» نقد کتاب ديوان ناصرالدينشاه
محمدرضا بهزادی
ديوان کامل اشعار ناصرالدين شاه قاجار، در سال جاري (1390 خورشيدي) به اهتمام آقاي حسن گلمحمدي، متخلص به فرياد، از انتشارات علم به طبع رسيده است. در منتهياليه پايين سمت راست تصوير ناصرالدين شاه، که اصل آن از طراحيهاي مرحوم ميرزا ابوتراب غفاري کاشي برادر مرحوم ميرزا محمدخان (کمالالملک) است، نقش امضاي مرحوم مرتضي مميّز، گرافيست شهير به چشم ميخورد. پس از وفات ايشان اين طرح چگونه رسم شده و اگر اين طرح از پيش ترسيم شده و تدوين گرديده بود (توسط آقاي محمد مکاريچيان)، وظيفه ناشر و مؤلف بود که اقدام به توضيح مختصر آن در صفحه شناسنامه کتاب بنمايند و يادي از ايشان و پاسداشت هنر ارزندهاش ميداشتند و اينگونه از کنارش نميگذشتند.
آوردن مداوم لفظ تخلّص «ناصر» در کنار نام ناصرالدين شاه، به نظر هيچ جلوهاي ندارد. پس از پيشگفتار که هم کامل بود و هم جامع به نظر ميرسد، بررسي ابعاد مختلف زندگي سياسي ـ اجتماعي، فرهنگي، هنري و ... شاه قاجار، به کتاب لطمه وارد کرده و آن مواجهه خواننده با انبوه مطالب مختلف است که او را دچار اضطراب و سر در گمي کرده نميگذارد فهم عميق و دقيق حاصل شود. خواننده در اين حال نميداند چه کند و چه را بخواند؛ از قرارداد رژي و تحريم تنباکو و بلواي نان، وارد ابيات و لطايف و ظرايف اشعار سلطان صاحبقران شود! اي کاش به پيشگفتاري مناسب اکتفا ميشد.
زندگي ادبي و هنري شاه به نظر جزو مطالب حشو و غير ضرور مينمايد که با در بر گرفتن اطلاعات تکراري فرازهاي پيشين، به طرزي استادانه اما مغلوط به گونهاي ديگر قالببندي و سياقريزي شده و دوباره آورده شده است. اين مطالب، پس از گذر از 5،4 صفحه، داراي يک رفرانس نصفه و نيمه با اطلاعات نه چندان درست نظير پاورقي صفحه 54 که نام منصوره اتحاديه (نظام مافي) به صورت نادرست نظام ماني ضبط شده که خود نشان از بي دقتي در تصحيح کار کتاب پس از حروفچيني دارد. از صفحه 57 مطالبي نقل شده (در پارگراف دوم) که معلوم نيست از کجا به دست آمده است! چه کسي ميتواند به صرف شاه بودن ناصرالدين شاه بگويد او در به دست آوردن علم نکوشيده است؟ و چگونه ميتوان آورد که او تحصيلات مرتبي نداشته است؟ ناصرالدين شاه در حد و اندازه عصر خويش هم تحصيلات مکتبي داشته و هم معلمين و ادباي فراوان دربار عباس ميرزا در تبريز سعي وافي و جهد کافي خويش را براي آموختن علوم مرسوم زمان به او به کار برده بودند و الحق از هر چه سربلند بيرون نيامده باشد، از آموختن زبان و ادبيات فارسي و ظرايف و نکتههاي آن به نظر چيزي فروگذار نکرده است. ناصرالدين شاه مردي فاضل و ادبپرور و کتاب دوست بوده و از نظر اهتمام نه آگاهي در علوم قديمه و جديده، بيگانه نبوده و سعي در آموختن داشته است. مورد بعد که در همان صفحه (پارگراف بعد) آمده به يقيين آنطور که شماره 29 در توضيحات نشان ميدهد، منبع معلومي ندارد و به درستي از جاي ديگري آورده و جايگزين شده است، بي آنکه آدرس آن معلوم باشد. قضاوتهاي يکجانبه و نادرستي در متن نسبت به شعراي بزرگي چون قاآني شيرازي و فروغي و... نقل و ساخته و پرداخته شده که مورد وثوق نيست زيرا اين افراد از پايهگذاران مکتب جديدي در شعر ايران در اوايل عهد فتحعلي شاه بوده و آنها را ميتوان مابقي و نسل آخر بازماندگان سبکهاي اصيل فارسي قرون دهم تا سيزدهم برشمرد. داوري زودهنگام و سهلانگارانه درباره ايشان در خور شخصيت والاي اين بزرگان نيست.
