مصاحبه داود اميني با محمّدمهدى عبدخدايى
من، چند وقت پيش، به يکى از بزرگان ــ به آقاى خاتمى ــ گفتم که امروز پس از 46 سال اگر بخواهيم بگوئيم که دربار با فدائيان اسلام هماهنگ کرده بود، و محافظ رزمآرا که دربارى بوده بىآنکه خليل طهماسبى متوجه بشود، مغز رزمآرا را متلاشى کرده درست نيست، چون تاريخ را هيچ چيز عوض نمىکند.
مرگ رزمآرا بازتابهايى داشته و کسانى که مسئوليت مرگ رزمآرا را پذيرفتند، باعث اين بازتابها شدند. يکى از اين بازتابها سقوط سهام شرکت بريتيش پتروليوم انگليس، دو ساعت بعد از اين رويداد در بورسهاى لندن، نيويورک و غيره، به ميزان ده درصد بود. اگر قبول کنيم که شاه عامل انگليس و آمريکا بوده، هيچ وقت شاه به چنين چيزى راضى نبوده است. رزمآرا را کسانى کشتند که مسئوليت بازتابها را پذيرفتند. مىبينيم در پنجشنبة همان هفته که روزنامة نبرد ملت، ارگان جمعيت فدائيان اسلام، درمىآيد، چنين تيتر مىزند: «رزمآرا به جهنم رفت و ساير خائنين به دنبال او رهسپار مىشوند.» بعدا هم نمىدانيم چطور شد که از افسرانى که مىخواستند همراه رزمآرا کودتا کنند هيچکس بازداشت نشده است؛ افسانهسازى که راحت است. بعدا هم نواب صفوى اعلاميه مىدهد: برادرم استاد خليل طهماسبى ــ عبداللّه موحد رستگار ــ وظيفة شرعيش را عمل کرده و يک مو اگر از سرش کم بشود، دربار را کن فَيکون مىکنيم. رزمآرا را اينها کشتند، براى اينکه بازتابهايش را پذيرفتند. با اعلاميههايشان باعث بازتابهاى تاريخى بودند. حالا بعد از 46 سال بيائيد بگوئيد که اين فشنگ کاليبرش با کاليبر آن نمىخواند؛ نه آن فشنگ موجود است، نه کاليبر موجود است. اينها جريان تاريخ را عوض نمىکند. ما مىدانيم از مرگ رزمآرا، شاه زيان کرد. ما مىدانيم که چگونه شانزدهم اسفند رزمآرا کشته شد و، بيست و نهم اسفند همان ماه، نفت، ملّى اعلام شد. مجلس شوراى ملّى، نفت را ملّى اعلام کرد. خاطرات دکتر نصراللّه شيفته و همينطور خاطرات جواد عامرى، مخبر کميسيون نفت، را بخوانيد که مىگويد: رفتم به آقاى دکتر مصدق، رئيس کميسيون نفت، گفتم: رزمآرا کشته شد. دکتر مصدق گفت: «مهم نيست، به کارمان بپردازيم.»
معلوم بود دکتر مصدق از جريان باخبر است. اين واقعيتهاى تاريخى را که نمىشود انکار کرد. اعترافات نواب صفوى را بعد از محکومتيش در دادگاه تجديدنظر به وسيلة سپهبد مجيدى را که نمىشود انکار کرد. دستگيرى آيتاللّه کاشانى، دکتر بقايى، مکى و نريمان، که در دى ماه سال 1334 متهم به قتل رزمآرا شدند که نمىشود انکار کرد. اينها واقعيتهايى است که اتفاق افتاده است. بازتابش هم مشخص است.
ما چه کسى را از مرحوم طالقانى صادقتر داريم که بر سر قبر مصدق، در چهاردهم اسفند سال 1357، در حالى که اعضاى جبهة ملّى، اعضاى نهضت آزادى، و خويشان مصدق، مثل متيندفترى ــ خواهرزادهاش ــ در آنجا حضور داشتند، با صراحت به قتل رزمآرا به دست خليل طهماسبى اشاره کرد. سخنرانان در سخنان خود بار ديگر اين واقعيت را بر زبان آوردند و گفتند فدائيان اسلام، يک اقدام انقلابى کردند که وکلاى مردم را به مجلس فرستادند، اقدام انقلابى ديگر آنها کشتن رزمآرا و ملى کردن صنعت نفت بود. شما چه کسى صادقتر از اين روحانى طرفدار نهضت آزادى و جبهه ملّى داريد که به آن رويداد با اين صراحت بر سر قبر دکتر مصدق اشاره مىکند؟ آن هم کى؟ سال 57. 22 روز بعد از پيروزى انقلاب اسلامى درست در بحبوحة قدرت نهضت آزادى. کسى هم تکذيب نکرد که آقاى طالقانى، شما دروغ مىگوئيد. حالا که مشخص شده يک گروه مذهبى معتقد آرمانگرا موجب ملّى شدن نفت شد و شخصيتهايى چون طالقانى چنين ادعايى کردند، آقايان مىآيند به خاطر اينکه تاريخ را مخدوش کنند، يک سلسله بحثهاى روشنفکرى، که هيچ مبنائى ندارد، مطرح مىکنند، برخلاف نصّ تاريخ.
