موسسه
مطالعات تاريخ معاصر ايران WWW.IICHS.ORG
» جنگ نرم جلال فرهمند حضور جمال عبدالناصر براي شاه هميشه گران ميآمد. عبدالناصر مردي بود که با اتکاء به ناسيوناليسم عربي در قلوب مردم شکستخورده عرب نفوذ کرده بود. مردمي که بر اثر جنگهاي متعدد با اسرائيل عزت خود را از دست داده بودند. وي مردي بود فوقالعاده اقتدارگرا و کاريزماتيک. سخنراني ماهر که ميتوانست ساعتها با سخنان آتشين دل همه شنوندگان را با خود همراه کند. حتي بسياري از مردم غير عرب نيز به وي دل بسته بودند. مسئله فلسطين و طرفداري محکم وي از آن بر اين علاقهمندي مردمي ميافزود. اقتدار و محبوبيت وي چنان بود که حتي برخي از کشورهاي حاشيه خليج فارس مانند عربستان که حکومتهاي مرتجع و عقبافتاده و وابسته به حساب ميآمدند در عين تضاد آشکار با وي مجبور به تمکين از بسياري خواستههاي وي شدند. شور و علاقه به عبدالناصر نزديک به دو دهه ادامه داشت و ديگر تکرار نشد مگر جديداَ در انقلابهاي عربي 2011 که به بهار عربي معروف شد. شاه که اندک اندک پس از کودتاي 28 مرداد طعم اقتدارگرايي و قدرت را ميچشيد بدش نميآمد در منطقه خاورميانه کرّوفرّي پيدا کند و به عنوان يکي از قدرتمندان به حساب آيد. امري که پس از خروج بريتانيا از خليج فارس از ابتداي دهه هفتاد ميلادي به آن دست يافت و اين درست زماني بود که عبدالناصر دستش از دنيا کوتاه شده بود و يکي از دشمنان شاه کم شده بود. لقب پر افتخار ژاندارمي خليجفارس به شاه رسيد و وي تبديل به قدرتي منطقهاي شد که ميتوانست در يمن، ظفار، عمان و حتي شاخ آفريقا خودي نشان دهد. اما تا قبل از مرگ عبدالناصر هرگز شاه نميتوانست به اميال خود جامه عمل بپوشاند. روابط حسنه شاه با اسرائيل به عنوان دشمن اعراب نوعي آتو به دست ناصر داده بود که هر روز به شاه بتازد. انقلابهاي نظامي کشورهاي عربي همانند عراق و ليبي و سوريه ظاهراَ فرصتي ديگر ايجاد کرده بود که عبدالناصر با اتحاد با اين کشورها گردوخاکي ايجاد کند که خاک آن به چشم شاه ميرفت و شاه را نگران مينمود. و اين موجب ميشد که شاه سياستي که نوعي دشمني با عبدالناصر به شمار ميرفت بگيرد و بر اين آتش بيشتر بدمد. نتيجه آن قطع روابط بين ايران و مصر بود. سياستها چون مستقيماَ توسط شاه گرفته ميشد گاه ضعيف و چندگانه بود و دستگاه ديپلماسي ايران را دچار چند دستگي کرده بود که حتي صداي برخي نزديکان حکومتي را هم در آورد. به همين دليل برخي از سياستمداران ايراني در صدد ايجاد وحدت رويه در اين امر بودند. از سويي بايد آنان چنان رفتار ميکردند که دل اعليحضرت آزرده نگردد و از سويي پيشنهادهايي ميدادند که شاه احساس کند اين پيشنهادها از سوي وي ارائه ميشود. از جمله آنان نصرتالله معينيان وزير اطلاعات حسنعلي منصور بود. البته منظور از وزارت اطلاعات، وزارت اطلاعات و جهانگردي سابق است که ربطي به وزارت اطلاعات و مسائل امنيتي ندارد. وي در اين پيشنهادش بنا را همان دشمني ناصر با ايران ميگذارد و از سويي ضمن نقد استراتژي ضعيف سياسي ايران از همين نگاه گاه آن سياستها را متضاد با منافع ملي ايران ميداند. يعني گاه به ميخ ميزند گاه به نعل. وي جهت وحدت رويه سياسي ايران پيشنهادهايي داد. اين پيشنهادها مستقيماَ به حسنعلي منصور نخستوزير وقت در اوايل دهه چهل شمسي ارائه ميشود. جالب اينجاست که اين رهنمودها کاملاَ اطلاعاتي و با کمک ساواک نگاشته شده است. و حاکي از نوعي جنگ رواني سفيد و گاه سياه است که در زمان ما به جنگ نرم معروف است! در اين سفارشنامه تاکيد زيادي بر همکاري ايران با دو سرويس اطلاعاتي ديگر ميشود. هر چند مستقيماَ به نام اين دو سرويس اشاره نميشود اما با توجه به نزديکي ايران به اسرائيل و آمريکا و دشمني اين دو با ناصر احتمالاَ منظور موساد و سيا است. به هر حال اين سند کاملاً محرمانه سند جالبي است که حال و هواي سياستهاي ايراني دهه چهل شمسي دربار را به خوبي بيان ميکند. حال و هواي سياسياي که منشاء اصلي آن خواستها و اميال اعليحضرت همايوني است. در پايان لازم به ذکر است صفحه اول يکي از سندها يافت نشد که به همين شکل جهت استفاده منتشر ميگردد.
[44257 پ]
[44241 پ]
|
چاپ |