» سياست فعال
جلال فرهمند
معاهده پاريس به سال 1857 آب سردي بود بر تن سپاه ايران که اندکي قبل با هزار سختي هرات را براي آخرين بار آزاد کرده بود.
برطبق مفاد اين معاهده ايران ضمن خارج شدن از آخرين شهر غرب افغانستان استقلال اين منطقه را بعد قرنها به رسميت شناخت و عطاي اين سرزمين ايراني را که يادآور مکتب هرات و سپس مکتب تبريز و بعدها مکتب اصفهان شد به لقايش بخشيد.
در مقابل ضمن عذرخواهي از انگليس جهت حملهاش به افغانستان شهرهاي تحت تصرف جنوب ايران را بازپس گرفت!
معاهدهاي يک طرفه که کم از گلستان و ترکمانچاي نداشت و حتي منطقهاي که از دست رفت ــ شامل کل افغانستان ــ چندين برابر دو معاهده قبلي بود.
ماحصل آنکه افغانستان بعد دو هزار سال از پيکره ايران جدا شد و تا دهها سال اين منطقه مهم و استراتژيک منطقه حايل روس و انگليس از سوي شمال شد. و اين کل دليل جدايي اين منطقه از ايران به دست انگليس بود.
با اينکه شناسايي استقلال ظاهري اين کشور از سوي ايران به منزله جدايي دائمي آنجا بود ولي اهالي دو طرف مرز فرضي که اکثر با هم فاميل بودند بدون توجه تا سالهاي مديدي ازاين خطوط رفت وآمد ميکردند و به امور خانوادگي و اقتصادي خود ميپرداختند. نه ويزايي بود نه عوارضي و نه حتي پليس مرزي.
براي ريشهيابي داعيه استقلالخواهي افغانان بايد به سالها پيش بازگشت. و آن زماني بود که پس از قتل نادرشاه در خيمهاش به سال 1160ق يکي از سرداران نامي وي احمدخان ابدالي با نيروهاي افغان خود سربه شورش زد و از ايران راهي افغانستان و سپس قندهار مرکز ايلش يعني قوم پشتون شد. قومي که سي سال پيش از آن پايتخت باعظمت صفوي را اشغال کرده بودند. و گويند ريشه طالبان امروزي نيز از همين طايفه است.
وي در اين شهر با الگوبرداري از نادر در دشت مغان با تشکيل لويي جرگه و فشارهايي که آورد پس از 9 روز ــ 1 روز کمتر از نادر ــ بر سرير شاهي نشست و علم استقلال برافراشت. علم استقلالي که از نظر ايرانيان تمردي بيش نبود. ولي به علت ضعف مفرط حکومتهاي پس از نادر توان بازپس گيري و سرکوب وي نبود.
پس از مرگ احمدخان که نام دراني به خود داده بود طبق معمول کشمکشهاي زيادي بين افراد خاندانش به وقوع پيوست که همين امر موجب شد گروهي به سوي ايران بيايند و گروهي به قدرت جديد يعني انگليس بپیوندند.
و اين امر تا آخرين نبرد هرات در دوره ناصرالدين شاه ادامه داشت. پس از معاهده پاريس و تعدادي از جنگهاي داخلي و يا با انگليسها پيش آمد و نهايتا استقلال رسمي افغانستان به سال 1919از سوي انگليس به رسميت شناخته شد.
حبيبالله خان که تلاش زيادي جهت استقلال به خرج داده بود به طرز مشکوکي کشته شد و به جايش امانالله خان که شخصي فرنگي مسلک بود به سلطنت رسيد. وي همان کارهاي آتاتورک و رضاخان را اجرا کرد . طابق النعل بالنعل. بدون آنکه وضعيت بسته شديد کشورش را مدنظر بگيرد. 1924به غرب رفت و اصلاحاتش را شروع کرد. 5 سال بعد به دست مردم به فغان آمده افغان که پذيرش فرنگيمابي را نميپذيرفتند سرنگون شد.
