پس از
مطالعه نامه، به آقاي اللهيار صالح وزير كشور تلفن زدم و
تقاضاي ملاقات كردم، ايشان نيز براي 7 صبح فردا در وزارت
كشور (محل فعلي سازمان تبليغات) وقتي را مقرر فرمودند. به
اين ترتيب خدمت ايشان رفتم و ماوقع را توضيح دادم ،
كنجكاو بودم كه عكس العمل وزير در اين باره چه خواهد بود؟
خدا رحمت كند آقاي صالح را، دو دفعه در جايش جابه جا شد و
گفت: آقاي زهتاب، من براي شما احترام قائلم، درشأن شما
نيست كه اين قبيل اراجيف را نقل كنيد ! گفتم : آقا ببخشيد،
بنده نذر نداشتم كه ساعت 7 صبح، به جاي استراحت ، يك تومان
كرايه ماشين بدهم و خدمت برسم و بعد اين حرف را از
جنابعالي بشنوم، كمي ناراحت شد و گفت: نه قصدم اين بود كه
بگويم، آخر شما مخالف دولت دكتر مصدق هستيد ، حرفي
نداريم، مخالفت كنيد، ولي لااقل شايعه پردازي نكنيد، دست و
پاي اين پيرمرد را باز بگذاريد، گفتم: جناب صالح اگر من
نامه محمد نمازي را به شما بدهم آيا به من بر ميگردانيد؟
كمي تأمل كرد و گفت: يعني چه بر ميگردانيد؟ معلوم است كه
بر ميگردانم! نامه را تقديم كردم، عينكش را به چشم گذاشت
و در حدود ده دقيقه در حالي كه آن را ميخواند، اين جمله
را تكرار ميكرد: آقا اين مرد ديوانه است! آقا اين مرد
ديوانه است! منظورش مرحوم مصدق بود، وقتي كه نامه را
خواند، نميخواهم بگويم عرق كرده بود ولي بيچاره واقعاً
حالت غير عادي پيدا كرده بود، با تعجب پرسيد: به راستي اين
نامه را حاج محمد نمازي نوشته؟! اين مرد (دكتر مصدق) در
اين مورد نه در هيئت دولت با كسي حرفي زده و نه اصلاً هيچ
اشارهأي به اين نامه كرده. بالاخره اين نامه را آقاي
اللهيار صالح گرفت و نزد مصدق برد و فرداي آن روز هم به من
برگرداند و از بابت برخورد ديروز نيز عذرخواهي كرد و گفت:
آقاي زهتاب، حق با شما بود اين مرد ما را به بازي گرفته و
ملعبه خود ساخته است، مطلقاً از پيشنهاد ايشان مبني بر
واگذاري مسئوليت وزارت نفت به آقاي حاج محمد نمازي مطلع
نبوديم، بايد اطلاع ميدادند و اين نامه را هم در هيئت
دولت مطرح ميكردند، كه متأسفانه هيچ كدام از اين كارها را
نكردهاند.
حاج محمد نمازي
با هزينه خود جمعي از متخصصان و كارشناسان رشتههاي مختلف
امور نفت را جذب كرده بود تا از مشاورت، تخصص و تجارب آنها
استفاده كند و به دكتر مصدق نيز انتقال دهد تا اگر مورد
موافقت واقع شد و مفيد و مؤثر به نظر آمد به آن عمل نمايد.
گفتني است حاج محمد نمازي در آن موقع 30 ميليون تومان براي
رفع مشكلات و عمران و آبادي شهر شيراز كمك كرده بود. از
اين رو معلوم بود كه جذب و به كارگيري متخصصان نفتي چه
هزينه گزافي را به دوش او ميگذاشت كه به آن اشاره ميكرد.
علي ايحال من نسخهاي از اين نامه تهيه كرده و به آقاي
اسماعيل رائين دادم. اسماعيل رائين هم بنا به سابقه همكاري
و دوستي اي كه با عميدي نوري داشت موضوع را به اطلاع وي
رساند و نامه را به او داد. به اين ترتيب بود كه اين نامه
درجرايد آن روز به چاپ رسيد و عميدي نوري هم دو صفحه از
روزنامه اطلاعات را به نقل اين ماجرا اختصاص داد… .