ماهنامه شماره 110 - صفحه 4
 

» پاچه‌خواري 

 

جلال فرهمند

  

پاچه‌خواري اصطلاحي است مدرن! يعني وقتي عمومي شد که کمتر از ده سال پيش جناب مهران مديري و شرکا در سريال پاورچين، خود و پسرعمويش در هيئت دوبرره‌اي نمادين کاسه ليس، آن کردند که غلامي براي آقايش! اين کلمه با مسما از آن پس وارد حوزه زبانشناسي ايراني گرديد و لغتي مدرن شد به جاي کاسه ليس و تملق‌گويي و بله قربان‌گويي.

 

کلاَ اين عمل ناگوار و زشت ريشه در قرون دارد. هنگامي که پيامبر اکرم (ص) در جمعهاي دايره‌اي مي‌نشست يا مولا علي (ع) در ملأ عام بخيه بر گيوه پاره‌اش مي‌زد و آن را با حکومتي معاوضه نمي‌کرد قدم در راه طرد اين عمل مذموم مي‌نهادند. هنگامي که روزي خلق‌الله به دست يک نفر نباشد هيچگاه تملق پا نمي‌گيرد. اگر بپذيريم که انسان در اين جهان خليفة ‌الله است پس همه يکسانند و کسي بالاتر نيست. البته اين به معني عدم احترام متقابل نيست بلکه هر گاه شکل اين احترام دور از شئون انساني باشد و براي انساني ديگر در مقام خدايگاني انجام شود حال به هر نامي، تملق و پاچه‌خواري و تسليم و بندگي شکل مي‌گيرد.

 

تا هنگامي که فاصله زماني چنداني با زندگي پيامبر ايجاد نشده بود و زندگاني ياران به پيامبر نزديک بود اين عمل چندان ديده نمي‌شد. پس از پيامبر و ياران نزديکش زندگي سلطاني شکل گرفت. بني‌اميه و بني‌عباس، کاخ سبز دمشق و هزار و يک شبهاي بغداد!

 

زندگي اين خلفا که مي‌بايد به آنان سلاطين اطلاق کرد ره افسانه زد. چنانکه خداي متعال نيز مي‌فرمايد: «پادشاهان هر گاه به شهري در آيند آن را به تباهي مي‌کشند و گراميان آن را خوار و چنين کنند» (نمل آيه 34).

 

فساد اين پادشاهان فسادي همه‌گير بود. اينان چونان خدايگان زميني مال و جان و عرض مردمان شريف و عريف را به دست گرفتند و تخم لق تملق را پاشيدند.

 

رسم و رسومي چون دست‌بوسي، پابوسي، خم‌شدن و تعظيم کردن و آنچه را که مي‌بايستي مقابل خالق مطلق انجام داد رسم و رسومي زميني گرديد.

 

به قول فردوسي:

نهان گشت کــــردار فرزانگان           پراکنده شـد کام ديوانگان

هنرخوار شد، جادويي ارجمند         نهان راستي، آشکارا گزند

شده بر بدي دست ديوان دراز         به‌ نيکي نبودي سخن جز به راز

 

اعمال اصلاحي به پايان رسيد. فرزانگان و خردمندان و دلسوزان به کناري رفتند و يا به نجوا اکتفا کردند.

 

اين بار از آن طرف بام افتاديم. تملق صفتي عمومي شد. شاه و شاهان بعدي اتوماتيک‌وار در حلقه متملقان افتادند و اگر قلب سليمي هم داشتند در اين چنبره تبديل به قلبي سياه شدند. غبار چاپلوسي همه جا را پوشاند و شاهان نيز همان را باور مي‌کردند. در اين بين نان همه در روغن بود! شاهان نيز طبق عادت ديگر چيزي جز تعريف و تمجيد نمي‌پسنديدند و حقيقت را تاب نمي‌آوردند:

 

اگر شه روز را گويد شب است اين   ببايد گفت اينک ماه و پروين

 

[ 1043- 7473 س]

تملق دانشگاهيان!

[866 – 7473 س]

تملق سياسيون!

[1394- 747 س]
 
     

 

 

 

[979- 747 س]

تملق به شهبانو!

[506- 747 س]
 
[2058- 115 ز]

وزرا!

  
     

 

 

 

[356- 115 ز]

تملق اردشير زاهدي به سبک شواليه‌هاي لويي چهاردهم!

[1113- 77968 ر]
 
[998- 924 ر]

تملق مجلسيان!

   

 

ما که از گذشتگان اثر تصويري نداريم لاجرم به همان داستانهاي کتبي آنان اکتفا مي‌کنيم ولي چون اين بخش، بخش اسناد تصويري است مجبور به پرشي هزار ساله به دوره معاصر هستيم! در دوره قاجاريه هم البته شاهان دست کمي از خدايان زميني نداشتند و هر چه مي‌خواستند مي‌کردند. جان مي‌ستاندند و جان مي‌دادند!

