موسسه
مطالعات تاريخ معاصر ايران WWW.IICHS.ORG
اسـتـُن حنـّانه از هجر رسول ناله ميزد همچو ارباب عقول گفت پيغمبر: چه خواهي اي ستون؟ گفت: جانم از فراقت گشت خون مسندت من بودم از من تاختي بر سر منبر، تو مسند ساختي گفت: ميخواهي تو را نخلي کنند شرقي و غربي ز تو ميوه چنند؟ يا در آن عالم تو را سروي کنند تا تر و تازه بماني در ابد؟ گفت: آن خواهم که دايم شد بقاش بشنو اي غافل، کم از چوبي مباش (مثنوي معنوي) |
چاپ |