در بخش توصيف هنر نقاشي؛ ناصرالدين شاه هرگز از روي بيکاري نقاشي نکرده است بلکه وي از شاگردان برجسته کساني چون ميرزا ابوتراب غفاري مرحوم محمدحسن افشار و کمالالملک و مزينالدوله بود و در دوران ولايتعهدي، طراحيهاي بسيار جاندار و مرغوبي از او بر صفحه کاغذ نقش بسته که امروزه زينتافزاي مجموعه مرقعات کتابخانه سلطنتي کاخ گلستان است. حقير با توجه به آمد و شدي که به کتابخانه سلطنتي کاخ گلستان دارم تمام دفاتر نقاشي ناصرالدين شاه را از نزديک ديدهام و از برخي تصاويري نيز تهيه شده که نزد من موجود است و سخن کوششگر عزيز را با اطمينان رد ميکنم که شاه براي استنباط نقاشي وقتي صرف نکرده بود. و اگر عقيده ايشان بر آن است که شاه قاجار نادان از هنر نقاشي بوده، پس نهادن نام «هنر نقاشي ناصرالدينشاه» براي اين بخش از کتاب کار درستي به نظر نميآيد.
مطالبي که کوششگر عزيز در بخش نويسندگي شاه آورده متعلق به منابعي است که معالأسف ذکر پاورقي آدرس و منبع در آن ملاحظه نشد! برخي از مطالب نيز از درجه اعتبار ساقط بوده و فاقد ارزشند! بايد دانست که ناصرالدين شاه هرگز چيز زيادي در رابطه با روزنامهنويسي اعتمادالسلطنه نميدانست و خودش خيلي زودتر از اعتمادالسلطنه شروع به نگارش روزنامه کرده بود و روزنامههاي روزانه نگارش ميکرده. اعتماد نيز براي شاه روزنامه خودش را نميخواند زيرا مطالب فراوان از اوضاع نابسامان حکومت قجرها در آن بود که موافق طبع شاهانه نبود و بعيد نيست که اگر ميخواند سرش را از دست ميداد.
اين يادداشتها صرفاَ جنبه شخصي داشت و به طور خصوصي و يا هر از گاهي توسط همسر اعتمادالسلطنه که دختر شاهزاده امامقلي ميرزا عمادالدوله بود به نگارش در ميآمد. (به تقرير اعتماد و انشاء همسرش) دليل دستور شاه به تهيه ترجمههايي از سفرنامههاي فرنگ و اروپايي، دانستن خاطرات نبود بلکه شاه علاقه داشت که شايد بتواند از اين رهگذر مانند دوران ولايتعهدياش که با خواندن سفرنامههاي برگردانيده شده از زبانهاي مختلف (که توسط مترجمان دربار عباس ميرزا در تبريز تهيه شده که تب فرنگي فراوان در صنعت، طب و کشاورزي و علوم نظامي و مهندسي و کشتيسازي و ... در ميان آنها بود) با دنياي متمدن پيرامونش آشنا شود و آگاهيهاي علمي خويش را فزوني بخشد.
