داستان كوتاه كوتاه
از اين شماره تصميم گرفته
ايم “قصه“ را هم جزو برنامه هاي
مجله بگنجانيم. همان طور كه مستحضر هستيد
بيشتر قصه ها را يا “ صادق هدايت“ نوشته است يا “ صادق چوبك“ و يا ….،
خواه ناخواه بخشي از تاريخ ادبيات معاصر ايران با نام اين نويسندگان
شناخته شده است. البته ما شخصا كتابهاي ايشان را مطالعه نكرده ايم و
شناختي روي آنها نداريم. اما براي نمونه بايد عرض كنيم يك بار (اتفاقي)
“بوف كور“ را خوانديم باور بفرماييد هيچي نفهيمديم (هي مي گويد: “در
زندگي دردهايي است كه روح را مثل خوره مي خورد“ خلاصه خون به دلمان كرد)
يك با ر هم (تصادفي) “زنده به گور“ را خوانديم راستي راستي مي خواستيم
خودكشي كنيم پا نداد. اما از همه اينها مهم تر يك بار (همين جوري) داستان
“سه قطره خون“ را خوانيديم، فهميديم كه بابا اين صادق هدايت يه جورايي
بوده. ديگر از “صادق چوبك“ چه بگوييم؟ با آن داستان “انتري كه لوطي اش
مرده بود“ (عفت كلام را مي بينيد؟!) به هر حال ما خوب اين صادق ها را نمي
شناسيم ولي مي گويند هر كس آثار آنها را بخواند “هاراگيري“ مي كند.
همة اينها به جاي
خود ما داشتيم فكر مي كرديم كه خوب، همة قصه ها را كه اينها نوشته اند.
اگر ما بياييم قصة اينها را خلاصه كنيم هم از خرمان بغداد مي افتيم هم از
ازگيل ترش گيلان. لذا ما هم بياييم شانس خود را امتحان كنيم و در عرصة
هنر گامي بزنيم كه دست بي هنر كفچة گداييست. باور بفرماييد قصه گفتم كاري
ندارد، (درست مثل قاشق سازي: مشت مي زني توش گود مي شه دمش را مي كشي
دراز مي شه) اين بود كه تصميم گرفتيم خودمان شخصا قصه بنويسيم. فقط توجه
داشته باشيد كه قصه هاي ما با قصه هاي انواع “صادق“ چندين فرق اساسي
دارد:
1.
شما هرگز
خودكشي نخواهيد كرد بلكه براي خواندن قصة ما هم كه شده لااقل آرزو مي
كنيد تا شمارة بعد زنده بمانيد، در نتيجه به زندگي اميدوار خواهيد شد.
2.
قصه هاي ما را
همه مي فهمند از بچه گرفته تا بزرگ چون زبان قصه هاي ما بسيار ساده و
خودماني است.
3.
قصه هاي ما
حرفهاي بي تربيتي ندارد. چون اگر غير از اين باشد سردبير محترم توي
دهانمان فلفل مي ريزد.
4.
مهم ترين فرق
قصه هاي ما با قصه هاي ديگران اين است كه قصه هاي ما واقعي است. يعني در
عالم خارج عينا اتفاق افتاده و گرنه بيكار كه نيستيم بياييم قلم صد تا يه
غاز بزنيم.
|