موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران  (مقالات)           WWW.IICHS.ORG

نيروهاي اجتماعي مؤثر در انقلاب مشروطيت ايران

زنان

ايراد سخنرانيهاي آتشين و جنگيدن در كنار داوطلبان مبارز  از جمله  فعاليتهاي زنان به نفع مشروطيت بود. و گاه نيز در جنگها زنان شركت مي‌جستند. در يكي از جنگهاي آذربايجان وقتي درگيري پايان يافت در ميان كشته ها بيست جسد متعلق به زناني بود كه لباس مردان را پوشيده بودند . (فوران، 1377 :285) و البته پس از مشروطه به تدريج حضور زنان در عرصه‌هاي اجتماعي و همچنين در دفاع ازمنافع ايران در مقابل بيگانگان پررنگ تر شد. به طوري كه در پي اولتيماتوم روسيه 1290ش هزاران زن كفن به تن كردند و همراه مردان آمادگي خود را براي دفاع اعلام كردند. سيصد زن مسلح به مجلس رفتند و به نمايندگان توصيه كردند در برابر روسيه پايداري كنند.

 

فوران مي نويسد: «محروم كردنشان از حق رأي نيز آْنان را از مشاركت در آموزش سياسي و ساير اشكال فعاليت مثل تأسيس مدرسه و روزنامه باز نداشت، زنان دهها انجمن  خاص خود را برپا كردند». (فوران، 1377 :276) نمونه‌هاي زيادي از فعاليتهاي زنان در تاريخ اين دوره ثبت شده است.

 

اجتماعات زنان به طور معمول در مسجد سپهسالار انجام مي گرفت و گاهي سلاح نيز همراه داشتند. زنان ابتدا به خاطر مجلس، قانون اساسي و سپس جمع آوري وجوه بانك ملي و تحريم پارچه‌هاي خارجي در نهضت فعال شدند. در اين مرحله تعداد قابل توجهي در پشتيباني مردان و درخواست روحانيون به مبارزه پرداختند و به محض آنكه  هدفهاي اوليه انقلاب حاصل شد ائتلاف گروهها دستخوش تزلزل گرديد. مباحث بحث انگيز پيرامون تحصيل زنان، قانون جديد انتخابات و خواستاري حق رأي براي زنان و مخالفت با جنبه‌هايي از جامعه سنتي مردسالاري از طريق نشريه‌ها و انجمنهاي مختلف طرح و دنبال شد.

 

غالب زنان فعال در اين دوره ويژگي تقيد ديني را در نوشته‌ها و اظهار نظرهاي خود داشتند، ولي پيشرفت و آزاديهاي زنان در ممالك خارجه را نمونه و الگو ذكر مي كردند اين نكته نشان خاستگاه طبقاتي اين زنان نيز مي‌باشد. در داخل اين انجمنها گرايش واحدي وجود نداشت. اتحاديه غيبي نسوان مسائل اقتصادي سياسي كشور را نقد مي‌كرد و از حقوق زنان طبقه پايين عمدتاً دفاع مي‌كرد و اينها از روحانيون محافظه كار حمايت مي‌كردند. برخي به بحث در مورد فرهنگ مردسالاري، حجاب، چند همسري و حق طلاق مي پرداختند. بررسي نامه‌ها، مقاله‌ها و گزارشهاي روزنامه‌هاي دوره انقلاب مشروطيت نشان مي‌دهد كه نهضت مبارزه براي حقوق زن  عمدتاً ريشه در انقلاب  مشروطيت دارد.

 

ايلات و عشاير دهقانان

ايلات و عشاير دهقانان گروه ديگري از جمعيت ايران را شامل بودند. در اين دوره بيش از دو ميليون نفر ايلات و عشايرند يعني حدود يك چهارم جمعيت ايران را تشكيل مي دادند. در جامعه ايلاتي بر مبناي مناسبات عشيريي مردم اطاعت پذيري محض از رؤسايشان داشتند و از سويي داشتن نيروي مسلح ازضروريات زندگي ايلي بوده است و در اختيار داشتن اين دو مؤلفه دو اهرم قدرت براي سران ايلات و عشاير فراهم نموده و اين توانمندي موجبي بود كه در آن شرايط  آنها از بازيگران مهم تحولات سياسي و اجتماعي عصر مشروطه گردند.

