خاطرات ابوالحسن عميدي
نوري
25/6/36 – ديروز
منزل بودم. شب هم به منزل پلاتين چي براي ” بله بران“ رفته بودم.
1ـ هوشنگ برومند
(نوه عمويم) نزدم بود، دروديان رئيس سابق دادگستري شهسوار هم آمده بود.
الف. دروديان كه
دچار كسالت انفاركتوس در دوره خدمت قضائيش در اصفهان (پس از شهسوار)
شده بود و يك دو سال در تهران تحت معالجه بود نقل كرد كه چطور به
امريكا رفت و چگونه او را تحت عمل قرار دادند. ميگفت: من شنيده بودم
رگ بزرگ قلب را ميبرند و از رگ شرياني ديگر بدنتان پيوند مينمايند
ولي نشنيده بودم كه قسمتي از قلب را هم برميدارند و آدم زنده ميماند!
درباره من اين عمل دوم هم شد كه وقتي به تهران برگشتم و براي اطبا شرح
دادم اصلاً گفتند ما از اين قسمت ديگر خبر نداريم. راستي ما در چه شهري
كه پايتخت و چشم و چراغ ايران است زندگي مينماييم كه پزشك قلب مشهور
او هنوز خبر ندارد كه در امريكا قسمتي از قلب را هم برميدارند. در اين
صورت چطور ميشود در اين شهر و كشور زندگي كرد؟ من در مدتي كه در آنجا
بودم با همين رفتن به بيمارستان و توقف خود در آن مدت احساس نمودم كه
چقدر محيط امريكا با اينجا فرق دارد. در آن بيمارستان قلب كه مرا تحت
عمل قرار داده بودند مرا در جريان واقعيت امر گذارده بودند، يعني در
صفحه تلويزيون خودم ميديدم وضعم چيست با من به گفتگو پرداختند و نشان
دادند كه قسمتي از قلب در نتيجه انفاركتوس خراب و فاسد
شده است هم ميشود آن را به همين حال نگاه داشت و هم ميشود عمل كرده و
آن را برداشت. اگر عمل نكنم امكان دارد تا پنجاه سال ديگر هم ضايعاتي
پيش نيايد. ولي احتمال دارد قسمتي از آن عضله فاسد وارد خون گردد و بعد
در شريان گير نموده سكته قلبي و يا مغزي شديدي پيش آورد. حال بسته به
نظر خودتان است من در جواب آن حيران ماندم. قدري به خود مسلط شده توكل
به خداي بزرگ جسته گفتم: عمل كنيد. اطبا از شجاعت من به هم نگاهي نموده
به عمل پرداختند اما آن جراح بزرگ كه مسئول عمل بود خودش چون از شصت
سال متجاوز بود شخصاً عمل نميكرد بلكه تيم او آماده بودند و تحت نظر و
دستور او به كار پرداختند و 24 ساعت هم همه در بيمارستان حاضر بودند و
از قراري كه بعد از عمل و به هوش آمدنم گفتند يكمرتبه در بيهوشي قلبم
ايستاد، آنها فوراً دو مرتبه سينهام را شكافتند و قلب را مورد عمل
ديگري قرار دادند كه به كار افتاد، همين حالت بيهوشيم طول كشيد كه
دستپاچه شده بودند و گفتند اين را ديگر نميشود كاري كرد ولي بعد [كه]
به هوش آمدم خوشحال شدند. فعلاً حالم خيلي خوب است و به من گفتند آن
قسمتي از قلبت را كه برداشتيم كم كم ساخته خواهد شد و قلب كامل خواهيد
يافت. به عقيده من نظم و ترتيب و وجدان كار در امريكا اين عظمت را پيش
آورده است. من مشاهداتي در اين باره در امريكا دارم مثلاً در منزل
دوستي بودم اشتباهاً علفهاي جمع شده خشك را آتش زد، دود آن بالا رفت
شعلهاي هم نمايان گرديد فوراً وسايل آتش نشاني آماده دم منزل شد بدون
اينكه خبر داده باشيم. [مأمور آتش نشاني] در جهالت اشتباه كار، صاحبخانه
گفت: ” اشتباه در انداختن ته سيگار شد كه اين حريق به وجود آمد.“ من
تعجب كردم كه در فاصله پنج دقيقه از كجا آتش نشاني خبردار شد و چطور
فوري خود را آنجا رسانيد؟ يا اينكه بچهاي در همان منزل زمين خود يكي
از اهل خانه يك انگشتي به تلفن (1) زد و اطلاع به مؤسسه مربوطه داد.