 

مکاتبه چاپلوسانه افراد با شاهان قاجار هم خواندني است:

 

قربان خاک پاي جواهرآساي مبارکت گردم

غلام خانه‌زاد

قبله عالم و عالميان روحي و روح‌العالمين فداه

به آستان مبارک شاهنشاه جمجماه اسلام پناه روحنافداه

تصدق خاکپاي جواهرآساي مبارک همايونت گردم

غلام بي‌مقدار مسعود قاجار

 

هر چه به عصر پاياني قاجار نزديک‌تر مي‌شويم غلظت اين‌گونه مسائل کمتر مي‌شود. مثلاَ ديگر نمي‌توان فتحعلي ‌شاه را با مظفرالدين ‌شاه و احمد شاه مقايسه کرد. هر چند تملق و چاپلوسي در مکاتبات و حتي در حضور همايون همچنان ادامه داشت.

 

نه هر که کله کج نهاد و تند نشست            کلاهداري و آيين سروري داند!


در اين بين در دوره معاصر زندگي درباري محمدرضا پهلوي در اوج تملق و پاچه‌خواري و چاپلوسي است. استفاده از لغتهاي غريبي چون غلام خانه‌زاد (علم) غلام اعليحضرت (اقبال)، چاکر اعليحضرت (وليان) و ... جزء فرهنگ درباري بود. دست‌بوسي و پابوسي نه تنها زشت نبود بلکه هر که بهتر و زيباتر و عيان‌تر انجام مي‌داد مقرب درگاه بود.

 

چنان اين تملق‌گويي و چاپلوسي مورد پسند شده بود که خود شاهنشاه را هم دچار اوهام کرده بود که شيرين‌ترين لحظه‌ اين تخيلات باطل در آغاز جشنهاي 2500 ساله به وقوع پيوست و آن جمله معروف محمدرضا پهلوي که امر به خوابيدن کوروش داد!

 

 

پر شدن دربار از اين‌گونه افراد افراط‌گو که جز به به‌به و چه‌چه به شاه چيزي نمي‌گفتند و هر عمل قبيح و شنيعي را به عرش اعلا مي‌فرستاند مورد توجه شاه قرار مي‌گرفت. گاه چنان اين تملق زشت و وقيحانه مي‌نمود که حتي متملقين را هم به غثيان وا مي‌داشت. علم مي‌نويسد: «امشب شام، کاخ علياحضرت ملکه پهلوي بود، من هم بودم. سر شام تملق بي‌جايي نسبت به شاهنشاه کردم، که از خودم بدم آمد. زنم متوجهم ساخت. نسبت به او احساس احترام قلبي کردم». جالب اينجاست که فقط اشخاص و به طور شفاهي اينکار را نمي‌کردند. رسانه‌هاي همگاني از قبيل روزنامه‌ها هم در اين امر به ياري شفاهيّون مي‌آمدند. مثلاَ روزنامه مليون ارگان حزب اکثريت در مقاله‌اي مي‌نويسد: «اعليحضرت محمدرضا پهلوي دومين شاهنشاه سلسله پهلوي، مترقي‌ترين و متفکرترين و دانشمندترين شاهان ايران بود و معظم‌له در عصر خود، پيشروتر از هر پيشرو در انجام اصلاحات و گذرانيدن قوانين و افراطي‌تر از هر افراطي، در کار ترقي مملکتند، بدون اينکه کوچک‌ترين اخلال و ناامني ايجاد شود».

 

اما مهمترين وجه و شکل اين تملق در بي‌زباني بود! يعني دست‌بوسي و تعظيم بندگانه. اين امر در همه مواقع در کاخ شاه بدون خجالت به نمايش عمومي در مي‌آمد. حتي در جلو چشم بيگانگان که از اين‌گونه تشريفات مشمئزکننده بيگانه‌اند. پيرمردان کهنسال و مردان ميان سال دانشمند، وزير و وکيل و تاجر ... مقابل شاه تعظيم مي‌کردند و بر دستان وي بوسه مي‌زدند. گاه شاه بدون توجه به اين عمل به عنوان يک عمل روتين و مانند وسيله‌اي صنعتي  که در خط مونتاژ قرار گرفته باشد از مقابل اين صنوف مختلف عبور مي‌کرد و آنان چون رباتي صنعتي بر اين دست مبارک بوسه می زدند!

 

[1102- 77968 ر]
[1247- 531 خ]

تملق نظاميان!

[281- 112 ر]

 

 

 

[51- 161 خ]
[942- 531 خ]
[507- 122 ب]
 

 

 

 

[81 - 118 ب] 
[1117- 128 پ] 

[1116- 128 پ] 

صفحه 2


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org