 

 برخي از اينها چادرنشين و شبانكاره بودند و برخي در روستاها اسكان يافته بودند كه ميان آنها تفاوت زيادي وجود دارد. آنها در وفاداري نسبت به دولت در يك طيف متنوعي قرار مي‌گيرند به طوري كه خصومت شديد تا وفاداري صادقانه در اين طيف به چشم مي‌خورد. (ريچارد كاتم، 1371 :53)

 

محمدعلي شاه با كمك نيروي تعدادي از همين قبايل عليه مشروطه خواهان تبريز و همچنين بعد از سقوط  به منظور باز پس گيري تاج و تخت خويش اقدام كرد. از سويي بختياريهاي ايالت اصفهان در سال 1288ش به جهت پشتيباني از مشروطيت به يك قدرت ملي تبديل شدند. در معدود مواردي رهبران بختياريها انگيزه‌هاي آزاديخواهانه داشته‌اند اما در عين حال دوستي با بريتانيا وتصميم به تضعيف نفوذ روسيه نيز در اين ميان مد نظر بوده است. خلاصه اينكه قبايل و ايلات ضمن اينكه انگيزه چنداني براي جنگيدن به نفع يكي از دو طرف  نداشتند، اما در بي ثبات كردن اوضاع كشور در فاصله سالهاي1284ـ1290ش نقش آفريني داشته‌اند و اين امر بر افزايش مشكلات داخلي تأثير نهاد و اوضاع را براي مداخله قدرتهاي بزرگ و ضد انقلاب آماده ساخت. (فوران، 1377 :280)

 

در اوايل قرن بيستم كشور ايران يك كشور فلاحتي بود. در برآوردهاي انجام شده بيش از نصف جمعيت را دهقانان تشكيل مي دادند. كه با عشاير 80 درصد جمعيت ايران را تشكيل مي دادند و اين جمعيت بزرگ مي‌توانستند بر هر روند اجتماعي تأثيرگذار باشند. برخي بر اين عقيده‌اند كه دهقانان در انقلاب مشروطيت مداخله‌اي نداشتند اما وقايع ثبت شده حكايت ازحضور آنها دارد از جمله موارد ذكر شده روستاييان در سال 1284ش، خارجيان و مأموران مالياتي را از چند روستا اخراج كردند، در چندين روستا دست به تشكيل انجمن زدند و ماليات جمع مي‌كردند، در جاهايي از پرداخت بهره مالكانه امتناع مي ورزيدند (اتحاديه، 1375 :52) و يا همراه با ساير اهالي از پرداخت ماليات خودداري مي كردند. (اسناد وزارت امور خارجه انگليس، 1377، گزارش باركلي در مورد اهالي سيستان، ش 313 : 246) و در پاره اي مناطق شمالي  انبارهاي اربابي را مصادره كردند.

 

 گاه نيز دهقانان اطراف شهر تبريز در برابر ايلات طرفدار شاه ، مقاومت مي كردند زيرا اين ايلات در محاصره تبريز در سال 1287ش روستاها را مورد تاخت و تاز قرار مي دادند. و گيلان تنها ايالتي بود كه دهقانانش عملاً به جنبش پيوستند. پس اين حركتها مشخص مي كند اين نظر كه دهقانان در انقلاب مشروطيت مداخله‌اي نداشتند صحيح نيست. اين نظر شايد در خصوص دهقانان سراسر ايران در يك جنبش دهقاني سراسري مصداق داشته باشد اما بايد تأكيد داشت همانطوري كه نمونه‌هايي ذكر شد مواردي از رويدادهاي محلي حاد وجود داشته است كه دهقانان به طور جدي درگير آنها بوده اند پس اين قشر در برخي مناطق به شكل فعالي وارد جريان مشروطيت شدند اما بنا بر دلايلي چند نتوانستند به طور عمومي حضور فعالي در اين انقلاب داشته باشند. از جمله اين دلايل سلطه مالكان بر روستاها، جدايي و پراكندگي روستاها، مشكلات سازماندهي آنان و مشخص نبودن منافع آنها در سطح ملي و... لذا نتوانستند اقدامهايي بيش از عمليات پراكنده جسته گريخته انجام بدهند. (فوران، 1377 :281) و شايد هم روستاييان و ساكنان دهات و قصبات كوچك و ايلات و عشاير از مشروطه چيزي ندانسته اما به دلايل جنگ و اغتشاشات ناشي از انقلاب به ورطه سياسي كشيده شدند به طور كلي نقاطي كه در معرض جريانهاي سياسي قرار داشتند، آگاهي بيشتري برخوردار بودند. (اتحاديه،1375 :52)

 

