|
مروري بر آثار منتشره از سوي دكتر احسان نراقي، صاحب
نظر علوم اجتماعي نشان ميدهد كه انديشه هاي او
برخاسته از نوعي عملگرايي در چهارچوب روشهاي
غيرانقلابي است. او با توجه به اينكه با بسياري از
شخصيتهاي درجه اول فرهنگي، سياسي و نظامي رژيم
گذشته ارتباط و آشنايي نزديك داشت اطلاعات جالبي در
سينة خود جاي داده كه آگاهي از آنها ميتواند براي
علاقه مندان رخدادهاي تاريخ معاصر مفيد
باشد.
|
● نظر جنابعالي از ابتداي
تاسيس ساواك در سالهاي بعد از كودتاي 28 مرداد تا بهمن
1357 سيستم اطلاعات و امنيت كشور دستخوش چه تغييرات اساسي
شد؟
منظور شما از
تغييرات چيست؟
● منظورم يكي ايجاد شبكه
ها و
سازمانهاي اطلاعاتي موازي با ساواك است و ديگر نوع مديريت
و تعاملي كه اين شبكه
ها با يكديگر داشتند. به عنوان مثال
در سال 1338 دفتر ويژة اطلاعات تشكيل شد و به موازات
گزارشهاي ساواك و ركن 2، حسين فردوست با دانش و اطلاعات
سيستماتيك خود گزارشهايي از عملكرد دستگاههاي مختلف تهيه و
به شاه ارائه ميكرد. شبكهاي ديگر تحت نظر ماهوتيان اداره
ميشد. عملكرد اين شبكه
ها و دستگاهها چه
تفاوتي با يكديگر داشتند؟
اين موضوع خيلي مهمي است.
همانطور كه اشاره كرديد ساواك زيرنظر حكومت نظامي كه
تيموربختيار آن را ايجاد كرده بود تاسيس شد. (1) فعاليت
بختيار و اركان حكومت نظامي بعد از كودتاي 28 مرداد معطوف
به بازداشت مخالفين رژيم به خصوص اعضاي جبهة ملي و
توده ايها بود. آن زمان ششصد افسر توده اي وجود داشتند كه
ساواك از آنان بازجويي كرد. بازجوها كساني بودند كه زيرنظر
بختيار كار ميكردند و چهره هاي شاخص آنان “زيبايي“،
“سياحتگر“، “امجدي“ و “مولوي“ بودند. بايد در اينجا تاكيد
كنم كه از ابتداي تشكيل ساواك تفكر كمونيستي به شدت در آن
نفوذ كرد و اهميت يافت. توده ايها دستگير شده چون
تحصيلكرده، زبده و با سواد بودند توانستند هنگام بازجويي
تمام بازجوها را تحت تاثير خود قرار دهند چون بازجوها
افرادي كم سواد و بي فرهنگ بودند. بالاخره وقتي يك بازجو،
زنداني را شكنجه ميداد پس از مدتي ميان او و زنداني
رابطه اي برقرار مي شد كه شكنجه گر مدتي بعد نوعي احساس
گناه پيدا ميكرد. در صورتي كه در گذشته اينطور نبود حتي
وقتي مامور آگاهي آن زمان كسي را تحت بازجويي قرار ميداد
به زنداني ميگفت كار شما خلاف مصالح مملكت است. ولي تفكر
كمونيستي در بعد از كودتاي 28 مرداد از طريق زندانيان
توده اي وابسته به شوروي به تدريج چنان تاثيري بر ماموران
زندان گذاشت كه ايده آلهاي بزرگ شاه براي آنان شبيه
ايده آلهاي كمونيستي شده بود. و همين موضوع موجب شده بود
كه شاه و دستگاه حكومت براي طبقة روشنفكر هيچ استقلالي
قائل نشود. از نظر شاه و حكومت هر روشنفكري وابسته به
انگليس و آمريكا و شوروي تلقي ميشد و روشنفكر مستقل براي
حكومت معني نداشت.