خدا ميداند پنج دقيقه طول نكشيد كه آمبولانس و پزشك به منزل رسيد
معالجه فوري نمود با آمپول و بعد او را به بيمارستان بردند و پانسمان
كردند و ساعتي بعد به منزل برگرداندند. آنجا زندگي جدي و منظم است و هر
كس وظيفهشناس است و اينجا باري به هر جهت و دروغ است و ازا ين
نمونهاي كه من برايتان نقل نمودم معتقد شدم در همه شئون در امريكا از
همين قرار زندگي جريان دارد كه امريكاي امروز جامعهاي است مافوق جوامع
ديگر، مثلاً در كشاورزي اصلاً نميتوان فكر كرد كه چه وضعي است؛ توي
اتوبان ساعتها به سرعت عبور ميكنيد در طرفين آن مزارع است، مزرعهها
همه مشخص، مثلاً يك ساعت بيشتر از مزرعه كلم يا گوجه فرنگي و يا ساعتها
از مزرعه ذرت يا گندم ميتوان عبور نمود واقعاً جامعه فعال و غني و
معظمي است!
ب. من گفتم : پنج
سال پيش به اتفاق پسر بزرگم (دكتر محمدرضا) و عروسم در حالي كه بچه يك
سالهاي در بر و جنين هفت ماههاي در شكم داشت ايالات متحده امريكا را
از شرق به غرب و از جنوب به شمال تا آلاسكا همچنين ايالات مركزي آن را
ديدن نموديم كه اقلاً سي هزار مايل عبور با اتومبيل و 25 پرواز هواپيما
كه لااقل شصت هزار مايل پرواز بود و وقتي به شهري ميرسيديم كه ساعت ده
يا يازده بود و همسفران استراحت ميكردند من لااقل دو ساعت به تنظيم
يادداشتهاي روز خود ميپرداختم كه دو كتاب تهيه شد. وقتي به ايران
برگشتم يك جعبه بزرگ عكس و كتاب و كاتالوگ با اين يادداشتها همراه
آوردم به فكر افتادم كتاب براي انتشار كنم اما از اين خلق
ايراني خودمان ترسيدم به من تهمت بزنند كه از آمريكاييها پول گرفتهام
و سفر مجاني نمودهام كه از آنها تبليغات كنم در حالي كه در اين سفر
لااقل هفت هزار دلار با خريد از بازار آزاد كه آن روز هشتاد ريال بود
از تهران همراه خود از پول خودم بردم و خرج كردم. بله ما فرسنگها از
دنياي مرتب امروز دوريم و بدون جهت ادعاي پيشرفت و عظمت ميكنيم!
ما خيال ميكنيم كه اگر غربيها براي رفع نياز خود برايمان منابع نفت را
درآوردند و ميبرند و صنايع و زندگي خود را خوب اداره مينمايند و پولي
از آن بابت به ما ميدهند كه بعداً به صورت واردات مصنوعات و محصولات
خود از ما پس ميگيرند، اين حركت دوراني درآوردن نفت و گرفتن پول و پس
دادن آن كه جرياناتي به وجود آورده و تحركي است، يك پيشرفت واقعي است
در حالي كه منابع غذايي خود را از اين حيث از دست دادهايم و اخلاق و
رفتار و تمدنمان را منحط كردهايم.
