تعزيه ممنوع!
جلال فرهمند
تعزيه در ايران پيشينه أي
قديمي دارد و بايد ريشه آن را در عزاداريهاي ابتدايي بر شهداي كربلا
جستجو كرد. شكل رسمي آن به شكل تئاتر مذهبي از اوايل دولت صفويه شكل
گرفت. اين سلسله كه اولين حكومت وسيع شيعي را در ايران بنيان گذاردند به
ترويج هرچه بيشتر اين امر همت گماشتند.
در شكل ابتدايي آن سرودها،
اشعار مذهبي و دعا مي خواندند و به بيان تاريخ زندگاني امامان و خصوصا
واقعه كربلا مي پرداختند. اما كم كم در گوشه و كنار بازيگراني پيدا شدند
كه براي گرياندن بيشتر مردم نقش شهيدان را بازي مي كردند. البته اين
هنرپيشگان ابتدايي بدون اينكه متني در اختيار داشته باشند في البداهه نقش
و متن سخنان خود را اجرا مي كردند. بعد از مدت زماني متون تعزيه كه سينه
به سينه گشته بود بر روي كاغذ مكتوب گرديد.
اوج اين هنر در دوران
قاجار و خصوصا دورة سلطنت ناصرالدينشاه شكل گرفت. وي كه علاقه زيادي به
امور تفنني داشت و باتوجه به فرصت طولاني سلطنتش فرصت بيشتري نيز كسب كرد
كه به اين گونه امور بپردازد. وي حتي براي شكوه بخشيدن به تعزيه دستور به
ساختن نخستين ساختمان ويژه براي تئاتر در ايران داد و ساختمان عظيم تكيه
دولت كه رهاورد سفر اروپايي وي بود در تهران بنا گرديد كه گنجايش حدود
بيست هزار نفر را داشت. پيشرفت اين هنر در اين زمان به حدي بود كه اعضا
اين هنر نمايشي داراي جايگاه و منزلتي فراوان بين مردم و درباريان
گرديدند به طوري كه بسياري از درباريان و اشراف به پيروي از شاه دستور
تاسيس بسياري از تكايا و مجالس براي تعزيه زدند. بنابه روايت گوبينو در
آغاز سلطنت ناصرالدينشاه بين دويست تا سيصد محل جداگانه براي برگزاري
تعزيه اعم از تكيه و حسينيه و ميدان وجود داشته و هر كدام دويست يا سيصد
نفر را جاي مي داد و ملاحظه مي شود كه خيل تماشاگران تعزيه در تهران به
چندين هزار نفر بالغ مي شده است.
تكيه هاي تهران به طور
نسبي سه تا چهار هزار نفر جمعيت در خود جاي مي داده است كه هر يك از آنها
به نام باني آن معروف شده بود. در حدود سال 1285 هجري در تهران بيش از سي
تكيه داير بود و بعدها ده الي پانزده تكيه بر آنها افزوده شد كه تعدادي
از آنها هنوز پا برجا و مراسم در آن برگزار مي شود. تكيه هاي معروف آن
زمان از اين قرار بودند: تكيه حاج رجبعلي، ميرزاحسين حكيم باشي،
زنبوركخانه، درخونگاه، دباغخانه، رضاقلي، حياط شاهي، چهل تن، سرپونك،
عودلاجان، هفت تن و…
كارلا سرنا كه به عنوان
سياح به بسياري از مراكز مختلف اجتماعي سرك مي كشيده است در مورد ايام
محرم و برگزاري تعزيه چنين مي نويسد:
دوران تعزيه دوران شور و
شوق عمومي است كه گاه تا دو ماه (محرم و صفر) به طول مي انجامد. تعداد
زيادي سيد روضه خوان به تكيه مي آيند و مرتجلا ادعيه و اورادي مي خوانند.