رفتن وي مصادف با ظهور فردي بي ريشه به نام بچه سقا شد که گويند رفتارش الگوي طالبان تندروي کنوني است.
|
|
|
[16- 1ع]
عنايتالله خان به همراه امانالله خان شاه افغانستان
|
[3677- 1ع]
امانالله خان به همراه سفير ايران نصرالله خلعتبري در شکارگاه
|
[2- 2ع]
سرهنگ علي خان وابسته نظامي ايران به همراه مهدي فرخ سير
|
|
|
|
|
|
|
|
[219- 1ع]
امانالله خان شاه افغانستان در لباس تجدد با خانواده در سفر به ايران
|
|
روابط ايران با افغانستان پس از معاهده پاريس چندان نمايان نبود. ظاهرا قاجار به اکراه مي پذيرفت که حکومتي مستقل در آنجا مستقر باشد. خاصه آنکه حکومت مستقر در آنجا شيوهاي نامرضي در قبال شيعيان که جمعيتي درخور بودند در پيش گرفته بود. بسياري را کشت و بسياري را چون اسيران بندي فروخت. اين شيعيان به هزاره معروف بودند و در منطقه وسيع هزاره جات ميزيستند. پس از سرکوب آنان جمعيت زيادي به ايران پناهنده شدند و در مناطق خراسان سکني گزيدند. يکي از مشکلات ايران با افغانستان همين مشکل هزارهها بود.
هزارهها در ايران اکثراً در استان خراسان ساکن هستند وبه نام بربري ياد مي شدند اما خود هزارههاي ايران از اين نام خوششان نميآيد. اهل ايران هزارهها را بربر و مملکتشان را ملک بربر ميگويند و در اواخر عهد قاجار که ايران از لحاظ جمعيت اندک به شمار ميرفت و کثرت جمعيت باعث قدرت و شکوه يک کشور محسوب ميشد و از طرف ديگر هزارههاي مشهد که پايبندي شديد به مذهب تشيع داشتند سد محکمي در برابر تاخت وتاز ترکمنها و ازبکها بودند. درست درهمين زمان دولت افغانستان مدعي تابعيت هزارههاي خراساني گرديد. دولت ايران آنها را تابع ايران ميشمرد و تابعيت افغانيشان را انکار نمود. رضاشاه پهلوي براي اينکه به کلي از طرف افغانستان خاطرجمع باشند نام هزارهها را از بربري به خاوري تبديل نمود. نام اخير سبب شد که هزارهها خود را جدا از قوم خويش احساس کنند در حالي که آنها جزئي ازهمان ملت هزاره هستند.
اولين سفارت ايران در کابل در دي ماه 1300 تأسيس شد و ميرزا نصرالله اعتلاالملک خلعتبري تا مهر1305 آنجا مستقر بود.
اولين نماينده افغانستان در تهران هم به سال 1299به ايران آمد که وزيرمختار آن سردار عبدالعزيزخان نام داشت. و اين ازعجايب روزگار است که اين دو کشور با اين همه سابقه قرابت آنقدر دير تبادل سفير کردند!
اولين گله عبدالعزيزخان در تهران تحويل گرفته نشدنش از سوي حکومت ايران بود. البته حکومتي که غوطهور در مشکلات کودتا و پس از آن بود.
هرچند توقع ميرفت که نسبت به همسايگان مراعت بيشتر شود ولي ظاهراً کار چنان گسيخته بود که پس از حدود يک سال سفير کسي را نديده بود.
ناچار سفير افغان به يکي از اعضاي وزارت خارجه ملتجي ميشود و درخواست کمک مينمايد. عضو وزارت خارجه که نامش براي ما معلوم نيست در گزارشي عرايض سفير را به مقامات بالاتر ميرساند. مهمترين مشکل اين دو کشور همانطور که گفتيم مشکل شيعيان هزاره است و معاهدهاي که ميبايستي اصلاح ميشد ولي هنوز بر زمين مانده بود.
ظاهرا معاهده اصلي حدود 6 سال بعد در تهران بسته شد. عهدنامهاي در 9 فصل و يک پروتکل ضميمه.
جالب اينجاست بر اثرهمين پروتکل ايران با حکميت ترکيه بخشي از خاک مورد ادعاي طرف افغاني را به آنها مسترد کرد و بخشي از خاک ايران فيالواقع با حاتمبخشي دولتمردان بدون اينکه سودي عايد کشور گردد به دولتي ديگر بخشيده شد. اينجاست که سياست فعال به خوبي نمايان ميشود!