وقتي كه شاه در سال 1338 به انگلستان رفت (2) و با ملكة
انگلستان ديدار نمود به ملكه گفته بود، گزارشهاي دستگاه
اطلاعاتي آنقدر متعدد است كه من از اين همه گزارش خسته
ميشوم و پرسيده بود شما در موارد مشابه نسبت به اين
گزارشها چه ميكنيد؟
ملكه انگليس گويا در ديدار روز بعد به شاه ميگويد من
دفتري دارم در كاخ خود “بوكينگهام پالاس“ و همة گزارشها
آنجا مي آيد. در اين دفتر گزارشها بررسي ميشود و نتيجة
آنها را به من ميدهند. اگر شما هم مايليد يك نفر را به
اينجا بفرستيد سفارش ميكنم به او تعليمات لازم را بدهند.
چند سال پيش در پاريس با حسن علوي كيا ديدار كردم. وقتي
اين موضوع را با او در ميان گذاشتم، او گفت: به نظر ما
ملكة انگليس به توصية اينتليجنت سرويس اين پيشنهاد را به
شاه كرد.
پس از اين
ديدار بود كه فردوست به انگلستان رفت و تعليم ديد و دفتر
ويژة اطلاعات را ايجاد كرد. با تاسيس اين دفتر ويژه از
كلية دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي مثل ركن 2 و همة نيروها
و راديو تلويزيون و شهرباني و غيره گزارشهايي به اين دفتر
ميرسيد و شايد در هفته تعداد 20 گزارش به دفتر ميرسيد.
فردوست اين گزارشها را خلاصه ميكرد و پس از نتيجه گيري
براي شاه ميفرستاد اما مطلبي كه من براي نخستين بار به
شما ميگويم و هيچ كس تاكنون نگفته اين است كه پس از مدتي
شاه به فردوست ميگويد گزارشهاي شما براي من جالب نيست.
دلم نميخواهد از گزارشها نتيجه بگيريد و روي آنها تحقيق
علمي انجام دهيد. مايلم گزارشهاي اوليه، جزئي و خصوصي
مربوط به مثلاً مقامات و وزيران را عيناً به من
بدهيد.
● منظور از گزارشهاي خصوصي چه
بود.
مثلاً اينكه فلان وزير اگر ديشب به فلان مجلس رفته و در
قمار يك ميليون باخته يا كسي ديگر در ساعتي معين اگر با
معشوقهاش قرار ملاقاتي دارد اين قبيل اطلاعات را به من
بدهيد. در نتيجه ديگر شاه علاقه اي به آن كار علمي و
تحقيقي از خود نشان نداد. اين تحقيقات علمي را دفتر ويژه
اطلاعات كه زيرنظر فردوست اداره ميشد انجام ميداد. شاه
به فردوست گفته بود گزارشات جزيي را به من بدهيد. من
نتيجه گيري و گزارشهاي كلي را نميخواهم. روزي پيش هويدا
بودم. از قديم با هم دوست بوديم. آن روز خيلي سرحال بود و
موضوع جالبي را به من گفت. گفت كه در ديدار با شاه موضوعي
مطرح شده بود، به شاه گفتم اجازه دهيد پس فردا اين موضوع
را كه مربوط به منصور روحاني (3) هم ميشود در جلسه اي با
حضور او مطرح كنيم شاه از روي طعنه به هويدا گفته بود: مگر
پس فردا سه شنبه نيست. هويدا جواب داد: بله. شاه ادامه
داده بود مگر نميدانيد كه سه
شنبه
ها صبح منصور روحاني با
معشوقهاش قرار دارد. كاري كنيد كه با آن تداخل پيدا نكند.
به اين ترتيب شاه علاقه داشت اين قبيل اطلاعات را در مورد
افراد داشته باشد تا به موقع با دست گذاشتن روي نقاط ضعف
آنها بتواند تصميم بگيرد. او دستگاه امنيتي را براي اين
قبيل اطلاعات ميخواست. اينكه فلان وزير، خانه اش شخصي است
يا اجاره اي و با چه كساني بيشتر مربوط است و نقاط ضعفش در
چه مسائلي است.
● بنابر اين شما هم اين مطلب
را تاييد ميكنيد تشكيلاتي كه زيرنظر فردوست اداره ميشد
در مقايسه با سازماني كه زيرنظر بختيار بود از نظم بيشتري
برخوردار بود.