اردوي ضد مشروطيت

طيف گسترده‌اي كه مي توان گفت در اردوي ضد مشروطيت دخيل و مؤثر بود فقرات اصلي آن را خانواده و دودمان قاجار و درباريان، وزيران نهادهاي كليدي خاصه نيروهاي مسلح تشكيل مي‌دادند. خلاصه اينكه در رأس دولت، حكام ايالتها، شاهزادگان قاجاريه، همه مستمري‌ بگيران و حدود دو هزار درباري بودند كه وسيله معيشت همگي بر اثر قطع بودجه كلان دربار از سوي مجلس محدود مي شد. بزرگترين متحدان دولت در برابر انقلاب مشروطيت طبقات زميندار و در كل ‹‹اعيان›› كشور بودند. اشرافيت زميندار كه بخش عمده روشنفكران را نيز فرزندان اينها تشكيل مي‌دادند، در اوايل سده بيستم خود را متحد طبيعي خاندان سلطنتي قاجار مي‌دانست و در مجلس اول با وجود اين كه براي تهران و تبريز بيش از حد معمول نماينده در نظر گرفته بودند اما باز اكثريت با زمينداران يا وكلاي مورد حمايت آنها بود.

 

اشرافيت زميندار كه در آن مقطع در آستانه تشكل و سازماندهي بود متوجه شد چه خطري از جانب مشروطيت موقعيتشان را تهديد مي كند و چون توان مقاومت را در خود نمي‌ديد و از سويي متوجه شد كه روحانيت و بازرگانان خواهان تغيير نظام هستند لذا قانون اساسي را پذيرفت و سعي كرد با حضور در مجلس شوراي ملي از هر نوع اقدام افراطي كه خطري را متوجه مقام و موقعيت اشرافيت مي كرد جلوگيري كند. (ريچارد كاتم، 1371 :49) به طوري كه پس از ممنوعيت تيولداري توسط مجلس اول كل طبقه زميندار از مشروطيت دور شدند و افرادي از اينها از سوي دربار به مقامهاي بلند ديواني در وزارت منصوب شدند. در دوره قاجاريه مقامهاي حكومتي كه اغلب ملاكان بودند ، بين 27 تا 40 درصد تعداد نمايندگان مجلس اول را تشكيل مي دادند.

 

از سال 1288 ش زمينداران حتي تا رهبري مشروطيت ارتقا پيدا كردند؛ سپهدار تنكابني يكي از شاخص ترين آنهاست كه به عنوان وزير جنگ و نخست وزير  نظام مشروطيت تعيين شد و تا حد زيادي از ظرفيت انقلابي مشروطيت كاست. در مجلس دوم نسبت تعداد نمايندگان، رؤساي قبايل و ديوان ‌سالاري زميندار  قاجار به كل نمايندگان تا 68 درصد افزايش داشت. (فوران، 1377: 282-281)

 

روسيه و انگليس

احتمالاً مهمترين دليل قطع حمايت فعال انگليس از انقلاب پيمان مخفي 1907م بين روسيه و انگليس و تقسيم ايران به دو منطقه نفوذ بين اين دو دولت و يك منطقه بي طرف  بوده است. منافع مادي بريتانيا در ايران مناسبات بازرگاني، ميدانهاي پر ارزش نفت جنوب قوياً بر اثر اين قرارداد كه نوعي ‹‹مصالحه ي تاريخي›› در آسيا بود تضمين شد و بريتانيا بدان وسيله خواست مستملكات خود در هندوستان را حفظ نموده درعوض دست روسيه را در شمال ايران، يعني عمده ترين كانون انقلاب باز بگذارد. و در واقع با امضاي اين قرارداد مهر پايان بر حمايت جدي خود از انقلاب زده و مخالفت با نقشه‌هاي ضد مشروطه خواهي روسيه را كنار نهاد. گزارشهاي متعدد مأموران انگليس از آن پس حكايت از همكاري و مواضع مشترك آنها در قبال ايران وانقلاب مشروطيت است (ن ك. به اسناد وزارت خارجه انگليس، 1377) دولت روسيه در سراسر دوران انقلاب مشروطيت به مخالفت علني و عملي با آن پرداخت.

