موسسه
مطالعات تاريخ معاصر ايران WWW.IICHS.ORG
» در کوچه پس کوچههاي طهرون جلال فرهمند
اين طهران ما هم ملغمهاي درهم پيچيده است. شهر هفتاد و دو ملت است. از يک سو با مرگ شهري آباد و پر جمعيت مثل ري قد علم کرد و از سوي ديگر جايها و مکانهاي اطراف خود را بلعيد! با ايلغار مغول که همه چيز را به توبره کشيدند از جمله مردمان شهرها را، اين امر براي طهرانيان نعمتي بود، چرا نعمت؟ به اين دليل که کوچکها در کنار بزرگها به چشم نميآيند. مردم آن روز طهران با اينکه در منطقه پر درخت و پر نعمت و کوچه باغي، زندگي ميکردند ولي از ترس دشمن در مغارههاي زيرزميني بيتوته ميکردند. و چنان ننه من غريبم بازي در ميآوردند که دل قريب و غريب را به رحم در ميآوردند. ولي همين آدمها هرگاه خود را در امنيت ميديدند سر ناسازگاري بلند ميکردند و خود تبديل به دزدان طراري شده و سر در پي کاروانها ميکردند و با لخت کردن آنان به نوايي ميرسيدند. با تخريب و نابودي ري قديم مردم آن سامان به اطراف کوچيدند و از جمله به قصبه کوچک و عقب مانده طهران. با ورود مردمان متمدنتر و تأثيرشان بر طهرانيان، مردم مغارهنشين از زير زمين به روي آمدند و آثار تمدن و شهرنشيني در آنان هويدا شد.
با ايجاد حصار شاه طهماسبي در دورۀ صفوي ديگر اين شهر سري ميان شهرها بلند کرد و به اصطلاح عليآباد هم شهري شد. با توجه به حضور در منطقۀ کليدور شمال، جنوب و شرق و غرب کشور به مرکز مهم گذر کاروانها تبديل گرديد. باراندازها و کاروانسراهايي در آن تأسيس شد و مردم اين شهر فهميدند از راههاي ديگر هم ميتوان جيب خلق خدا را خالي کرد و احتياجي به زور و خشونت نيست!
پس از قرنها انتظار هماي سعادت به دست آغامحمدخان بر سر طهرانيان نشست. دارالخلافه شدن اين شهر کوچک و بي نام و نشان در آغاز سال 1200ق به دست آدمي بينام و نشانتر سرآغاز غول شدن اين قصبۀ کوچک بود.
سربازان آغامحمدخان که از همه نقاط بودند اولين حاشيهنشينهاي پايتخت بودند. لهجۀ ديگر داشتند و آداب و رسومي ديگر. اندکاندک با رونق گرفتن دارالخلافه هر کوروکچل و بي خانماني و هر ابنالسبيلي به سوي اين ديار پر نعمت شتافت.
حصار شاه طهماسبي که چون قلعهاي طهران را در بر گرفته بود گنجايش اين سيل مهاجران هفتجوش را نداشت. به قول امروزيها، خارج از محدودهاي هم نبود که بلديه مانع آن گردد. مردم در اطراف حصار شاهطهماسبي در بيغولهها مأوا گرفتند و چون تابع هيچ قانوني نبودند هستۀ اوليه گروههاي خلافکار و گانگستر شهري شکل گرفت. در زمان ناصري که ديگر محلههاي عودلاجان و سنگلج و چالميدان و بازار گنجايش نداشتند حصار قديم تخريب شد و حصار ناصري جديد، دو برابر سابق، گرداگرد طهران شکل گرفت. اراذل و اوباش و متکديان و مهجوران رسماً به داخل شهر کشيده شدند. طهران بر خلاف شهرهاي ريشهدار قديمي چون اصفهان، شيراز، تبريز و ... از اقوام مختلف پيوند خورده بود. پيوندهاي متعددي بين اين اقوام فرهنگي جديد پديد آمد و جماعت عجيبي تشکيل شد که طهراني نام گرفت. ترکيبي از فرهنگ قديمي طهراني و خرده فرهنگهاي مهاجر.
لهجۀ خاص، حرکات خاص و مرامي خاص. لوطيان و داش مشتيهاي طهران نماد اين فرهنگ شهري پايتخت بودند. بعدها اين فرهنگ در کلاه مخمليهاي تهران متجلي شد که اوج کاربرد آن در فيلمهاي فارسي دهه چهل شمسي بودند.
