» سندي از عدم امنيت زنان درباري در دوره مشروطيت
نيلوفر كسري
در دوران قاجار گرچه در طبقات بالاي جامعه زنان تا حدي از حمايت خانواده و ارتباطات خانوادگي برخوردار بودند ولي با نوع ديگري از عدم امنيت مواجه ميشدند. نامه ذيل سندي است از همسر رضاقليخان نظامالسلطنه (برادرزاده حسينقلي خان نظامالسلطنه اول وارث لقب او) به پسرش كه در اروپا تحصيل ميكرد. اين نامه در كتاب اينجا تهران است... نوشته خانم منصوره اتحاديه (نظام مافي) به چاپ رسيده است 1 و اوضاع آن روزگار را به خوبي نشان ميدهد:
نور چشمان عزيزتر از جانم! قربان هر دوتان بروم. ديروز با كمال افسردگي نشسته بودم كه كاغذ شما و تقي رسيد. خيلي مشعوف شدم كه اقلاَ شما و تقيخان پيش هم هستيد و در يك مملكت راحتي زندگاني ميكنيد. حالت من و نورچشمان هم بحمدالله خوب است. اما اگر بخواهم براي شما به شرح صدماتي كه در اين مدت به من وارد آمده بنويسم، يك كتاب ميشود. همينقدر به مختصر آن مينويسم: از روزي كه نظامالسلطنه به حكومت فارس رفت و پسر قوام كشته شد يك روز آسوده نبوديم. چهار ماه در كنج زرگنده در يك جايي زندگاني كردم كه سگ لانه نميكرد. دو مرتبه آمدم شهر كه سه چهار روز بمانم براي كارهاي زهرا سلطان، فرمانفرما پيغام داد كه ماندن شما در اين خانه صلاح نيست، زود برويد زرگنده. صمصامالسلطنه گفته است اگر تا بيست و چهار ساعت نظامالسلطنه از فارس بيرون نرود، تمام خانهاش را غارت ميكنم. حتي از بچه دو سالهاش هم نميگذرم. اگر بدانيد به چه جوري دوباره برگشتم به زرگنده. بعد از چند روز شنيدم كه ميخواهند تمام هستي نظامالسلطنه را توقيف بكنند. برداشتم عريضه به صمصامالسلطنه رئيسالوزرا نوشتم بدين مضمون كه اگر نظامالسلطنه تقصيري كرده است، شما همه جور قدرت داريد كه به او تلافي كنيد، يك مشت زن و بچه تقصير و گناهي نكردهايم. به ما اطمينان بدهيد كه برويم توي خانهمان بنشينيم، چون مغيث را حبس كرده بودند، اين عريضه را دادم به سالارمحتشم برد پيش رئيسالوزرا جواب نوشت كه شما آسوده باشيد، هيچكس حقي به خانه شما ندارد. باري بعد از گرفتن اين كاغذ آمديم شهر، مشغول تهيه جهاز زهرا سلطان شديم.
از يك طرف عباسميرزا آمده هر روز پيغام ميدهد كه ميخواهم عروسمان را ببرم. از يك طرف حكم توقيف نظامالسلطنه را دادند. حالا ببينيد به من چه ميگذرد از يك طرف كه هيچ تاجري پول نميدهد، چون املاك را توقيف كردند، از يك طرف اسباب اين دختر ناتمام مانده به هر جان كندن بود به يك اندازه اسباب اين دختر را درست كردم.
بنا بود روز پانزدهم ماه عروس را ببرند. روز دهم صبح كه از خواب پا شدم ديدم نصرالله پيغام آورد كه چه نشستيد كه شصت نفر ژاندارم با سه چهار نفر صاحبمنصب با نايب مسيو شوستر، كه وزير ماليه است، آمدهاند ميگويند به حكم دولت، خانه توقيف است. دور عمارت را گرفتند حتي توي باغ اندروني پر شدند و باغ بيروني هم پرشدند. حالا ببينيد به من بيچاره چه ميگذرد. نايب مسيو شوستر پيغام فرستاد كه اندرون يك طرف بايستند، ميخواهيم اسباب را سياه بكنيم، درها را مهر و موم بكنيم. گفتم يك ساعت به من مهلت بدهيد، برداشتم يك كاغذ به سردارجنگ كه برادر سردار محتشم است نوشتم كه دستم به دامنت يك فكري به حال من بيكس بكن. خانهام را توقيف كردند. دادم به سالارمحتشم برد پيش سردارجنگ آن كاغذ تأمين نامه را دادم به عباسميرزا برد پيش رئيسالوزرا كه شما نوشته داديد كه كسي حقي ندارد به خانه نظامالسلطنه، پس چرا آمدهاند خانه را توقيف بكنند. باري جواب كاغذ را سردارجنگ نوشته بود كه تكان نخورند تا دو ساعت ديگر من اين مأمورين را از سر خانه بر ميدارم و رفته بود پيش رئيسالوزرا بناي داد و فرياد را گذاشته بود كه اين چه مسلماني است! اين چه مشروطه است! اين يك مشت زن و بچه چه گناه كردند. رئيسالوزرا كاغذي به مسيو شوستر نوشته بود، مأمورين را از دور خانه نظامالسلطنه بردار! حالا ببينيد از صبح تا دو ساعت به غروب مانده، به من بيچاره چه گذشته است!
يك طرف غصه دربهدري خودم، يك طرف غصه اسباب زهراسلطان كه اگر غارت برود چه بكنم. همين كه مأمورين رفتند، آينه قرآن دادم بردند خانه فرمانفرما توي اتاق زهراسلطان گذاشتند. شب هم هر چه اسباب داشت، نوكرهاي خودمان و نوكرهاي فرمانفرما دادم بردند. دو شب بعد، ساعت ديدم، دو ساعت از شب رفته، شانزدهم، دو تا از خانمهاي عباس ميرزا بي سروصدا آمدند عروس را بردند. حالا ببينيد آدم سالهاي سال زحمت بكشد دختر بزرگ كند آن وقت به اين خواري و زاري شوهر بدهد. نتيجه كار بد شما است كه پا پيچ من بيچاره شده است زياده وقتش ندارم والا درد دل زياد بود. 2
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اينجا طهران است... مجموعه مقالاتي درباره طهران، منصوره اتحاديه (نظام مافي)، تهران، نشر تاريخ، چ 1، 1377 .
2. همانجا، ص 273-274.