 

نتيجه‌گيري

شرايط اجتماعي ايران در دوره مشروطيت، كم سوادي و بيسوادي اقشار عمومي، فقدان احزاب سياسي، و مذهبي بودن جامعه گروههاي مرجع را  مشخصآً به دو يا سه گروه مشخص محدود مي‌كرد كه در بين آنان روحانيون با نفوذ و اقتداري كه داشتند نقش عمده‌اي در بسيج عمومي و مخالفت با رژيم حاكم ايفا مي كردند. در ميان روحانيت دو گرايش شيخيه و اصول گرايان نمود بيشتري داشتند و از هر دو گروه، در دو طيف موافقان و مخالفان مشروطه فعاليت داشتند، روحانيت يك كليت واحد در موافقت يا مخالفت با مشروطه نبود و در مراحل مختلف انقلاب مشروطه به طيفهاي مختلف موافق، مخالف و يا موافق مشروط تفكيك مي شد. گروه دوم فعال در مشروطه روشنفكران بودند كه به دو بخش متمايز دسته بندي مي شدند. مدافعان و مخالفان مشروطه، در خصوص وزن و سهم روشنفكران در مشروطه ديدگاههاي متفاوت و متعارضي وجود دارد اما اكثر محققان بر نقش آنها به عنوان يكي از سه گروه مرجع در كنار روحانيان و بازرگانان تأكيد و توافق دارند. بازرگانان غير وابسته كه سياستهاي اقتصادي دولت را تهديدي براي منافع خود تلقي مي كردند از ديگر گروههاي مؤثر در انقلاب مشروطه بودند. اين گروه به تدريج و با روند انقلاب به صف مقابل انقلاب پيوسته و به مخالفت پرداختند. اغلب زنان گرچه به اقتضاي شرايط اجتماعي اين دوره فاقد آگاهي سياسي و يا حساسيت سياسي ويژه اي هستند اما به دليل سهم آنان در بنياد خانواده و ماهيت ديني و ضد استبدادي مبارزه نقش مؤثري در كشاندن مردان به انقلاب و تداوم حضور آنان ايفا مي كنند. آنها گرچه حق رأي در مشروطه نيافتند اما منشأ حركتهاي جديدي در ابعاد سياسي و اجتماعي و به ويژه فرهنگي در اين دوره گرديدند به طوري كه مي توان از اسناد اين دوره استنباط نمود كه نهضت مبارزه براي حقوق زن عمدتاً ريشه در انقلاب مشروطيت دارد و ايلات و عشاير و نيز دهقانان از گروههاي ديگر اجتماعي مؤثر بر انقلاب مشروطه بوده اند كه انگيزه‌هاي آنان تأثيرپذير از ديگر گروههاي اجتماعي و يا سمت گيري سران ايلات بود. ديگر بازيگران انقلاب مشروطيت دول روس و انگليس بودند. انگلستان به رغم حمايت اوليه از انقلاب مشروطيت با انعقاد قرارداد 1907 و اجراي مصالحه تاريخي پشتيباني خود را در تداوم انقلاب قطع نمود و به نوعي همگرايي با سياست هاي روسيه در سراسر دوران انقلاب مخالفت علني و عملي با مشروطيت بوده تن داد. اين همگرايي براساس تضمين منافع اين كشور در مناطق مد نظرش توسط رقيب ديرينه اش بود.

 

صفحه 1

__________________________________

 

منابع و مآخذ

اتحاديه (نظام مافي)، منصوره، ( 1375) : مجلس و انتخابات  از مشروطه تا پايان قاجاريه، تهران، نشر تاريخ.  

آفاري، ژانت، ( 1379): انقلاب مشروطيت ايران 1906ـ 1911م/1285ـ1290ش، ترجمه رضا رضايي تهران، بيستون.

آبراهاميان، يرواند، ( 1379 ): ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدي ـ ابراهيم فتاحي، تهران نشر ني، چاپ پنجم.

پاولويچ .م-و-تريا ـ س.ايرانسكي، (1951م-1330ش): ترجمه م، هوشيار، تهران، نقش جهان.

حقيقت، عبدالرفيع، (1375): تاريخ جنبشهاي مذهبي در ايران، تهران، كومش.

جواهري، مريم (1380): نقش علما در انجمنها و احزاب، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي.

رضازاده ملك، رحيم، ( 1377): انقلاب مشروطه ايران (به روايت اسناد وزارت خارجه ي انگليس ـ كتابهاي آبي)، تهران انتشارات مازيار، انتشارات معين.

فوران، جان، ( 1377): مقاومت شكننده (تاريخ تحولات اجتماعي ايران از صفويه تا سال هاي پس از انقلاب اسلامي)، ترجمه احمد تدين، تهران، خدمات فرهنگي رسا.

 كاتم، ريچارد،  (1371): ناسيوناليسم در ايران، ترجمه احمد تدين؛ با مقدمه ي حاتم قادري، تهران، كوير.

مدني، جلال الدين، (1361): تاريخ سياسي معاصر ايران، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامي، جلد 1و2.

ناظم الاسلام كرماني، محمد‌بن علي، (1381): تاريخ بيداري ايرانيان، تهران اميركبير، چاپ ششم. 


چاپچاپ
www.iichs.org