2ـ دروديان از من
خداحافظي كرد و رفت. با هوشنگ برومند به اتاق خانم رفتيم كه پايش چون
بيست روزي است بر اثر زمين خوردن در خيابان (كه شهرداري پل خصوصي خود
مرا از نهر خراب كرده است) ضربت شديد ديده و در اتاق استراحت مينمايد
رفتيم و هوشنگ از او احوالپرسي مينمود. گفت وگوهاي ما خصوصيتر شده
بود. برومند كه در دستگاه رضايي كار ميكند گفت :
الف ـ داستان سوء
قصد به اشرف در كشور فرانسه بايد عبرتي براي اين خانواده سلطنتي باشد
كه بدانند چه وضع ناهنجاري در دنيا دارند كه اگر در ايران تحت كنترل
دائم و اختناق افكار، آفتابي ميشوند در خارج از كشور ما كه اين نحوه
مراقبت شديد از آنها نيست اينطورها ابراز نفرت از آنها ميشود! بعد هم
خدا اينطور رسوا ميكند رياكاران را! كسي كه ادعاي زعامت زنان ايران
را دارد و تظاهرات براي پيشرفت امور زنان ميكند و ادعاي اخلاق و
نيكوكاري دارد خودش زني است شوهردار و با يك زن شوهردار ديگري در
اتومبيلي كه دو مرد سي و چند ساله يكي راننده است و خود اين خواهر
دوقلوي شاه پهلوي
[كنار] دست او نشسته و ديگري در كنار فروغ خانم دوست او در
اتاق عقب اتومبيل نشستهاند آخر آن شب كجا بودند كه
3/5 بعد از نصف شب
در آن جاده عبور مينمودند كه مورد سوء قصد قرار گرفت؟ ترديدي نيست در
باشگاههاي شب در قمارخانهها كه در همان حدود بود آن دو زن با آن دو
مرد به عيش و نوش و فساد اخلاق اشتغال داشتند و با اين حادثه كه به مرگ
فروغ و رسوايي اشرف انجاميد دليلي بزرگ در تاريخ ايران ثبت گرديد. عجب
اين است كه اين شاهزاده كه ميداند فروغ بدبخت قرباني راه او گرديد
تازه دارد تفاخر ميكند كه خراشي به من وارد نشد و نجات من معجزهاي
بود! بله او قطعاً سرنوشت بدتري از فروغ دارد كه به جاي او در اين
حادثه كشته شد زيرا فروغ هم از قرار معلوم در عمر خود چند شوهر كرده
بود و در دست و بال اين و آن بود و ميبايستي به مجازات خود برسد. به
همين جهت تقدير بر اين بود كه اشرف خانم براي اولين دفعه جلوي اتومبيل
پهلوي راننده بنشيند و فروغ خانم عقب اتومبيل تا سوء قصدكنندگان كه
هرگز تصور نميكردند خود والاحضرت كنار شوفر بنشيند فروغ را عوض او
گرفتند و كشتند. حال تا در روزگار آينده سرنوشت اين بانوي به اصطلاح
نيكوكار چه باشد؟ چه جوانهايي بايد بكشد خدا ميداند.