در اين شهر غريب انواع مشاغل شکل گرفت. مشاغل عادياي چون کلاهمالي، نمدمالي، علاقهبندي، يخدانسازي، زهتابي، آهنگري، نعلبندي، خبازي و ... تا کارهاي غيرعادي چون گرامافونسازي، پيانوسازي، شيرکشخانه، قماربازو حتي کفندزد. بله تعجب ندارد اين شغل شريف! بنا به آمار بلديه به سال 1301 در طهران دو نفر کارمند داشت که البته براي تعداد مرگ و مير هزار نفر در سال آن روز يعني روزي بيست نفر آمار خوبي است.
البته چون مرگ و مير مال فقير بيچارهها بود شايد روزي بيش از يک نفر از اعيان که کفنش به تنش ميارزيد نميمرد که همين مورد هم بايد نصيب يک نفر کفندزد ميشد!
مسائل اين شهر عجيب يکي دو تا نبود. مسائلي امنيتي و فرهنگي و خانوادگي هم قوز بالا قوز اين شهر بود. عمده مسائل خانوادگي کتک خوردن زنها از شوهرانشان به دليل بيرون رفتن از خانه بدون اذن شوهر بود. نتيجه اين کتک خوردنها هم عموماً خودکشي زنها بود و وسيله خودکشي هم ترياک. ماده اوليه مهمي که کاربردي عمومي داشت. مرگ و مير کودکان هم زياد گزارش ميشد. عمده مشکل آن هم افتادن در حوضهاي عميق خانه و آبانبار. يک مسئله جالب که به درد امروز ما هم ميخورد رها کردن بيمار در اين شهر است که مثل اينکه سابقۀ يکصد ساله دارد! گزارش نظميه در اين خصوص جالب توجه است:
ديشب يک ساعت از شب گذشته پليسهاي گردشي ملاحظه مينمايند که در گوشۀ خيابان شخصي افتاده و ناله ميکند. نزديک رفته معلوم ميشود که جوانک ملايري فقيري است. بهواسطه شدت ناخوشي و ضعف زبانش قوه تکلم ندارد. همين قدر گفته که چند روز است مريض شدم. رفقايم مرا به دوش کشيده و آورده که به مريضخانه ببرند، در اين جا انداخته، رفتهاند. پليسها او را به قراولخانه برده و درصدد معالجه برميآيند حاصلي نکرده هفت ساعت از شب رفته فوت ميشود. يکي از نواب کالسکهخانه سرکاري رسيده، جنازه او را داده، ميبرند کفن و دفن مينمايند.
تنها فرقي که اين مطلب با الان دارد اين است که بيماران فعلي طهران احتمالاً ملايري نبودند. دوستانشان در خيابان رهايشان نکرده بودند بلکه عوامل بيمارستان بودند که اين امر را اجرا کردند!
حال با توجه به آمار بلديه (طهران 1301) چيز جالبتري هم ميشود ملاحظه کرد. اين آمار ميگويد (حالا مبنا بر چيست معلوم نيست) از بين جمعيت دويستوهزاروخردهاي طهران 95% بر طبق اين سرشماري زندگي نامنظم و بيحساب دارند و تنها 2% صحيحالعمل و منظم! که آمار عجيبي به نظر ميرسد. عجيبتر از آن 3% باقيمانده است که معلوم نيست چگونه زندگي ميکردند.
البته الان آمار کاملاً بر عکس است! و نبايد به کسي بربخورد!
جهت يکصدمين شماره بهارستان که بايد عکسهاي جالبتري داشته باشد و همچنين دويست و سي و دومين سالگرد تأسيس طهران! شماري از عکسهاي قديم اين شهر هفتجوش انتخاب شده که اميد است مورد توجه قرار گيرد.
___________________________
منابع:
شهبازي، داريوش. برگهايي از تاريخ تهران. تهران، نويسنده، 1386 .
شهري، جعفر. تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم. ج 1. تهران، رسا، 1367.
گزارشهاي نظميه از محلات طهران. 2جلد. به کوشش؛ انسيه شيخ رضايي و شهلا آذري. تهران، سازمان اسناد ملي ايران، 1377 . |
چاپ |