موسسه
مطالعات تاريخ معاصر ايران WWW.IICHS.ORG
اولين رئيس ساواک جلال فرهمند تيمور بختيار زندگي پرفراز و نشيبي دارد. برحسب نام خانوادگي، وي از ايل بختياري است. ايلي که در دوره رضاشاه به علت سياستهاي يکسانسازي که سياست کلي کشور شده بود با سرکوب اين ايل ضربات سهمگيني به آن زد. البته در ابتداي سلطنت و قبل از تشکيل ارتش نوين با کمک گرفتن از سران اين ايل دست به سرکوب ساير ايلات رقيب زد و پس از آنکه خيالش از ايلات شورشي راحت شد به آرامي با گرفتن سران ايل بختياري و کشتن آنان همه ايلات را تقريباً تخته قاپو کرد. تيمور از همين ايل بود و در دوره رضاشاه سربلند کرد. بر طبق دستور شاه فرزندان ايلياتي نميتوانستند در دانشکده افسري و نظام درس بخوانند، به همين دليل وي در بيروت و مدرسه نظامي فرانسه يعني سنسير تحصيل کرد ولي پس از بازگشت به دليل اينکه شاه قدرتش به ثبات رسيده بود و ترسي از عشاير نداشت با کمال ميل به يک تحصيلکرده سنسيري در ارتشش احتياج داشت. بدين لحاظ تيمور وارد ارتش شد. به دليل داشتن روحيه نترس ايلياتي و شجاعت ذاتي در اکثر عملياتي که ساير افسران از آن فراري بودند شرکت ميجست و به اصطلاح سرش براي اين کارها درد ميکرد. شرکت در هنگ سوار و عزيمت به منطقه سخت و دشوار زاهدان، اعزام به اصفهان مقارن جنگ جهاني دوم و سپس آمدن به تهران از آخرين ماموريتهاي وي در دوره رضاشاه بود. در سرکوب فرقه آذربايجان به سال 1325و رفع آن غائله به همراهي برادران ذوالفقاري نقش مهمي داشت. از همه مهمتر شرکت در نبردي قبيلهاي در بختياري بود. نبردي که تيمور با عمويش ابوالقاسم بختياري کرد. جالب اينجاست که تا آن وقت گروههاي زيادي جهت دفع اين غائله گسيل شده بودند و همه ناموفق بودند. ولي تيمور به علت آشنايي به اوضاع منطقه و با خلق و خوي هم قبيلهايهاي خودش به راحتي اين شورش را خواباند و از سوي مصدق مورد تشويق قرار گرفت. از اين زمان به بعد وي به قول معروف مورد وثوق قرار گرفت و سري بين فرماندهان نظامي درآورد. ازدواج شاه با ثريا که از فاميل نزديک تيمور محسوب ميشد هم جايگاه وي را محکم کرد و هم اينکه موجب پيشرفت مراتب نظاميش شد. ولي بدون شک نقطه عطف زندگي تيمور کودتاي 28مراد بود. در آن ايام وي فرمانده تيپ زرهي کرمانشاه بود. بختيار فرصتشناس با تيپ خود به سوي تهران حرکت کرد. با قهرمان برنده اين کودتا يعني زاهدي همسو شد. درجه سرتيپي گرفت و فرماندار نظامي تهران و حومه شد. با سروکله زدن با تهراننشينان به محافل آنان راه يافت و اندک اندک در اين مجامع سرو سري يافت. با افراد زيادي از هيئت حاکمه و شرکتکنندگان در کودتا چه داخلي و چه خارجي آشنا شد و زمينه بعدي کارهايش را بر پايه اين رفاقتها گذاشت. در سال 1333با کشف شبکه نظامي حزب توده و دستگيري اکثر آنان بلندآوازهتر گرديد. قدرت زياد چون فسادآور است تيمور بيثروت و کممايه به جمعآوري پول و ثروت مشغول شد و در اندک زماني به يکي از ثروتمندان تهران تبديل شد. کاخي نزديک کاخ شاه بنا کرد که به علت استفاده از سنگ مرمر سياه به کاخ سياه معروف شد (در مقابل کاخ سفيد شاه). [6780- 4ع] وي علاوه بر حکومت نظامي تهران مسئول نظارت بر مطبوعات نيز بود. علي بهزادي صاحب امتياز مجله معروف و پررونق سپيدوسياه که به دلايل واهي مجلهاش تعطيل شده بود به يکي از اين برخوردهاي نظامي ـ مطبوعاتي بختيار در خاطراتش اشاره ميکند و مينويسد: طي چند سال بعد از کودتاي 28مرداد 1332، سرلشکر بختيار (سرتيپ قبلي و سپهبد بعدي) در مقام فرماندار نظامي تهران، نظارت بر کار مطبوعات را هم برعهده داشت. بارها و بارها من او را در اداره به عنوان متهم، محکوم و زنداني، و در مراسم و ضيافتهاي رسمي، به عنوان مدعو ديده بودم و با هم آشنا شده بوديم. اما آن روز چنان قيافهاي به خود گرفته بود که گويي مرا نديده و نميشناسد؛ زيرا تا چشمش به من افتاد، با لحني تند و خشن گفت: «حالا ديگر به وزراء توهين ميکنيد؟ اصلاً شما روزنامهنويسها نميخواهيد شرايط زمان را درک کنيد!» گفتم: «تيمسار اگر منظور شما مقاله مربوط به تيمسار ضرغام است، همه همان چيزهايي است که خود تيمسار به گزارشگر مجله گفتند و اطمينان دارم که اعتراضي درباره آنها ندارند». سرلشکر بختيار با همان روي ترش و لحن غضب آلود گفت: «در هر حال مجله سپيدوسياه توقيف است و تا خود تيمسار ضرغام رضايت خود را اعلام نکند، حق انتشار مجله نداريد!». مقاله، مربوط به سرلشکر ضرغام، وزير دارايي وقت بود... روزي که به ديدار سرلشکر ضرغام رفتم، انتظار داشتم با يک نظامي جدي، متکبر و بد منصب که به خاطر مقاله، تقاضاي توقيف مجله را کرده بود، روبرو شوم، اما برعکس تصورم سرلشکر ضرغام را مردي خوشرو، خوش صحبت و متواضع ديدم... [ضرغام] گفت اما خيال نکني تيمسار بختيار دلش به حال من سوخته و مجله را براي مقالهاي که نوشتهاي توقيف کرده؟ نه! يکي از آشنايان گرفتاري مالياتي دارد، به من توصيه او را کرد، توجه نکردم. چون رويش نميآمد باز به من مراجعه کند، اين بار مقاله سپيدوسياه را بهانه قرار داد. مهمترين کار وي پيش از تاسيس ساواک دستگيري سه نفر بود: حسين فاطمي، نواب صفوي و خسرو روزبه. سه مرد از سه گروه متفاوت: ملي، مذهبي و تودهاي! |
چاپ |