بله البته
در ساواك هم امكان داشت محققاني باشند. به طور مثال وقتي
كه در زندان بودم با يكي از كارمندان ساواك آشنا شدم. او
ميگفت پاكروان قسمتي از كار ساواك را به موضوع نارضايتي
مردم و عواملي كه موجب اين نارضايتي شده اختصاص داده بود.
اين مامور ساواك كارش بررسي روي اين موضوع بود. ميگفت
روزي گزارشي در مورد افزايش قيمت شيشه تهيه كرديم چون مردم
از اين افزايش قيمت خيلي ناراضي بودند. در تحقيقات به اين
نتيجه رسيديم كه شخصي به نام ياسيني وجود دارد كه صاحب منو
پل شيشه و همدست اشرف پهلوي است، روزي نصيري مرا احضار كرد
و ابتدا از كاري كه انجام ميدهيم تعريف كرد بعد گفت:
گزارشهايي كه شما تهيه ميكنيد من مجبورم به عرض شاه
برسانم ولي من نميتوانم همة گزارشها را به ايشان بدهم!
وقتي علت را پرسيدم جواب داد: چون ايشان بعضي گزارشها را
از من نميخواهند. گفتم: وظيفة ما اين است كه تمام گزارشها
را به شما بدهيم و شما هر كدام را مايليد به اطلاع ايشان
برسانيد. گفت نه، وقتي شما گزارش ميدهيد، براي من تكليف
ايجاد ميكند كه به اطلاع شاه برسانم در صورتي كه اعليحضرت
خوشش نميآيد گزارشهايي كه از ما نخواسته اند به ايشان
بدهيم و بعد به همين موضوع شيشه اشاره كرد و گفت اعليحضرت
فرموده اند من چه وقت از شما راجع به شيشه گزارش
خواسته ام. معلوم شد اشرف پهلوي به شاه اعتراض كرده و چون
شاه جرات مقاومت در برابر او نداشته به نصيري گفته بود:
گزارشاتي كه من نميخواهم برايم نفرستيد.
نعمت
الله نصيري حسن
علوي
كيا
به اين ترتيب شخص اول كشور
نميخواسته از همة مسائل مطلع باشد. در نتيجه به تدريج
دستگاه فردوست وساير دستگاههاي اطلاعات تغيير ماهيت
دادند.
● آيا اين واقعيت دارد كه
فردوست به كمك عواملش در ساواك توانست بدگماني شاه را نسبت
به بختيار به يقين تبديل كند؟
بله البته
بختيار اين زمينه را داشت كه قدرت شاه را بگيرد و خودش به
جاي او به قدرت برسد. ناصر ذوالفقاري (4) خودش در پاريس
مطالبي از خاطراتش را براي من شرح داد كه خيلي جالب است.
ذوالفقاري آدمي بي غل و غش و حرفهايش نسبت به رجال آن دوره
صادقانه است. او به من گفت وقتي كه دكتر اميني، شاه را
وادار كرد تا بختيار را به خارج از كشور تبعيد كند من به
فرودگاه رفتم. در فرودگاه بختيار در گوش من گفت: به خارج
ميروم تا زن هر دو (شاه و اميني) را... و با اين روحيه از
كشور به خارج رفت. او ميخواست جاي شاه را بگيرد. وقتي به
آمريكا رفت تاجبخش و عاليخاني هم همراهش بودند، بختيار به
مدت 45 دقيقه با كندي هم ملاقات كرد اما تاجبخش و عاليخاني
هيچ كدام از اين موضوع مطلبي نگفته اند. گويا كندي هم به
بختيار گفته بود در برنامه اي كه شما عليه شاه داريد ما
پشت سر تو هستيم، بختيار آن موقع رئيس ساواك بود و
امكاناتي هم داشت. بنده در مقاله اي بختيار را با وزير
كشور شاه حسن دوم (به نام او فقير) مقايسه كرده ام. او
رئيس پليس بود و عدة زيادي را كشت كه به نفع حسن دوم بود.
بعد مغرور شد و خواست خودش قدرت را قبضه كند كه نتوانست و
شاه حسن او را كشت.