به هر جهت، رزمآرا کشته شده بود. شاه و جبهة ملّى به توافق رسيدند که يک کابينه محلّل روى کار بياورند. براى يک کابينة محلّل، کى بهتر از حسين علاء که در دورة چهارم مجلس با دکتر مصدق و مرحوم آيتاللّه کاشانى رفيق بوده. درست است که علاء عضو فراماسونرى و از رفقاى اينها هم بوده. به هر جهت، از سياستمداران کارکشته و تحصيلکرده بوده و با اغلب رجال سياسى آن روز آشنايى داشته است. سرانجام، فرمان نخستوزيريش صادر مىشود و او دو نفر از اعضاى جبهه ملّى را وارد کابينه مىکند. بگيربگير شروع مىشود، آن هم در دولت علاء که از نظر شخصيتى، فاقد قدرت است. آنچه که کمک کرد به اينکه نمايندگان مجلس بيشتر به توافق برسند اين بود که در نوزدهم اسفند سال 1329، نواب صفوى با خط قرمز به تمام نمايندگان مجلس آن روز اخطار کرد که اگر رأى به ملّى شدن نفت ندهند، به سرنوشت رزمآرا دچار مىشوند. بعد هم، در بيست و هشتم اسفند همان سال دکتر زنگنه وزير فرهنگ رزمآرا به دست نصرتاللّه قمى در دانشگاه تهران کشته مىشود. هنوز به طور رسمى مشخص نشده بود که دکتر زنگنه هم به وسيلة فدائيان اسلام زده شده است. به وسيلة فدائيان اسلام به قتل نرسيده بود، مسئوليتش را هم فدائيان اسلام نپذيرفتند. از طرفى هم اعلام شد که نصرتاللّه قمى دانشجوى دانشکده حقوق است. در زمان دکتر مصدق هم محاکمه شد. امّا، بازتاب مرگ رزمآرا در جامعه هيجانى به وجود آورده بوده که نصرتاللّه قمى هم زنگنه را به قتل رساند. مىدانيد، يک حرکت اجتماعى که به وجود مىآيد، در جامعه بازتابهاى گوناگون دارد. چرا ترور رزمآرا موفق بود؟ اين خودش سؤال است. مارکسيستها مىگويند که ترور تأثير ندارد. گاهى ترور ــ به قول آنها و به قول ما «اعدام انقلابى» ــ آخرين مرحلة حرکت يک ملت به خاطر پيروزى است.
در ترور رزمآرا موضوع بر همين منوال بوده است. به همين جهت، ترور رزمآرا موفق است، اما ترور علاء و شمسآبادى موفق نيست. علّت موفقيتآميز ترور رزمآرا اين بود که قبل از آن ترور هژير انجام گرفته بود. نمايندگان مردم به مجلس رفتهاند و نيروهاى مردم در مورد ملى شدن نفت وحدت کلمه پيدا کردهاند. در حقيقت، اين گلوله نماد قيام ملتى است براى ايجاد يک نهضت و پيروزى آن. به همين جهت است که ده درصد از سهام شرکت بريتيش پتروليوم در تمام بورسهاى دنيا تنزل مىکند؛ چون اسم اين را نمىشود گذاشت ترور. اين اعدام انقلابى و مظهر قيام ملّى است که در قالب گلولة خليل طهماسبى تبلور پيدا مىکند. واقعا چقدر بىانصافى است که ما بياييم اين را با هزار من سِريشُم بچسبانيم به محافظ رزمآرا؛ بعد هم بگوييم که خود خليل طهماسبى هم نمىدانست؛ فکر مىکرد با گلوله خودش کشته شده است. اين واقعا به يک شوخى شبيه است! گلوله را شليک کرده، خودش هم نمىدانسته، تکبير گفته، مسئوليتش را هم پذيرفته، بعد هم گروهى فدائيان اسلام مسئوليتش را پذيرفتهاند. آن وقت، بعد از 46 سال بياييم بنويسيم که رزمآرا با گلولة طهماسبى کشته نشده است.