ب- برومند بعد
گفت: اين علي رضايي كه يكي ازغولهاي تازه به دوران رسيده اقتصادي بيست
سال اخيرايران است يكي ازمهمترين عوامل پيشرفت او درغارت مردم ازطرف
اين دستگاه رضايي همين والاحضرت اشرف است كه با اعمال نفوذ به نفع او
كارهايش را روبه راه ميسازد. من كه در دستگاه رضايي امور مخابراتي و
اطلاعاتي او را سرپرستي (در اين چند سال اخير پس از دوران بازنشستگي در
وزارت پست و تلگراف) [و] اداره ميكنم ميبينم چقدر رابطه نزديك بين
اين خانم با او در كمكهاي پولي رضايي به او و اعمال نفوذهاي اين خانم
در كارهاي رضايي است. مثلاً خانم در نيويورك است تلكس ميآيد به رمز كه
دو ميليون دلار فوراً [ب] فرستيد. رضايي فوراً آن را برايش ميفرستد و
از اين نوع كارها كه خود من ميبينم و اطلاع دارم. به همين جهت من
احساس ميكردم كه رضايي چقدر از موضوع اين سوء قصد ناراحت بود زيرا
ميترسيد يكي از بزرگترين و مؤثرترين پارتي خود را از دست داده باشد.
پ ـ من گفتم :
بله، اين رضايي به نحوي كه شما گفتيد كه با اشرف سَر و سِرّ دارد تنها
اكتفا به اين امر نكرده است بلكه از تظاهر به خدمتگزاري به او هم
خودداري ننموده است چنانكه همين روزها بود كه آگهي بلند مالياتي در
روزنامه ديدم كه يكصد ميليون ريال به بنياد نيكوكاري اشرف هديه نموده
است به امضاي خودش و دو فرزندش كه هر يك رئيس يك مؤسسه اقتصادي او
ميباشند و توضيح داده است كه اين وجه براي آبادي و عمران و خرج در شهر
سبزوار به كار رود، كه خواسته به يك تير دو نشان زده باشد هم به مسقط
الرأس خود تظاهر به توجه نمايد و هم يكصد ميليون ريال به والاحضرت اشرف
در اين موقع به مناسبت سلامتي او و رهايي از خطر داده باشد كه يك تملق
بلند علني دربارهاش به كار برده باشد. بديهي است حساب دستگاههاي اشرف
از سازمان خدمات شاهنشاهي و بليطهاي قمار هفتگي بزرگ در سراسر ايران كه
نامش ” اعانه ملي!؟“ گذارده شده است و اخيراً هم بنياد نيكوكاري او
امري نيست كه تحت بازرسي مقامي باشد بلكه مثل حساب دستگاه ديگر خواهر
ديگر شاه به نام شير [و] خورشيد سرخ كه در اختيار شمس است نيز چنين است
كه دفاتر منظم و بازرسي دستگاه دولتي در بين نيست. هر طور اين دو خواهر
شاه در اين مؤسسات عمل كنند و دستورهايي بدهند عوامل مأمور كار خودشان
اطاعت دارند.
ت ـ هوشنگ برومند
بعد گفت : بله اين رضايي با اين همه ثروت دچار ناراحتي زيادي است به
نحوي كه زندگي بدي دارد. اولاً اين قدر گرفتار است كه اوقات كارش روي
دقيقه است. وقت كه به اشخاص ميدهد پنج دقيقه و ده دقيقه و قبلاً هم به
كسي كه با او ملاقات ميكند گفته ميشود كه فقط تا [ا] ين دقيقهها حق
حضور و مذاكره داريد. ثانياً در نتيجه فشار كار اداره امور دستگاههاي
اقتصادياش بسيار عصباني مزاج است. ثالثاً از آينده ثروت و زندگياش
سخت نگران است، زيرا پسر بزرگ او كه به همه جا او را معرفي نموده و
قائممقام خود نشان داده است هروئيني شده و بي اعتنا به ثروت و كار
پدرش شده است و در اروپا و امريكا ميگردد و رضايي از اين جهت هم بسيار
نگران است كه آيندهاش چه خواهد بود؟
ث ـ من گفتم :
بله، ثروت يك سرپوشي است روي همه معايب ازجمله اينكه براي ثروتمند علم
و دانش نيز خريده ميشود! چنانكه اخيراً باز ديديم كه به عنوان بحث در
برنامه دولت جديد يك نطق مشروح با عبارات و بياني در سطح بالا برايش
تهيه كرده بودند كه او آن را خواند و با پول خود به روزنامهها داد تا
تمام نطق را با عكس خود او چاپ كردند. عجيب اين است كه از فساد و
انحرافات معنوي جامعه ايراني ناليده بود همچنين از بيكاري و بيكارگي و
اسرافكاري ايرانيها در خوردن و پوشيدن و غيره در نطق او انعكاس داشت.