اين
را عرض كنم كه در حقيقت شاه به هيچكس اعتماد نداشت. او به
همه سوءظن داشت و هميشه ميخواست به هر طريقي اطلاعات كسب
كند. من اين اواخر هشت جلسه با او صحبت كردم و با علم به
اينكه ميدانستم خيلي از مطالب را ميداند به عنوان مثال
در مورد خانه سازي در شهرك غرب و بازداشت منوچهر پيروز و
سرمايه گذاري خارجي 500 ميليون توماني كه شده بود و نقشي
كه اشرف پهلوي در اين قضيه داشت حرف زدم و به آن اشاره
كردم كه پيروز آدم درستي است، در اين قضيه بيگناه است و
خواهر شما مقصر اصلي است. شاه البته همة مطالب را ميدانست
ولي با قيافه اي كنجكاو و علاقمند به دقت به حرفهاي من گوش
ميداد براي آنكه مايل بود بلكه بيان تازهاي از اين
داستان بشنود. خيلي كنجكاو بود تا اطلاعات جديدي
بگيرد.
● به
نظر ميرسد در خارج از
ايران هم شاه به جاي توجه به گزارشهاي مامورين سياسي بيشتر
به گزارشهاي ماموران امنيتي و ساواك اهميت ميداده است.
فعاليت ساواك در كشورهاي ديگر چگونه بود؟
كاملاً
درست است زماني من در مورد امام موسي صدر مطالعه ميكردم و
به نتايج جالبي دست يافتم سالها قبل من ايشان را براي شركت
در كنفرانس اديان و صلح در پاريس از طرف يونسكو دعوت كردم.
امام موسي صدر در فرانسه با من درد دل كرد كه اين آقاي قدر
(5) رئيس سازمان امنيت در لبنان چگونه رابطة او را با شاه
به هم زده و اينكه شاه به او وعده داده بود كه پول كافي به
او بدهد تا براي شيعيان لبنان بيمارستان بسازد. امام صدر
به من گفت كه با شاه صحبت كردم و گفتم كه عربها به اهل
سنت، اروپاييها و آمريكاييها به مسيحيان لبنان كمك مالي
ميكنند و شيعيان سرشان بي كلاه است. شاه به او گفته بود
هر چه بگوييد انجام ميدهم. به شاه گفتم اگر پول بدهيد
براي شيعيان بيمارستان ميسازيم تا اينكه مقدمات اولية
تشكيل دانشكدة پزشكي و بعد يك دانشگاه براي شيعيان ايجاد
شود. اين پيشنهاد خيلي معقول بود اما قدر سعي كرد اين
برنامه را منحرف كند و به هم بزند. او در برابر اقدامات
امام موسي صدر تصميم گرفت به جاي بيمارستان چند درمانگاه
بسازد. ضمناً اصرار داشت كه اسم شاه را روي آنها بگذارد.
امام موسي صدر مخالف بود و اينگونه استدلال كرد كه كدام
يك از كمكهاي خارجي اينگونه است؟! معني ندارد كه اسم شاه
روي بيمارستان يا درمانگاه گذاشته شود. اين درست نيست. قدر
از اين مسئله سوءاستفاده كرد و همه را براي صدر
پرونده سازي كرد. من تعجب كردم كه صدر چگونه تلاش كرد و
رفت 5 سفير را در آن منطقه ديد. من خودم با عباس نيري و
احمدعلي بهرامي كه هر دو مدتي سفير ايران در مراكش، شاپور
بهرامي در مصر و فريدون موثقي در اردن صحبت كردم. بنده
ديدم كه صدر رفته با هر 5 سفير در سنوات مختلف صحبت كرده و
همين حرف را زده است. اول رفته پيش شاپور بهرامي و او هم
متعاقب اين ديدار به شاه نامه و گزارش داده است. شاپور
بهرامي در صحبت با من اين ديدار را به طور كامل وصف كرد
