» رضا شاه و باغ کوزهکناني
صمدوردي
باغ کوزهکناني يکي از بهترين باغهاي مشهد است که داراي عمارتهاي زيبا، مجلل و نوساز ميباشد بناي اين باغ زيبا را گويا يکي از مهندسان عالي مقام روسي گذاشته است. اين باغ را براي پذيرايي شاه انتخاب کرده بودند. اتاقهاي آن را با بهترين قاليها فرش کردند و با زيباترين مبلها آراسته نمودند. مبلهاي تزار را که در خراسان فروخته بودند و در منزل يکي از تجار بود، در اتاق مخصوص شاه گذاشتند. تختخواب فنر روسي در گوشه اتاق خواب شاه چشم هر بينندهاي را خيره ميکرد. با اينکه در حمام با دوش بود ولي براي شاه حمامي ساختند که خزينه داشته باشد از آنجايي که شاه طبق عادت ديرينه خود روي زمين ميخوابيد. بدين جهت تختخواب فنري تزار در مدتي که شاه در مشهد بود بيکار و عاطل بود.
رضا شاه در آخرين روزهاي اقامتش تجار خراسان را بار خواست. کوزهکناني نيز يکي از تجاري بود که به حضور شاه رسيد. شاه از قالي خراسان و پوست بره و صادرات آنها سخن گفت و بعد از دستورات شاهانه بازرگانان را مرخص کرد، اما به کوزهکناني گفت بمان.
کوزهکناني مردي معمر بود و گاهي نيز مصلحتاً خود را به کري ميزد. او ميخواست کري را سپر بلاي خود بکند و حرف شاه را نشنيده بگيرد. ولي نتوانست، زيرا شاه به او نزديک بود. رضاشاه اين باغ را پسنديده بود و ميخواست آن را ضميمه املاک اختصاصياش کند. بدينجهت به کوزهکناني گفت: چند سال داري؟ کوزهکناني دستش را به پشت گوش برد و لاله گوش را با دست گرفت و با اين کار ميخواست به شاه بفهماند که سخنان وي را نشنيده است. در اين موقع شاه عصباني شد و با صداي بلند داد زد: مگر کري؟ کوزهکناني گفت: قدري گوشم سنگين است. رضا شاه به کوزهکناني گفت: باغ قشنگي داري. من از اين باغ خوشم آمد و گفتم که آن را از تو بخرند. کوزهکناني بيدرنگ عرض کرد: قربان اين باغ را به غلامزادهها دادهام تا در ساية عدالت شاهانه زندگي کنند و اگر بخواهم آن را بفروشم اين غلامزادهها مرا از شهر بيرون ميکنند. شاه خندهاي کرد و او را از خدمت مرخص کرد.
کوزهکناني با کر گوشي و ديوانهبازي، خود را نجات داد، ولي اطرافيان او را به تقديم باغ به شاه تشويق نمودند. تشويق اطرافيان به جايي نرسيد و اکنون همان باغ در تصرف فرزندان کوزهکناني است. رضا شاه در اين سفر وارث قسمتي از اثاثه تزار شد و تمام مبل و اثاثيه و تختخواب فنري روسي در باغ کوزهکناني را به تهران آورد.
|