خوشمزه اين است كه چند روز پيش در روزنامه كيهان ديدم ” خسرو شاهاني “
نويسنده طنزنويس، مقالهاي داشت درباره نطق او كه بدون اينكه اسم او را
برده باشد از نطق يك سناتور سخن به ميان آورده بود كه گفته است مردم
ايران ” منگو“ ميخورند من ابتدا آن را ”ميگو“ تصور نمودم كه آن را هم
با گراني قيمتي كه دارد من نخوردهام بعد تحقيق كردم ديدم ”منگو“ است.
پرسيدم اين ديگر چيست؟ گفتند ميوهاي است كه در ايران نميرويد و بايد
از خارج وارد نمود. آن وقت فهميدم كه خوراك پولدارها و اشراف و
سناتورهاست كه آنها نام و نشان و مزه آن را ميدانند. هوشنگ برومند گفت
: بله از آن مقاله، رضايي عصباني شد. با اينكه براي كيهان سهميهاي به
عنوان هزينه آگهي در ماه به مبلغ نزديك بيست هزار ريال تعيين نموده بود
كه به آن مؤسسه پرداخت ميشد از اين مقاله ناراحت گرديده دستور داد كه
دادن آگهي به كيهان و پرداخت اين شهريه را قطع كردند.
3.
ديشب به اصرار منوچهر اهري كه نامزد انتخاب نموده بود (دختر پلاتين چي)
به منزل اين تاجر رفته بوديم كه معلوم شد براي گذاردن حلقه انگشتري
دختر و پسر و تعيين مهريه ميباشد كه نام اين كار را ” بله بران“
ميگويند. در اين جلسه بود كه احمد اهري مطالبي به من گفت :
الف. عموي منوچهر
كه گوش او سنگين است سرش را زير گوش من كه پهلويش نشسته بودم گذاشت و
گفت عجب تقارني يافت بين نطق شاه در طهران با فعاليت تروريست [ي] در
اروپا! شاه گفت به تروريستهاي مربوط به ايران دستور داده شده است كه
چندي از دست زدن به كارهاي تروريستي كوتاه آيد. چند روز بعد، حادثه
ترور فروغ خانم، نديم [ه] خواهر دوقلوي شاه كه اشتباهاً او را به جاي
اشرف گرفته به وقوع پيوست. در واقع خواستند عملاً جوابي به شاه داده
باشند. راستي آيا زيبنده است از يك شاه كشوري كه اين قدر نطق كند،
فرمان صادر كند. تناقص گويي كند! يا خلاف در حرفهايش باشد. آن هم شاه
غيرمسئول طي قانون اساسي در يك كشور مورد ادعايش، مشروطه! بعد احمد
اهري گفت آن دو نفري كه همراه آن دو زن بودند از مِتِرسهاي (2) اشرف و
فروغ بودند، دو زني كه هر يك شوهر دارند و آن وقت سه و نيم بعدازنصف
شب (3) خود از كابارهها و نايت كلوپها و قمارخانهها داشتند
برميگشتند! من خيال ميكنم تروريستها ايراني نبودند. فكر كردند كه
خواهر شاه بايد عقب اتومبيل بنشيند نه جلو كه قاعدتاً پيشخدمت مينشيند
كه در را فوراً براي شاهزاده باز كند اين بود كه عوضي زدند و قصد آنها
هم فقط اشرف بود به همين دليل كه به سوي ديگران هدفگيري نكردند.