امام موسي با ديگر سفرا هم اين كار را كرد ولي تعجب من اين
است كه شاه به گزارش هيچ كدام از سفرا ترتيب اثر نداد و
تحت تاثير قدر بود. كنجكاوي خود را دنبال كردم و با
بسياري از رجال در لبنان و اروپا كه روزي در سفارتخانه هاي
ما در منطقه بودند صحبت كردم. همة سفرا اظهارات امام موسي
صدر را در مورد قدر تاييد كردند. حتي يك بار با اردشير
زاهدي كه مدتها وزير امور خارجه بود در اين مورد صحبت
كردم. او هم ضمن اشاره به ويژگيهاي زشت قدر، نظر سفرا در
اين مورد را تصديق كرد. پس از تحقيقات به اين نتيجه رسيدم
قدر يك فرد ناقلا، بي پرنسيب ولي حقه باز و باهوشي بوده كه
در اتاق كارش يك مامور ساواك گذاشته كه تمام اخبار ايران
را گوش ميداده و هر جا اسم اعليحضرت بوده آن را يادداشت
كرده و فردا به قدر ميداده. مثلاً اعليحضرت در مسافرت به
زنجان در ملاقات با مسئولين گفته بود شما براي سوخت
نانواييها چرا از گازوئيل استفاده نميكنيد. بلافاصله روز
بعد قدر به شاه گزارش ميداد كه قربان طبق تحقيقاتي كه من
در مورد كشورهاي ديگر كردهام اين كشورها همه از گازوئيل
استفاده ميكنند و نكته سنجي اعليحضرت چقدر بجاست. در هر
موضوع ديگر كه باز شاه صحبت ميكرد، به همين ترتيب آناً
قاپ شاه را ميدزديده است و به اين صورت اعتماد شاه را
نسبت به خود جلب ميكرده است. ضمناً قدر با يك خانوادة
شيعي زد و بند زيادي داشته و با استفاده از روابطي كه
داشته و زدوبندي كه با لبنانيها داشت يكي از افراد آن
خانواده را به عنوان سفير راهي تهران ميكند. افراد آن
خانواده (پدر و پسر) هر دو فاسد، اهل معامله و زدوبند و
حقه بازي بودند. آ“ سفير در تهران دو خواهر داشت كه هر دو
از وجاهت برخوردار بودند. او خواهران خود را به طور مرتب
براي آقاي علم ميفرستاد و علم هم كه خوش ذوق و اهل عشرت
بود به اين كارها مشغول شد به اين ترتيب از طريق زن قاپ
علم را هم دزديد. اين هم اقدام ديگري بود كه قدر استفاده
كرد تا نظر شاه را نسبت به خود جلب كند. قدر اول مامور
ساواك بود. پس از مدتي به سمت سفير ايران در اردن منصوب
شد. سپس روابطي با علم و ديگران به هم زد و آنان را تحريك
كرد تا براي سفارت لبنان اقدام كنند. معاونان خلعتبري
برايم تعريف ميكردند كه خلعتبري در ملاقاتي به شاه گفته
بود لبنان موقعيت خاصي دارد و در خاورميانه حكم چهارراه را
دارد پيشنهاد ميكنيم كه قدر را به لبنان بفرستيد. شاه
گفته بود آن اندازه مهم است كه ميخواهيد قدر را بفرستيد.
او با حقه بازي توانست قاپ شاه و علم و خيلي ديگر از
مقامهاي بالاي كشور را بدزدد. بنده اعتقاد دارم كه شاه پس
از سال 42 كلية امور مربوط به روحانيون قم را به ساواك
سپرد. همچنين امور مربوط به كشورهاي مصر، سوريه، عراق،
اردن و لبنان را هم به ساواك سپرد و كلية گزارشهاي مربوط
به اين كشورها كه از سوي وزارت خارجه تهيه ميشد ميبايست
از طريق همين قدر و ساواك رسيدگي ميشد.
