مظفر شاهدي
به دنبال نخستوزيري اسدالله علم در تير 1341 و سپس تلاشهاي دولت و حكومت براي اجراي طرحهاي موسوم به انقلاب سفيد شاه و ملت علما و روحانيون با رهبريهاي آيتالله خميني مبارزه پيگير و دامنهداري را با رژيم پهلوي آغاز كردند. به دنبال برگزاري رفراندوم و نيز جديت حكومت براي اجرايي كردن اصلاحات موردنظر (از بهمن 1341) بحران ميان علما و روحانيون با دولت اسدالله علم وارد مرحله جديتري شد و بر اثر حمله نيروهاي نظامي و امنيتي به مدرسه فيضيه در 2 فروردين 1342 رويارويي طرفين متخاصم شدت و حدت بيشتري گرفت و به رغم سختگيريهاي نخستوزير و شخص شاه مخالفان بيش از پيش بر ضد طرحهاي اصلاحي (موسوم به انقلاب سفيد) متشكل شدند و با آغاز ماه محرم (خرداد 1342) بر دامنه بحران افزوده شد.
بدين ترتيب برخلاف اعتقاد نخستوزير روند مخالفت و مبارزه روحانيون و طرفداران آنها در ماه محرم شكل جديتر و گستردهتري به خود گرفت و وعاظ و اهل منبر و... در تبعيت از نظريات رهبران روحاني در مراسم سوگواري امام حسين (ع) عملكرد دولت علم را سخت به باد انتقاد و اعتراض گرفتند. در اين ميان شهرهاي قم و تهران كانون اصلي كشمكش و تعارض روحانيون و طرفدارانشان با دولت و رژيم پهلوي بود. بيشترين تدابير امنيتي و نظامي هم در اين دو شهر به مورد اجرا گذاشته شده بود. با اين شرايط به نظر ميرسيد كه جوّ سياسي – اجتماعي كشور آبستن حوادث ناگواري است. چرا كه همزمان با افزايش مخالفت روحانيون، دولت نيز براي برخورد خصمانه با آنان خود را به سرعت آماده ميكرد. تا جايي كه گذشته از تمهيدات و آمادگيهاي نظامي سران رژيم بر حملات لفظي خود به روحانيون افزوده بودند. بالاخص شخص شاه و اسدالله علم نخستوزير طي مصاحبهها و سخنرانيهايشان روحانيون را به عنوان برهم زنندگان نظم مورد حمله و انتقاد قرار ميدادند. چنانكه شاه در 6 خرداد ماه 1342 طي سخنرانياش در كرمان با عباراتي تند و زننده روحانيون را مورد عتاب قرار داد و آنان را با دزدان و غارتگران مقايسه كرده و به حيوانات نجس و ... تشبيه كرد. حضرت آيتالله امام خميني به عنوان رهبر و پيشرو روحانيون مخالف رژيم كه احساس كرده بود با روند پيش آمده هيچگونه راه مصالحهاي بين آنان و دولت وجود ندارد و برخورد طرفين را حتمي ميدانست در 13 خرداد 1342 در پاسخ به سخنراني زننده و توهينآميز شاه او را مورد سرزنش قرار داد و خطاب به وي گفت :
... آقا من به شما نصيحت ميكنم. اي آقاي شاه، اي جناب شاه، من به تو نصيحت ميكنم. دست بردار از اين كارها، آقا اغفال دارند ميكنند تو را، من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي همه شكر بكنند... آيا روحانيت اسلام، آيا روحانيون اسلام، اينها حيوان نجس هستند؟ در نظر ملت اينها حيوان نجس هستند كه تو ميگويي؟ اگر اينها حيوان نجس هستند پس چرا اين ملت دست آنها را ميبوسند، دست حيوان نجس را ميبوسند...؟ آقا ما حيوان نجس هستيم...؟ خدا كند كه مرادت اين نباشد، خدا كند مرادت از اينكه مرتجعين سياه مثل حيوان نجس هستند و ملت بايد از آنها احتراز كند، مرادت علما نباشند والا تكليف ما مشكل ميشود و تكليف تو مشكل ميشود، نميتواني زندگي كني، ملت نميگذارد زندگي كني، نكن اين كار را، نصيحت مرا بشنو... آقا نكن اينطور، بشنو از من، بشنو از روحانيون. اينها صلاح ملت را ميخواهند اينها صلاح مملكت را ميخواهند. ما مرتجع هستيم؟ احكام اسلام ارتجاع است؟ آن هم ارتجاع سياه است؟ تو انقلاب سياه، انقلاب سفيد درست كردي؟ شما انقلاب سفيد به پا كرديد؟ كدام انقلاب را كردي آقا؟ چرا مردم را اغفال ميكنيد؟ چرا نشر اكاذيب ميكنيد، چرا اغفال ميكني ملت را؟ والله اسراييل به درد تو نميخورد. قرآن به درد تو ميخورد.
