شماره يازدهم


 

1- تذكره‌السلاطين           آن گماشته سفارت هلند،...

2- ضرب‌المثل                بر قوزك پايش لعنت


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  تذكره السلاطين

    

آن گماشتة سفارت هلند، آن قزاق بالابلند، آن زمان كه شيرخواره بود به همراه مادر از آلاشت به تهران عزيمت همي كرد، درطويله‏اي رها شد، در آن برودت و بوران كوهستان.

چنين است كردار اين چرخ پير

ستاند ز فرزند پستان شير

ليك بدان سبب كه بچه اگر آب دماغ خويش بخورد سير شود بر بقا مداومت نمود و عزرائيل را عذر همي خواست.

   باري، نخستين “مهد كودك“ طفل “طويله“ بود و اين در ضمير ناخودآگاهش مضبوط بماند، تا آن زمان كه به سلطنت رسيد “مجلس شورا“ را طويله خواند، و نيز همين مجلس بود كه راي بر خلع احمدشاه و سلطنت وي داده بود كه گفته‏اند: ميراث شغال به گرگ همي رسد.

   اما از ميان مجلسيان چند تن مخالف بودند، از جمله آقاسيدحسن مدرس كه هماره گفتي: اينجا اردستان نيست كه باج به شغال دهيم؛ كه آخرالامر جان بر سر اين سخن نهاد.

     در باب بزرگي و گدايي رضا، از آن رو كه از “طويلت“ به “سلطنت” رسيد بزرگيش به نواب مي‏ماند و گداييش به عباس دوس.

   نقل است سال دمپختكي كه قطحي عظيمي درافتاده بود و سلطان احمد، خود، غلة مخلوق احتكار مي‏فرمود؛ رضا، قزاق همي بود و در ماتيشگاخانه (1) پست مي‏داد، با تني چند از رفقاي شرتي شپكي، عرق سگي در خندق بلا مي‏ريختند،(2) (و اين مرحلت را “شيرگيري“ مي‏گفتند) زان پس سوار بر بطري مي‏شدند (و اين مرحلت را “شغال مست“ مي‏گفتند كه آخر مستي بود)، پست رها كرده لولة مويين در تغار ماست بقال فرود برده تا مزة ايشان باشد. و در چال يل يلي مي‏خواندند به لهجة چاله ميدان و در دستگاه هشلهف:

به خونت اومدم دوغم ندادي

به دنبال سرم ماس مي‏فرستي

    القصه اردشيرجي نامي بود از زرسالاران پارسي هندوستان، انجليسي‏الاصل و جاسوس اندر جاسوس، پدر اندر پدر، عليه ما عليه؛ (3) در پير بازار رشت رضاخان را كشف نمود كشف نمودني، بدانسان كه كريستف كلمب امريكا را و مندليف جدول تناوبي عناصر را.

   نقل است اردشيرجي شبهاي بسيار، كل كل كرد تا مخ رضا ماكسيم را بزد (4) و در كاسة ژنرال آيرونسايد گذاشت.

   از آنجا كه موي عزرائيل بر تن رضا بود  آيرونسايد وي را پسنديد ليك استاروسلسكي و قزاقانش كه برآمدگان روس بودند در فاصلةحكومت تزار و انقلاب اكتبر در نوسان بودند، و دو دسته شدند. گروهي شعار مي‏دادند: رضا بايد ديده شود

بلكه پسنديده شود

ليك جماعتي ديگر از قزاقان كه شلتاق مي‏كردند (خطاب به اردشير جي و آيرونسايد) چنين شعار مي‏دادند:

اين چي چي بود آورديد

گندشو درآورديد

   في‏الجمله در اندك زماني بر دست همين رضاخان منگلوسي و به استظهار سربازان انتيلي جنس سرويس انجليس، استاروسلسكي را رماندند و قزاقان بپراكندند. في‏الجمله رضا آن قزاق دو برجه، فرمانده قزاقان شد براي شب كودتاي سياه.

   نقل است يك سال پيش از كودتا همسرش تاج‏الملوك بار داشت و رضا را اعتقادي تمام بود به نوزاد پسر. اينجا و آنجا برايش دعا همي كردند

 

دعا كنين پسر باشه

مثل باباش كچل باشه

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

  1. ناحيه 10. محلة خوشنام
  2. علماي علم اخلاق را اعتقاد بر آن است چون در كودكي پستان شير از طفل برگيرند علاقه‏اي وافر يابد به عرقيات سكرآور.
  3. براي اطلاع بيشتر بنگريد به زرسالاران جاسوس، شهبازي‏نامه، نسخه بمبئي.
  4. تريد كرد.

xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx

 

 ضرب المثل

 

  بر قوزك پايش لعنت

 

 

 در افسانه‏ها و قصه‏هاي جهان چندين نفر رويين تن بوده‏اند و هيچ تيري بر آنها اثر نداشته است. يكي از آنها زيگفريد قهرمان افسانه‏اي آلمانيها بوده است. مي‏گويند زيگفريد در چشمه‏اي كه آدمي را رويين تن مي‏ساخت آب تني كرد و تمام اعضاي بدنش رويين شد ولي هنگامي كه برهنه شد تا داخل چشمه شود در همان موقع برگ درختي از شاخه افتاد و بر پشتش چسبيد. موقع آب تني آن برگ كه درست مقابل قلبش قرار داشت رويين نشد. بعدها دشمن، اين نقطه ضعف را كشف كرد و بر پشتش تير انداخت و او را از پاي درآورد.

    در افسانه‏هاي ما اسفنديار رويين تن بود. به هر جايش تير مي‏انداختند اثر نداشت. روزي پرندة افسانه‏اي ايرانيان، سيمرغ به رستم دستان خبر داد كه اسفنديار هنگامي كه در چشمة معروف آب تني كرد تا رويين شود موقع فرو رفتن در آب چشمه، ديدگانش را بر هم نهاد و به همين جهت چشمانش رويين نشده است. رستم از نقطه ضعف استفاده كرده تير بر چشم اسفنديار زد و با همان يك تير كارش را ساخت.

   سومين قهرمان رويين تن آشيل، قهرمان افسانه‏اي كشور يونان است. هنگامي كه آشيل متولد شد مادرش با دو انگشت خود قوزك پايش را گرفت و وارونه در چشمه‏اي فرو برد و بيرون كشيد. بدين ترتيب تمام اعضاي بدن آشيل بجز قوزك پايش كه در دست مادر بود رويين گرديد. در يكي از جنگها يكي از تيراندازان كه ضعف آشيل را مي‏دانست تير زهرآلودي درست بر قوزك پاي آشيل زد و كارش را ساخت. امروز اگر به شوخي بخواهند كسي را نفرين كنند مي‏گويند بر قوزك پايش لعنت

 

               

 

 

 















 
 
www.iichs.org