ارتشبد حسين فردوست
● در مورد بي توجهي شاه نسبت
به گزارشهاي ماموران سياسي وزارت خارجه در مقايسه با
گزارشهاي ساواك ميتوان موضوع را از اين زاويه هم ديد كه
شاه پس از 28 مرداد و بعد از پشت كردن دو سفير، يكي مظفر
اعلم در بغداد و ديگري خواجه نوري در رم اعتماد خود را
نسبت به ماموران سياسي از دست داد و نسبت به آنان بدبين
شد. از اين تاريخ به نظر ميرسد بدش نميآمد كه مقامات
وزارت خارجه را تحقير كند. از اين نظر انتصاب اردشير زاهدي
به عنوان وزير خارجه انتقامي بود كه شاه ميخواست از
كارمندان وزارت خارجه بگيرد. نظر شما در اين مورد
چيست؟
كاملاً
درست است. براي همين هم بود كه وقتي اردشير زاهدي به احمد
اقبال ميگفت “ديوپ“ شاه خوشحال ميشد و ساواك را كه
جاسوسي كارمندان وزارت خارجه را ميكرد قبول داشت. دوگانگي
زيادي بين وزارت خارجه و ساواك وجود داشت. همان سالي كه
انور سادات به ايران سفر كرد، خسرواني در قاهره سفير و
نوذر رزم آرا (فرزند سپهبد رزم آرا) هم مسئول ساواك آنجا
بود. رزم آرا با آنكه هر روز خسرواني را ميديد و دقيقاً
از سفر سادات به تهران اطلاع داشت اما سفير را در جريان
اين سفر قرار نداد و خسرواني خبر اين موضوع را در روزنامه
خواند. يك روز صبح هم در روزنامه اعلام شد كه سفير به
تهران احضار شده و بايد به ايران برگردد. اين جور دوگانگي
بين مامور سياسي وزارت خارجه و ساواك طبيعي
بود.
به
طور كلي من به اين نكته در سالهاي بعد از انقلاب پي بردم
كه ساواك آن دستگاه اطلاعاتي كه ميگويند و مورد انتظار
بود، نبوده است. ما در گذشته سفيري به نام احمدعلي بهرامي
در چين داشتيم. او اهل ذوق و قلم بود و به همت خود يك
بولتن ماهيانه در پكن منتشر ميكرد كه خيلي جالب بود. يك
روز سفير سابق فرانسه در چين را در يونسكو ديدم. او با رنه
مائو مديركل يونسكو ارتباط داشت و اطلاعات خوبي هم از
اوضاع چين داشت. وقتي از او پرسيدم اين همه اطلاعات را از
كجا به دست آورده است گفت: اگر به شما بگويم تعجب خواهيد
كرد. ميگفت: از بولتن سفارت شما به دست آوردم به اين
ترتيب كه بهرامي ماه به ماه بولتني راجع به حوادث چين
منتشر ميكرد، تعجب كردم. بعدها از احمدعلي بهرامي كه در
پاريس بود در ديداري پرسيدم اين گزارشها را چگونه تهيه
ميكردي. گفت به تنهايي اطلاعات را از اين طرف و آن طرف به
دست ميآوردم و خودم گزارشها را از ابتدا تا پايان
مينوشتم. از او پرسيدم آيا ساواك در اين كار به تو كمك
نميكرد؟ خنديد و گفت: برعكس، كار ما در پكن اين بود كه
خرابكاريهاي ساواك را عليه كارمندان وزارت خارجه خنثي
كنيم. كار ساواك فقط تهيه گزارش عليه اعضاي سفارتخانه بود.
گفتم: در مورد جنبشهاي داخلي چين شما با همكاري ساواك
گزارشي تهيه نميگرديد؟ گفت: اصلاً ساواكيها وارد اين قبيل
مقولات نميشدند. ساواك كلية فعاليتهاي خود را تهيه گزارش
حول فعاليتها و امور شخصي كارمندان بود و فقط به شاه گزارش
ميداد كه فلاني وفاداري دارد يا نه. بنابر اين كارمندان
ساواك هيچ وقت كار تحقيقاتي در امور سياسي نميكردند و
برخلاف تصور عموم دستگاهي كه در مورد توطئه ها و جريانهاي
سياسي كشور مطالعه كند وجود نداشت و دستگاه ساواك تنها
دستگاه خبرچيني براي شاه شده بود. ميتوان گفت: مزاج
تملق پسند شاه و سوءظني كه نسبت به افراد داشت ساواك را به
اين سمت و مسير سوق داد. البته نميتوان انكار كرد كه
مشاوران آمريكايي او گاهي اوقات رهنمودهايي به او ميدادند
ولي قدر مسلم اينست كه دستگاه ساواك در مسير ديگري حركت
ميكرد.