بدين ترتيب در شرايطي كه راه هرگونه مذاكره و يا گفت وگوي مسالمتآميز بسته شده بود، اسدالله علم دستور داد مراسم مذهبي و سوگواري را در شهرهاي قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طي روزهاي 13 و 14 خرداد 1342 تعداد زيادي از وعاظ و روحانيون را دستگير كردند.
به دنبال دستگيري اين افراد دامنه اعتراض و تظاهرات گسترش بيشتري يافت در تهران دانشجويان دانشگاه تهران به صف معارضان پيوسته و در مخالفت با دولت علم و رژيم پهلوي با روحانيون همصدا شدند. روز چهاردهم خرداد، كه مصادف با 11 محرم 1383ق بود، در شهر تهران تظاهرات قابل توجهي برپا شد و شعارهايي به طرفداري از آيتالله خميني و موضع وي در قبال دولت علم سر داده شد. اسدالله علم نخستوزير احساس كرد كه براي جلوگيري از گسترش تظاهرات تنها يك راهحل وجود دارد و آن هم دستگيري رهبر مخالفان است. بدين ترتيب به دستور نخستوزير در شب 15 خرداد 1342 كماندوها و ديگر نيروهاي انتظامي مناطق مختلف شهر قم را محاصره كرده و در صبحگاه همان روز حضرت آيتالله خميني را دستگير و به تهران بردند و در پادگان قصر زنداني ساختند.
خبر دستگيري امام خميني در مدتي اندك در سراسر شهر قم پخش شد و به دنبال آن گروههاي عظيمي از مردم به خيابانها ريخته و به دستگيري ايشان اعتراض كردند. بدين ترتيب قيام معروف 15 خرداد 1342 در شهر قم شكل گرفت. در تهران نيز بلافاصله پس از پخش خبر دستگيري حضرت آيتالله امام خميني اقشار مختلف مردم به خيابانها هجوم آورده و شعارهايي له ايشان و بر ضد دولت سر دادند و برخي از مراكز دولتي نيز مورد تهاجم تظاهركنندگان قرار گرفت. بدين ترتيب تهران نيز در قيام ضد رژيم با شهر قم همگام شد. در چنين شرايطي بود كه علم تنها راه برخورد با بحران پيش آمده را در سركوب قهرآميز آن جست وجو كرد. شورش به حدي گسترده شده بود كه احساس ميشد هرگاه در اسرع وقت با آن مقابله نشود، ميتواند خطر سقوط رژيم را هم به دنبال داشته باشد. علينقي عاليخاني درباره چگونگي برخورد اسدالله علم نخستوزير با تظاهركنندگان 15 خرداد 1342 مينويسد :
علم در روزهاي حساس قيام 15 خرداد فعاليت خستگيناپذيري داشت و با مقامهاي انتظامي پيوسته در تماس بود و خود از كلانتريهاي مناطق حساس شهر سركشي ميكرد و به همه مسئولان هشدار ميداد خود را براي رويارويي با آشوبي بزرگ آماده كنند. به اين سان هنگامي كه در بامداد روز 15 خرداد 1342 (5 ژوئن 1963) تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد علم آمادگي كامل داشت و به رئيس شهرباني وقت سپهبد نصيري تلفني دستور تيراندازي داد و در برابر ترديد نصيري يادآور شد كه اين دستور را به عنوان نخستوزير ميدهد و نامه مؤيد اين دستور را نيز بيدرنگ براي او خواهد فرستاد. خود نيز پس از ساعتي به دفتر نصيري رفت و از نزديك شاهد وضع روز بود اين خونسردي و قاطعيت علم اثر بسيار مثبتي داشت و مسئولان انتظامي توانستند در چند ساعت به اين غائله پايان دهند و تظاهركنندگان را به شدت سركوب كنند.
در واقع از همان آغاز لبه تيز حمله روحانيت به رهبري حضرت آيتاله خميني بيش از هر كس ديگري متوجه اسدالله علم نخستوزير بود و او را مسئول اصلي اقدامات رژيم پهلوي قلمداد ميكردند. چنانكه حضرت آيتالله امام خميني سالها پس از واقعه 15 خرداد در يادآوري خاطراتش از آن دوره اظهار داشتند:
در زمان محمدرضا آن اوايل نهضت (1342) دست وپا ميكردند كه يك تفاهمي بشود. يك دفعه كه آمدند پيش ما كه ميخواهيم كه مثلاً ملاقاتي چيزي طرح شود. من به ايشان گفتم كه علم هستش ما وارد مذاكره نميشويم. شما اول علم را كنار بگذاريد و بعد وارد مذاكره بشويم، ببينيم چه ميگوييم.