چرا بخواهيم حرکتهاى مذهبى را زير سؤال ببريم؟ چون انقلاب، انقلاب اسلامى است؛ اين در طول تاريخ به اثبات رسيده است؛ در جريان تنباکو، در جريان نهضت نفت، در جريان جنگ ما با روسها، هميشه، در خط مقدّم جبهه، جناح مذهبى بوده است. چون هويت ملّى، از هويت مذهبى ما جدا نيست.
به هر جهت، مىبينيم که کابينة علاء روى کار مىآيد. به نظر من، در کابينة علاء آنهايى که از اين وحدت وحشت داشتند و مرگ رزمآرا را با بازتابهاى ملّى و جهانيش ديدند، مشغول تفرقه افکندن شدند. مرحوم نواب صفوى گفت که سردار فاخر حکمت از من با واسطههايى تقاضاى ملاقات کرده بود که نظر مرا بعد از کابينة علاء، بخواهد. در مورد جانشين رزمآرا من نظرم روى سيد محمود نريمان بود؛ واحدى نظرش دکتر مصدق بود. مرحوم سيد عبدالحسين واحدى مىگفت که من شب عيد مخفيانه به خانة آيتاللّه کاشانى رفتم و از آيتاللّه کاشانى خواستم توصيه کند فدائيان اسلام و تمام کسانى را که در رابطه با مرگ رزمآرا دستگير شده بودند به توسط کابينة علاء که روى کار آمده بود، آزاد بشوند. مرحوم آيتاللّه کاشانى گفت: قول بدهيد کانديداى جبهة ملّى، آقاى باقرکاظمى ــ که بعدها وزير امورخارجه دکتر مصدق شد ــ روى کار بيايد، قطعا همه آزاد مىشوند. مرحوم واحدى مىگفت: گفتم: چرا دکتر مصدق نخستوزير نشود؟ مرحوم نوّاب نظرش سيد محمود نريمان بود؛ خودش مىگفت. امّا متأسفانه در پنجم فروردين سال 1330 پسر مرحوم آيتاللّه کاشانى آمد زندان قصر ــ زندان موقت شهربانى ــ تمام نزديکان آيتاللّه کاشانى مثل مرحوم سيد حقيقى محرر و اعضاى جبهة ملّى، نظير شاهحسينى، را از زندان آزاد کرد و فدائيان اسلام در زندان ماندند. مشخص شد که خط جدا شده است، اينها بايد بمانند. اينها قربانى اين سازش شدهاند. جبهة ملّى بالاخره در آن مقطع با دربار روى علاء به توافق رسيده بود.
در اوايل فروردين سال 1330، نواب صفوى اعلاميهاى مىدهد تحت اين عنوان: «هوالعزيز. حسين علاء، زمامدارى يک ملّت مسلمان در خور لياقت تو نيست». نواب صفوى در شرح خاطراتش مىگويد: صبح از اختفا آمدم بيرون، عبايم را به سرم کشيده بودم. گفتم کجا بروم؟ رفتم منزل کريمآبادى، مدير روزنامة اصناف که شنبهها منتشر مىشد. همان هفتهاى که رزمآرا کشته شده بود، اين هفتهنامه يک عکس از سيد حسين امامى و خليل طهماسبى انداخته بود؛ دست نواب صفوى هم بالاى سر اين دو نفر بود. زير عکس، نوشته شده بود: اين دو مرد تربيت شده اين مرد حقاند. تاريخ هفتهنامه شنبه بيستم اسفند سال 1329 است. کريمآبادى بعدها عضو جبهة ملّى شد.
نواب صفوى مىگويد: رفتم خانة کريمآبادى، تلفن کردم به دربار. به نظرم هيراد، رئيس دفتر شاه، گوشى را برداشت. گفتم: کجاست شاه؟ هيراد گفت: اعليحضرت را مىفرماييد. شما کى هستيد؟ گفتم: من نواب صفوى هستم. گفتم که شاه کجاست؟ گفت: ايشان به شمال رفتهاند. به هيراد گفتم: در موقعى که مملکت در بحران است، شاه چطور به شمال رفته است؟ هيراد گفت: ايشان مقام غيرمسئول هستند. گفتم: مقام غيرمسئول چرا در کارها دخالت مىکند؟ خبر اين تلفن، همان روزها، در روزنامهها منتشر شد. مطالب زيادى نوشته شد. متأسفانه از فروردين سال 1330، ميان دربار و جبهة ملّى توافقى به عمل آمد. دکتر شايگان، بعد از انقلاب، از قول دکتر مصدق مىگويد: دکتر مصدق به ما مىگفت: ما براى ملّى کردن نفت، نياز به هماهنگى با شخص شاه داريم. امّا بايد ديد، بعدها، اين هماهنگى به چه قيمتى تمام شد.