بعد از
واقعة 17 شهريور 1357 وقتي براي بار اول روبه روي شاه
نشستم او به من گفت: بحران فعلي از كجا ناشي شده و سبب چه
بوده، باني آن كيست؟! گفتم: قربان اعليحضرت! شايد شاه
پنجاه درصد فكر كرد كه ميخواهم بگويم فكر و نقشة او در
همة امور همانند انقلاب سفيد باعث اين هيجانات شده، با
كنجكاوي خواست تا بيشتر توضيح دهم. گفت: چطور! مگر ما چه
كرديم؟ گفتم سالها قبل وقتي شما به قم تشريف برديد و سخنان
تحريك آميزي عليه روحانيون بيان كرديد باعث شد روحانيون
راه مبارزه را پيش گيرند. فراموش كرديد كه سنت شيعه در طول
تاريخ، اعتراض عليه حكومتها بوده و رفتار شما آنان را
بيشتر مخالف حكومت كرد. بعد به شريعتي اشاره كردم و گفتم؛
شريعتي از مذهب شيعه بيشترين استفاده را در جهت مبارزه با
رژيم كرد. مدت يك ساعت حرف زدم و شاه به دقت گوش داد. حرفم
كه تمام شد گفت: اين مطالب كه شما ميگوئيد مگر ساواك
نمي فهميد. گفتم: قربان ساواك كه وظيفه اش مطالعه و تحقيق
نبود، ساواك دائماً خبرچيني ميكرد.
منصور قدر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نخستين
رئيس ساواك، سپهبد تيمور بختيار بود كه كار خود را در واقع
پس از 28 مرداد 1332 به عنوان فرماندار نظامي تهران شروع
كرد و تا تاسيس ساواك به همراه پرسنل تابع خود قريب به 5/3
سال تجربة عملي توام با خشونت شديد داشت. اين تيم، كه هستة
اوليه ساواك را تشكيل داد طي اين سالها عمليات مهمي مانند
كشف سازمان نظامي حزب توده و دستگيري و كشف جمعيت فدائيان
اسلام و قلع و قمع آنان را انجام داد. بختيار تا اسفند
1339 رئيس ساواك بود و پاكروان معاون يكم (عملياتي) و حسن
علوي كيا معاون دوم (اداري) ا. از اسفند 1339 پاكروان رئيس
ساواك شد.
2.سفر شاه
به لندن و ديدار با ملكة انگلستان در ارديبهشت 1338 بود.
3.وزير
كشاورزي در كابينة هويدا
4.متولد
1293 و فرزند حسينقلي اسعدالدوله (ملاك)، پس از اخذ ليسانس
در رشتة حقوق در سال 1319 به استخدام وزارت امور خارجه
درآمد. در جواني دختر سيد مصطفي خان منصورالسلطنة عدل را
به عقد خود درآورد. نمايندة زنجان در دوره هاي 15 و 16 و
17 مجلس شوراي ملي، عضو كميسيون ويژة نفت در كابينة
منصورالملك و رزم آرا (1329)، عضو كميسيون مختلط نفت در
سال 1331، معاون پارلماني نخست وزير (حسين علاء و دكتر
اقبال) از سال 1334 تا 1339 و وزير مشاور در كابينة دكتر
علي اميني، نامبرده مدتي نيز شهردار تهران بود.
5. منصور
قدر فرزند كاظم، متولد 1302، پس از اخذ ديپلم متوسطه وارد
دانشكدة افسري شد. در سال 1337 با درجة سرهنگي به ساواك
منتقل شد و در ادارة كل دوم (اطلاعات خارجي) به كار
پرداخت، سپس از سوي ساواك به كنسولگري ايران در دمشق اعزام
شد. در 1339 به عنوان دبير اول به سفارت ايران در بيروت
رفت. در سال 1340 رئيس ادارة خاورميانه در سازمان اطلاعات
خارجي ساواك بود. در سال 1341 مديركل دوم ساواك (اطلاعات
خارجي) شد. در شهريور 1342 با عنوان رايزن درجة 2 سفارت
ايران مجدداً عازم لبنان شد و همزمان مسئوليت ساواك در
سوريه را نيز به عهده گرفت. در سال 1345 به رايزني درجة يك
وزارت خارجه ارتقاء يافت و سپس كاردار سفارت ايران در
لبنان شد. در خرداد 1346 سفير ايران در اردن شد و تا
ارديبهشت 1352 در اين سمت بود. در مرداد 1352 سفير ايران
در لينان شد و در همين ماموريت به درجة سرلشكري رسيد و در
دي ماه 1357 پس از بركنار شدن، بيروت را به مقصد لندن ترك
كرد.
|