ب ـ احمد اهري
بعد گفت : شاه هرگز مبارزه با فساد نميكند! اين حرفهايي كه در هر خبر
ميزند به خصوص مبارزه با فساد دروغ است با حرف و نطق خيال ميكند مردم
را ميتواند به باور كردن قانع كند كه او در فساد كشور دخالتي ندارد و
بي گناه است در حالي كه مردم ميبينند اين هويدايي كه چهارده سال چه
كثافتكاريها و خرابكاريها و فسادهايي در كشور نمود وقتي دل ازاو در
كار اداره كشور بركَند فوراً يعني حين استعفا از نخستوزيري او را
وزير دربار خود نمود و يا آن پسره قرتي به نام نيكپي را كه هشت سال
بود به نام شهردار تهران بر چهار ميليون جمعيت پايتخت مسلط نموده بود
كه عاقبت با شورش مردم جنوب و شرق تهران كه محلي در شهرداري آن حدود را
هم ويران نمودند و كشتارها شد او را امر كرد استعفا دهد آن وقت در
برابر ابراز نفرت مردم از او، فوراً او را سناتور انتصابي خود نمود. آيا
مردم با ديدن اين كارهاي او در عمل كه امالفسادها را ميپروراند و
زيرسايه خود حفظ ميكند اغفال نطقهاي دروغ ممكن است بشوند؟ او در نطق
اخير خود باز هم، دم از مبارزه با فساد زده گفته است منتظر محاكمات
مهمي قريباً هستيم! چه محاكماتي؟ باز هم لابد در انتظار تجديد
استفادهاي است كه از گلسرخي، وزير سابق منابع طبيعي، نموده. وقتي او
را از كار بركنار كرد و تهديد به بازداشت براي محاكمه شد چهارصد ميليون
تومان از او گرفت تا از تعقيب او صرفنظر كند! او در نتيجه همين
جريانات دچار انفاركتوس گرديد كه ناچار به امريكا رفته خود را معالجه
نمود و حالا با پولهاي دزدي خود دارد كار ميكند.
پ ـ در حال حاضر،
سپس اهري گفت : اوضاع كشور ما طوري است كه همه دارند فرار ميكنند،
زيرا امنيتي براي سرمايه و مال و ملك مردم نيست. هر روز يك فرمان غير
ما انزل اليه (4) صادر ميشود كه خود يك قدم بلند ديگر به سوي فرار
سرمايه از ايران است. تنها سرمايهدارها نيستند كه اين طور فرار
ميكنند بلكه هر كس كه ميتواند خانه و اثاثيه زندگي خود را هم بفروشد
به سوي امريكا و اروپا ميرود و احساس ميكند كه در آنجاها نفس راحتي
ميكشد. من چندي قبل به عنوان مشاور مالي يكي از سرمايهدارها به
انگلستان رفتم يكي دو خريد براي او نمودم كه بسيار هم خوب بود، مثلاً
يكي از معاملات مهمانخانهاي بود كه تا رسيدگي به دفاتر آن پس از كسر
كليه هزينهها 23 درصد نفع خالص به تناسب قيمتي كه برايش تعيين شده بود
داشت آن وقت از نظر قيمت ملك هم چقدر عالي [بود] و بهتر از ايران، صد
مرتبه. زيرا ملكي كه با ساختمان مجلل و مجهز براي مهمانخانه و يا
مساحتي بيش از هشتاد هزار متر به پول ايران فقط 25 ميليون ريال خريده
شد در نزديكي شهر مهم بيرمنگام انگلستان كه در ايران خودمان يك خانه
سيصد متري با بناي سه طبقه را در گوشههاي تهران به اين قيمت نميدهند!
آيا با اين ارزاني قيمت در خارج و آن امنيت مالي و جاني و انساني در
خارج اين مهاجرتها صحيح نيست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. يك كلمه خوانده
نشد.
2.
metres معشوقه.
3. يك كلمه خوانده
نشد.
4. غير از آنجه
صادر شد.
|