اين مطلب درست است که او نيز مانند فتحعلي شاه قاجار از شعر و شاعري بي بهره بوده و اشعارش چون سرودههاي خاقان بيمايه، طنزآميز و برخي به غايت ضعيفاند، اما در مقابل قلم خوب توصيفگري و روزنامه و سفرنامهنويسي او بسيار پخته و بجا بر صفحه کاغذ نشسته است. حال اگر کساني چون حقير نسبت به مستهجننويسيهاي وي در مکتوباتش ايراد داريم، امر جدايي است و بايد در جاي ديگر به آن پرداخته شود.
در متن حاضر، گاه مطالب ضد و نقيض با حواشي فراوان به چشم ميخورد و گاهي متاسفانه بخشهايي از سفرنامههاي ناصرالدين شاه نقل شده که هيچگونه منبع و مأخذي براي آن ذکر نشده است و اين خود باعث در نظر نداشتن زحمات عزيزاني چون مرحوم شادروان رضواني، استاد گرانقدر سرکار خانم قاضيها ميتواند باشد. در نگارش کوششگر عزيز تنها مطالب از انبوه فيشهاي نگاشته شده بر صفحه سفيد کاغذ نقش دوباره شده و اسلوب تدويني درستي در آن به نظر نميآيد. اين مطالب به علت حجم فراوان، از انسجام و يکدستي برخوردار نيست و اين خود موجبات سردرگمي خواننده را فراهم ميکند.
در بخش شاعري شاه قاجار، مطالب درست به نظر ميآيد. براي مثال آنکه در عصر فتحعلي شاه به همت رضاقليخان هدايت (لـَلـِهباشي) و تني چند از ادباي قاجاري، انجمن خاقان داير شد اما اين نهاد گسترش و رشد چنداني نيافت و باعث تحول شگرفي نشد. درست است که شخص فتحعلي شاه آنگونه که اشاره کردم شعر ميسرود اما اشعارش بيمايه، بي هدف، و اغلب داراي غلطهاي فراوان است که البته اين نيز جاي بحث دارد که اگر شاه براي دل خويش شعر ميسروده، بودش از نبود آن بهتر است!
در صفحات 84 و 85، مطالبي که از مرحوم معيري (دوستعليخان ثاني) نقل شده، تنها خط آخر آن در رابطه با سرودن شعر توسط ناصرالدين شاه است و مابقي به شکل و شمايل و اخلاق و اطوار او ميپردازد.
کوششگر محترم که تتبع کافي و مطالعات وافي در ادب و تاريخ قاجار داشتهاند، چگونه از اصول صحيح نسخهپردازي استفاده نکرده و کارهاي بزرگاني چون مرحوم محمدجعفر محجوب در تصحيح ديوان قاآني را سر لوحه کار خويش قرار ندادهاند؟ در اولين مرحله بايد تمام نسخههاي خطي و چاپي ديوان ناصرالدين شاه [تصاوير ديجيتال يا ميکروفيلم] از کتابخانههاي مختلف نظير ملّي، مجلس، سلطنتي آستان مقدس حضرت رضا (ع) جمعآوري ميشدند و به توصيف آنها همت گمارده ميشد و سپس با در نظر گرفتن نسخهاي کم غلط به عنوان اساس، به حاشيهنويسي مطالب ديگر نسخهها در پاورقي آن همت ميگماردند.
گرچه در کتاب مطالب مشکلدار و ايرادات فراوان ديگري نيز به چشم ميخورد، از فهرست اسامي و همسران و فرزندان شاه گرفته تا کرونولوژي زندگاني وي که همه خوبند ولي جايشان اصلاَ اينجا نبود تا مأخذ و تصاوير که اکثر آنها از کتب ديگري گرد آمد. ولي ذکر منبع در آن وجود ندارد و برخي نيز داراي زيرنويسهاي غلط و عيب دارند که به تبع برداشتن از کتب ديگر که به غلط اقدام به ضبط پانويس براي آنها نموده بودند نادرست آورده شدهاند! و حتي کوششگر سعي نکردهاند که از صحت آنها اطمينان حاصل نمايد.
|