رياست وزرا
تاريخ ارسال: 15 حمل1300
وزارت جليله امور خارجه
به طوري که مسبوق هستيد متجاوز از يک سال است نماينده افغانستان به طهران وارد شده و در اين مدت به واسطه غفلت اولياي امور به هيچ وجه اقدامي در تحکيم مناسبات بين دولتين و انعقاد معاهداتي که حافظ مصالح ومنافع دوليتين باشد به عمل نيامده. چون پيش از اين تأخير در اين امر مهم جايز نيست لازم است فوراً کميسيوني از اعضاء مطلع و متخصص آن وزارت جليله تشکيل يافته راجع به معاهداتي که بايد دولتين منعقد گردد مشاوره نموده نتيجه را براي تصويب اطلاع دهيد.
همينطور در تعيين نماينده که از طرف دولت عليه بايد تعيين و اعزام شود اهتمام نماييد و پس از عقد معاهده فوراً حرکت نماييد.
وزارت امور خارجه
اداره: روس
مورخه: 13عقرب 1300
راپرت
امروز وزير مختار افغانستان از اين بنده تقاضا کرده بود که معزياليه را در سفارت ملاقات نمايد.
چهارونيم بعدازظهر به ملاقات ايشان رفتم. خيلي از بابت دو فصلي که براي درج در عهدنامه به معزياليه پيشنهاد شده اظهار دلتنگي ميکرد که با اين ترتيب ديگر وجود من در اينجا بي حاصل خواهد بود و دولت ايران و مجلس ميخواهند بکلي حقوق ما را سلب نمايند و قبول اين دو فصل براي من در پيشگاه دولت افغانستان مسئوليت بزرگ و خطراتي خواهد داشت.
بربريهايي که در خراسان هستند تبعه افغانستان هستند و در آنجا بدهکاريها دارند کذالک عده زيادي اتباع افغانستان به ايران آمدهاند که به علت نبودن مأمور افغانستان به معامله داخليه متابعت نموده و حالا که سفارت افغانستان ايجاد شده از اغلب آنها عريضه ميرسد و خود را تبعه افغان ميدانند.
پس از مذاکرات زياد اجمالا طريقه حل اينطور مذاکره شد که نسبت به ايل تيموري و هزاره ايرادي ندارند که تبعه ايران شناخته شوند. بربريها هم مادامي که در ايران هستند همان معامله ايرانيه که با آنها شده بشود ولي اگر به افغانستان بروند در آنجا به آنها معامله تابعيت اصليه بشود و براي کساني که از افغانستان به ايران آمدهاند درصورت ثبوت هويت افغانيه آنها موعدي معين شود مثلا ده سال يا کمتر که از آن موعد که به ايران آمدهاند تبعه افغان شناخته شوند. و راجع به حمايت مأمورين دولتين هم ممکن است هر کلمه ديگري که دولت ايران بخواهد بجاي آن بگذارد ولي فقط حمايت حکام داخله حق سفارت را به کلي ساقط خواهد کرد در حالتي که بسيار دولي هم که حق کاپيتولاسيون داده شده اين حق حمايت داده شده است و نبايد افغانستان را با اتحاد اسلاميت مستثني نمود. و اگر دولت به اين ترتيب راضي نشود ممکن است هرچه ميخواهند بنويسند و بدهند به وزيرمختار ايران در کابل مذاکره نمايند و من هم البته نظرات خودم را به آنجا خواهم نوشت و ضمنا تقاضا کرد که مجلسي با حضور حضرت اشرف آقاي وزير و حضرت آقاي معاون کل و اين بنده تشکيل شود که خود ايشان هم باشند و طريق حلي بدست نمايد. [امضا: ناخوانا]
|
[13540 ن]
|
|
|
|
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فهرست منابع:
تيمورخانف. تاريخ ملي هزاره. ترجمه: عزيز طغيان. تهران، اسماعيليان، 1372.
سياستگزاران و رجال سياسي در: روابط خارجي. تهران، وزارت امور خارجه، 1364.
عليآبادي، عليرضا. افغانستان. تهران، وزارت امور خارجه، 1372.
مکي، حسين. تاريخ بيست ساله ايران. تهران، نشر ناشر، 1362. ج 5.
|