اين طبقه از روحانيان با اينكه از نظر ملايان طبقه اول و داراي اعتبار و
امتيازي محسوب نمي شوند نزد عامه مردم بسيار محترمند. فصاحت كلام آنان به
قدري شنوندگان را مي گرياند كه تاثير كلام هيچ يك از هنرمندان واقعي
نمايشنامه هاي حزن آور ما بدان اندازه نيست. همه اين خطيبان مردند. مردان
جوان و اطفال نقش زنها را بازي مي كردند. برخي از آنها هنري دارند و بعضي
صدايي خوب. اينان از بام تا شام و حتي شب هنگام از تكيه أي به تكيه أي مي
بردند و غالبا درآمدي سرشار دارند.
با مرگ ناصرالدينشاه كه
حامي اصلي نمايش تعزيه در ايران بود اين نمايش اندك اندك از رونق افتاد.
عدم همراهي شاهان بعدي و نيز ايجاد كشمكشهاي سياسي ازجمله مشروطه، غبار
فراموشي بر آن نشاند. البته بايد بر اين نكته توجه كرد كه بسياري از
علماء بزرگ و فقهاي آن روز با اينگونه نمايشهايي كه شبيه در آوردن امامان
را نيز شامل مخالف بودند و فقط حضور و پشتيباني محكم ناصرالدينشاه موجب
آن مي شد كه اين امر مسكوت بماند. بدين ترتيب از جلوه تعزيه در عزاداري
محرم كاسته شد و به تدريج اين امر از حوزه كارهاي عمومي و دولتي كنار رفت
و جاي آن را حركت دسته هايي گرفت كه در ضمن آنها برخي از مراسم صوري اين
تعزيه خوانيها (از قبيل حركت كاروان اسراء كربلا در شهر) حفظ شده بود.
سردسته تعزيه خوانان شخصي
بود كه تعزيه گردان ناميده مي شد. وي درحقيقت كارگردان و تهيه كننده
تعزيه بود. نسخه اصلي تعزيه كه نسخه گردان نيز مي گويند و نوبتها روي آن
نوشته شده در دست او بود. وي معمولا تسلط بيشتري بر تعزيه و نقشها دارد.
بنابه روايات و اطلاعات موجود تعزيه خوانان معروف به ترتيب معروفيت و
قدمت يكي “حسين خان“ نامي بود معروف و مشهور به “تعزيه گردان“ و ديگري كه
شايد به دليل حضور در تعزيه هاي دوره ناصري مشهورترين آنهاست فرزند همين
حسين خان يعني “ميرزاباقر“ است كه لقب “معين البكاء“ را نيز براي خود يدك
مي كشيد.
سندي كه دراين شماره مجله
بهارستان ارائه شده ارتباط مستقيمي با معين البكاء فوق الذكر دارد. حوادث
پي در پي مشروطه، فرار محمدعلي شاه و استقرار دولتهاي مستعجل مشروطه
مجالي براي ظهور و پيشرفت امور نمايشي نمي داد. خاصه در دوره پرتلاطم
حمله طرفداران محمدعلي شاه يعني سالارالدوله از كرمانشاه و شعاع السلطنه
از شمال ايران.
در اين هنگام نجفقلي صمصام
السلطنه (1) به نخست وزيري رسيده بود. وي بر امر دستگيري محمدعلي شاه و
طرفدارانش جوايزي تعيين كرد و حكومت نظامي در پايتخت اعلام نمود. ظاهرا
مقررات حكومت نظامي موجب آن گرديد بسياري از امور ازجمله برگزاري مراسم
تعزيه تعطيل گردد. همين امر موجب آن گرديد كه معين البكاء به عنوان متولي
اين نمايش از صمصام السلطنه استدعاي ياري كند.
البه ديگر اجراي تعزيه در
سراشيبي سقوط قرار داشت. بعد از خلع محمدعلي شاه، ديگر استفاده از تكيه
دولت براي تعزيه خواني موقوف شده بود. در سال 1306 مجلس موسسان در آن
تشكيل يافت و راي به تغيير سلطنت داد. در سال 1306 نمايشگاه امتعه وطني
در آن تاسيس شد و ويراني كامل اين تكيه در سال 1327 با تكميل بانك ملي
بازار تكميل گرديد. ويراني و متروك شدن تكيه دولت نماد پس رفت تعزيه بود.
