موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران  (نشريه الکترونيکي زنان)           WWW.IICHS.ORG

شماره ۱۷

زنان در جامعه

 زنان در انقلاب تبريز

 

فاطمه معزي

 

تبريز در انقلاب مشروطه ايران هميشه نقشي مهم داشت و بر حوادث مربوط به اين جنبش تاثيرگذار بود. در23 جمادي‌الاول 1326 بنا به دستور محمدعلي شاه مجلس شوراي ملي به محاصره در آمد و به توپ بسته شد. پس از تعطيلي مجلس مخالفان محمدعلي شاه در تبريز آنجا را به جبهه جنگ تبديل كردند و به مقابله با وي برخاستند. در اين جبهه ستارخان و باقرخان رهبري را برعهده داشتند. اما براي نخستين بار بود كه از حضور زنان در جبهه‌هاي نبرد سخن گفته مي‌شد. زنان تبريزي ملبس به لباس مردانه در مقابل قواي مركزي در محله‌هاي مختلف تبريز جنگيدند. روزنامه‌هاي اين دوره همزمان به اين اقدام اشاره كردند.

 

روزنامه حكمت در جريان اين حركت در شماره 923 سال هفدهم، مورخ غره ذي‌القعده 1327 به گزارش خبرنگار خود از طهران نوشت:

 

« تاكنون اشتراك زنهاي ايراني در جنگ با مردها ديده نشده بود ولي امروز در ميان مجاهدان زنهاي روباز ديده شد كه مسلحانه در جنگ بودند. فقره مهم كه در آنجا دل مردم را به درد آورده بود و نقل مجالس شده است پيدا شدن نعش 27 شير زن تبريزي در ميان مقتولين روز 18 رمضان است كه اين شير زنان در آن روز رخت مردانه پوشيده و مردانه جنگيدند تا به درجه شهادت رسيده اند ....».

 

روزنامه انجمن نيز در سال سيم شماره 31 مورخ 17 صفر 1327 تحت عنوان " انقلاب و نسوان تبريز "  به حضور زنان در عرضه نبردهاي خياباني پرداخته و مي‌نويسد:

 

« ... در محاربات سابقي اجساد شير زنان مسلح در ميدانهاي جنگ اميرخيز و خيابان ميان شهداي حريت پيدا شده است. به موجب استخبارات صحيحه و اطلاعات موثقه كه در دست داريم هستند زنان شيرافكن در يك نقطه مهمه شهر كه به كار جنگ با تغيير قيافت به يك مهارت به خصوصي كه در كار تيراندازي دارند سينه دشمن را مي‌شكافند و آتش به فرق نامردانه سپاه يزيد مي‌بارند ...»

 

مورد ديگر كه به حضور زنان در جنگ تبريز مي‌پردازد، كريم طاهرزاده بهزاد است كه خود از ناظران وقايع تبريز بوده و در كتاب قيام آذربايجان در انقلاب مشروطيت به شرح مشهودات خود پرداخته و در خصوص حضور زنان  در نبردهاي تبريز مي‌نويسد :‌

 

« روزي در انجمن حقيقت مي‌خواستند يكي از زخميها را زخم‌بندي بكنند، مجروح اصرار مي‌كرد كه لباس او را نكنند و بگذارند جان بدهد. تعجب كردند بالاخره ستارخان نصيحت كرد كه موافقت بكند تا زخم او را ببندند. مجروح از روي ناچاري گفت من مرد نيستم و دخترم و ميل ندارم لباس از تن بكنم و ستارخان منقلب و چشمانش پر از اشك شده گفت (قزم من ديري اولا اولا سن نيه داويه گتدون) دختر من كه هنوز زنده هستم تو چرا به جنگ رفتي.» 1

 

 

نمايي از جنگهاي خياباني تبريز

 

________________________________________

 

1. كريم طاهرزاده بهزاد، قيام آذربايجان در انقلاب مشروطيت، تهران، اقبال، 1363، ص 327.

 

 


www.iichs.org