي علل بازگشت استبداد را بازگشت مردم به خانههايشان و منزوي شدن آنان در قبال انقلابي که کرده بودند ميداند. اين امر باعث رسوخ مستبدان قبلي در کالبد مجالس مشروطه گرديد. 10 او معتقد است خطاب قرآن به تودههاست؛ اگر آنها زير بار ظلم نروند ظلمي باقي نخواهد ماند و ادامه اين روند يعني فساد در مجالس و ظهور ناآراميهايي که به واسطه جنگ اول جهاني دامن ايران را گرفت فضا را براي ظهور مستبدي ديگر فراهم کرد. طالقاني ظهور رضاخان را ناشي از خواستههاي يک عده فرصتطلب ميداند که مشروطه را خدشهدار کردند. 11 در اين راستا طالقاني حتي بر آن دسته از متوليان دين که در اين فضا (دوره رضاشاه) سکوت کرده و مهر تأييد بر اين استبداد ميزنند و با دعا و توسل از خداوند فرج امام زمان را ميطلبند ميتازد 12 همچنين بر گروهي به ظاهر عالم که با سوءاستفاده از جهل مردم ابزار دست مستبدان ميشوند و توجيهكنندة نظام حکومتي آنها ميگردند نيز انتقاد ميكند. 13
اگر بخواهيم انديشه طالقاني را در امر حکومت جمعبندي کنيم دين، مردم، آزادي و نفي استبداد بر تارک انديشههاي وي خواهد درخشيد. نگاه طالقاني به حکومت با توجه زياد او به عنصر دين و انتخاب را ميتوان رهيافت دين ـ مردمسالاري نيز ناميد 14 به اين صورت که با تأکيد بر دين و رأي مردم و ارج نهادن بر آنها پايههاي انديشه خود را استوار ميکند. شورا را ارجح ميداند و به عدم تمرکز قدرت در دست يک شخص معتقد است و نظام شورايي را، که نمايندگان مردم در آن حضور دارند، تأييد ميكند. 15
در اين نوع انديشه حکام واقعي مملکت مردم هستند و حکومت بايد در خط و مشي مردم پيش برود. جايگاهي که طالقاني براي روحانيت در اين نظام حاكميت تعيين ميکند آنها را ناظراني بر حکومت معرفي مينمايد که مشکلات مردم را مرتفع ميکنند و با اين تدبير به ظن او راه نفوذ همه عوامل و مفسدهها بسته ميشود 16 نکته جالب توجه ديگري که انديشه طالقاني را روشن ميکند توجه به عرف و اقتضاي زمان است و حکومتها را بر اساس مقتضاي زمان ميسنجد؛ مشروطه نيز از اين نظر مستثني نيست و به مروز زمان ميتواند قابليت رسيدن به حکومت الهي را، که همان حکومت مطلوب است، بيابد.