اين نمايش به تدريج به سطح روستايي عقب نشيني كرد. از آن زمان به بعد
دسته بازيگران تعزيه غالبا مجذوب ارزش تجارتي اين نمايش بودند. آنها
مجبور بودند براي تامين معاش در به دست آوردن بهترين جاها براي نمايش
مبارزه كنند. افرادي كه براي هزينه هاي تعزيه و حق الزحمه بازيگران پول
مي پرداختند كم و كمتر مي شدند. بنابراين در موقع اجرا تعزيه بازيگران به
جمع آوري پول از تماشاچيان مي پرداختند. تعزيه گردان در حساس ترين قسمت
اجراي تعزيه همچون برنامه هاي تلويزيوني تعزيه را قطع مي كرد و همچون
آگهيهاي تجاري تماشاچيان را مجبور به شنيدن سخناني غير از تعزيه و گاه
التماس آميز تعزيه گردان براي جمع آوري پول مي كرد.
در زمان حال تعزيه از
جايگاه صرف عزاداري خارج شده است و برخي نمايشهاي حرفه أي اين هنر به
صورت رسمي در مهمترين صحنه هاي نمايش ايران و جهان اجرا مي شود.
حال با هم نامه معين
البكاء به صمصام السلطنه را مي خوانيم:
يا اباعبدالله ادركني
تصدق حضور مباركت شوم!
عرض مي شود: بعد از
شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام، از هنگامي كه اميرتيمورشاه بناي
تعزيه داشتن را طرح نمودند، متجاوز از هزار سال است چنين در هيچ سلطنتي
از سلطان و علما و غيره حكم به قطع اين عزا ننموده و نتوانسته منسوخ
نمايد و اهل اين سلسله دعاگويي دولت و ملت بوده و مي باشند. تجاوز از
هزار نفر بوده، تصدق شده؛ قليل جمعي به قدر يكصد نفر باقي مانده با من
پير غلام رئيس آنها، كه هيچ كاري از ما ساخته نمي باشد به جز دعاگويي
دولت و ملت كه فرموده اند: “ تمام غرق گناهيم و يك حسين داريم.“
چندي است كميسرهاي
شهر و هكذا شميرانات و دور شهر هر جا مجلس تعزيه برپا مي شود، پليس مي
فرستند و در نهايت افتضاح بر هم مي زنند؛ مي گويند كه اين جانقلي بازيهاي
مزخرف يعني چه؟ يك وقت يك حسين بود، كشته شد گذشت.
واجب بود كه چاكر به
عرض بساند، هرگاه در واقع بايد منسوخ بشود، صريحا دستخط بفرمائيد. ما
بيچارگان ناچار اطاعت نموده مي رويم درب خانة كافر پناه مي بريم تا بعد
آقاي ما به داد ما خواهد رسيد. هرگاه مسوخ نبايد بشود كه چه حقي دارند ما
فقراي دعاگوي دولت را اذيت مي نمايند در صورتي كه نان شب نداريم. مستدعي
آنكه حكمي مرحمت شود كه هيچ اداره أي حقي به قطع تعزيه و به عمل اجراي
شبيه ندارد و كلية عمل اجزاي اين سلسله با رئيس كل آن بندة غلام دولت
محمدباقر معين البكاء مي باشد. عريضة دعاگوي دولت معين البكاء است.
------------------------------------------------------------
منابع:
تعزيه در ايران، صادق
همايوني، نشر نويد شيراز، 1368
مردم و ديدنيهاي ايران،
كارلا سرنا، ترجمه غلامرضا سميعي، نشر نو، 1363
پاورقي:
نجفقلي صمصام السلطنه
(1349-1267ه. ق): وي فرزند حسينعلي خان ايلخاني بختياري بود. مدتي رئيس
ايل بختياري بود. در سال 1327ق اصفهان را تصرف كرد و حاكم آنجا شد. وي در
مدت عمر خود، در كابينه هاي سال 1329 سه بار وزير جنگ و در سالهاي 1329 و
1336ق سه بار وزير كشور و در سالهاي 1329 و 1330 و 1336ق هفت بار رئيس
الوزراء شد. تاريخ نامه بالا مربوط به اولين دوره نخست وزيري وي است.
|