گفتگوي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران با همسر استاد علي ابوالحسني (منذر)
زندگي ما با سه موضوع به ظاهر ساده آغاز شد اما افتاد مشکلها
«استاد منذر در سختيها و تهديدها و فشارها، توکلش به خدا بود. يا سکوت مي کرد يا از روي حکمت سخن ميگفت و حکمت را به عنوان مهاري براي سرکشي نفس انتخاب کرده بود. هيچ ادعايي نداشت اما اولين کسي بود که در اوايل انقلاب در دفاع از ولايت فقيه کتابي را نوشت». اينها توصيفاتي است که همسر استاد منذر از شخصيت ايشان دارد.
به گزارش روابط عمومي و اطلاع رساني موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، همسر استاد ابوالحسني ميگويد: نخستين ملاقات من با استاد منذر در آخر شعبان سال 60 بود که براي معارفه در کنار هم قرار گرفتيم. همانجا بود که متوجه شدم با فرد بزرگي روبه رو هستم. به گفته وي مرحوم ابوالحسني کسي بود که در سن 26 سالگي 7 کتاب تاليف کرده بود و سردبير ماهنامه کوثر بود و مدرسي انقلابي بود. خانم ابوالحسني ميافزايد: در آن ملاقات ايشان از من سه سوال کردند؛ اول اينکه آيا علاقه مند به زندگي با يک روحاني هستيد؟ دوم اينکه چقدر مطالعات غير درسي داريد؟ من آن موقع 15 ساله بودم اما به آثار استاد مطهري علاقهمند بودم و آنها را مطالعه مي کردم. وي ادامه داد: وقتي اين پاسخ را دادم چهره ايشان باز شد. سومين نکته اي که در همان ملاقات اول عنوان کردند اين بود که دوست دارم همسري وارد زندگي من شود که او در متن باشد و من در حاشيه، آيا شما آمادگي چنين چيزي را داريد؟
همسر استاد منذر تصريح مي کند: موضوع براي من مشخص نبود و از ايشان توضيح بيشتر خواستم. با اشاره به مرحوم لنکراني که تمام زندگي شان وقف اسلام و تشيع و مسلمين بود، افزودند: من همسري بسيار مستقل ميخواهم که خودش باشد و خودش حتي مرا اداره کند. من تامل کردم. ايشان گفتند عجلهاي در جواب نداشته باشيد. وي ادامه مي دهد: در نشست بعدي که بعد از ماه رمضان برگزار شد ايشان دوباره سوال سومي را که قبلا مسکوت مانده بود تکرار کردند؛ همسري مي خواهم جداي از دلبستگيها و درخواستها، شرايطم را درک کند، همراهم باشد، تعهد بدهد غير از توجه به علوم و رشد به چيزي فکر نکند. من همسري که همچون برخي از زنان به دنبال خوردن و خريد باشد نمي خواهم و متعهد مي شوم چيزهايي که مردان ديگر از همسرانشان ميخواهند را از همسرم نخواهم. خانم ابوالحسني مي گويد: من جواب مثبت دادم و خطبه عقد توسط مرحوم پدرشان که از علماي برجسته بودند، خوانده شد. ايشان قبل از رفتن دو نوار به من سپردند و گفتند تا هفته آينده که بر مي گردن اينها را پياده کنيد. فردا بعد از ظهر هم در راديو سخنراني دارم اگر تمايل داشتيد گوش کنيد. سخنراني ايشان درباره شخصيت حضرت مسلم بن عقيل و بسيار جالب بود. وي خاطرنشان ميکند: زندگي ما با همين سه موضوع به ظاهر ساده آغاز شد اما افتاد مشکلها. ايشان به تعهدش بسيار جدي پايبند بود اما براي من خيلي سخت بود چون سني نداشتم. همسر استاد منذر درباره شخصيت اين پژوهشگر مي گويد: دفاع از شيعه، ميهن و احياي نام شخصيتهاي مظلوم تاريخ همچون شيخ فضلالله، استاد مطهري، مبارزه با فرقه هاي انحرافي و تمام اينها موجب شد تا دشمن براي نابودي ايشان تمام توانش را به کار ببرد. وي با بيان اينکه استاد هم در بعد اجتماعي و شخصيتي تمام توانش را گذاشت، تصريح ميکند: سالها تحت تعقيب بود تاب مقابله با قلم روشنگرش را نداشتند. منطق برندهاي داشت به همين دليل ترور شخصيت و آزار و اذيت و تهديد خانوادهاش صورت ميگرفت و حتي دو بار ترور شد که ناکام ماند اما عزم و اراده ايشان در دفاع از اهل بيت و مبارزه با فرقههاي ضاله بيشتر مي شد. به گفته وي عناوين کتابهايش را سرلوحه برنامه هايش قرار مي داد. در سختيها و تهديدها و فشارها، توکلش به خدا بود. يا سکوت مي کرد يا از روي حکمت سخن ميگفت و حکمت را به عنوان مهاري براي سرکشي نفس انتخاب کرده بود. هيچ ادعايي نداشت اما اولين کسي بود که در اوايل انقلاب در دفاع از ولايت فقيه کتابي را نوشت.
وي درباره ويژگيهاي شخصيتي استاد منذر ميافزايد: بهترين و بالاترين مديريت را از نظر تربيتي داشت و يک بار اتفاق نيفتاد که چيزي را به صراحت از خانواده اش بخواهد. تقوا، آرامش، وقار و عمل به دستورات الهي جزو ويژگيهاي ايشان بود. آرام، خليق، منضبط، دقيق، رقيق القلب، مهربان و مودب به آداب کلام بودند. خانم ابوالحسني تاکيد مي کند: من در اين 30 سال زندگي با استاد منذر هيچ تغييري در زوايه ديد و افکار و عملکرد ايشان نديدم و خيلي براي من جالب و مايه مباهات است که همسر چنين کسي بودم و ايشان سرانجام در سوم اسفند ماه 90 با من وداع کردند. ايشان گوهر گرانبهايي داشت به نام عقل حقيقت جو و صداقت که امروز اگر بسياري از مدعيان اينگونه بودند و چنين باشند حق بيشتر جلوه مي کند و راه روشنتر است.
خاطرهاي از همراهي استاد
خانم ابوالحسني که هم اکنون خود هم در حوزه و هم در دانشگاه به تدريس و تحقيق مشغول است خاطرهاي را از استاد بيان مي کند. وي مي گويد: همزمان با پايان نامه دو تحقيق سنگين را هم با مشورت استاد برداشتم اما اين کار بسيار وقت مرا مي گرفت و شبها ساعت 9 و 10 به خانه ميرسيدم. نگران غذاي استاد بودم اما ايشان حدود 6 ماه شبها را با نان و شير و عسل گذراند و وقتي از ايشان سوال کردم آيا اين دستور دکتر است، گفتند: بايد بخورم. بعد از اينکه کار پايان نامه من تمام شد ايشان به من گفتند: از امشب ديگر من نان و شير و عسل نميخورم. ايشان نگران بودند نکند دغدغه خوراکشان مرا از کار علمي و پرداختن به پايان نامه و تحقيقاتم باز دارد. به گفته وي يکي از وصيتهاي استاد به فرزندانش اين بود که براي به دست آوردن علم مطلوب و مشروعي که عرف ميپسندد و عقل مي گويد، بايد پيگير بود.