ماهنامه شماره 1 - صفحه 9
 

 

» آذري ها مردماني شاعر مسلك هستند

عاشيق ها

 

مختار حديدي

 

آذري ها، مردماني شاعرمسلك هستند كه با هر پديده طبيعي، رخدادي اجتماعي و پيشامدي ناگوار و يا خوشايند مواجه شوند، احساسات خود را با زبان شعر بيان مي كنند. ترانه هاي “ لاي لاي“ آذري كه بر زبان مادران جاري است با سحر و شيريني خود كودكان را به خواب مي برند. رونق جشن و عروسي با شعر و آوازهاي خاص كامل مي شود. سوگواري ها با آغي 1 آغاز مي شود و خاتمه مي يابد. كشتگر، آفتاب و باران را با شعر فرامي خواند، به مدد شعر با طغيان و خشم طبيعت مقابله مي كند و هر آنچه را كه از طبيعت سهم برده است با شعر توصيف مي كند و براي هر مناسبتي “باياتي“ 2 مي سرايد.

 

 

آذري

 

فارسي

 

 

بوداغلار اولو داغلار، 
چشمه لي، سولو داغلار.
بوردا بير آتلي اؤلوب
گؤي كيشنر، بولو دآغلار. 
بوردان بير آتلي گئچدي
آتين اويناتدي گئچدي
آي كيمي شفق ساچدي،
گون كيمي باتدي، گئچدي 
داغلار اقار دوشوبدو
گؤر نه هامار دوشوبدو
قبريمي يادلار قازيب
اهلتيم دار دوشوبدو.
عزيزي يم غمده گول،
غمده دانيش، غمده گول،
آغ گونده گولن كؤنول
مرد ايگيدسن غمده گول.
آشديم، آشديم گول اولدوم،   
بوي آتديم سونبول اولدوم
بير ديل بيلمز قوشو دوم 
او خودوم بولبول اولدوم

 

كنار كوهها، اين سربلندان،
پر از چشمه، پر از آب غزلخوان.
سواري مرده و در ماتمش ابر
زند شيهه، ميان برق و باران
سحر آمد سواري از بر دشت
دمي جولان گرفت و تند بگذشت.
چو مهتاب سحرگاهان شفق ريخت
چو خورشيد شبانگاهان بدر رفت.
نشسته برف سنگين روي كوهسار،
لطيف و نرم همچون خواب جويبار.
مرا نااهل گوري كنده دل تنگ
برش ديوار خنجر، بسترش خار.
ميان غم بزن لبخند هر دم،
بزن حرف و بزن لبخند در دم.
دلا؛ خندي چو روز آفتابي
اگر مردي بزن خنده به ماتم.
شكفتم نرم ـ نرمك، گل شدم من،
جوانه بستم و سنبل شدم من.
به گلشن بي زبان بودم، ز هر گل
ورق ها خواندم و بلبل شدم من

 

 

در سدۀ چهارم و پنجم هجري در آذربايجان ادبيات در دو شكل تكامل پيدا كرد:

 

1. آفرينش شفاهي  2. شعر رسمي

 

در ميان اهالي شهري آثار شاعران حرفه أي نظير قطران تبريزي، خاقاني شيرواني و نظامي گنجوي شهرت دارد و در ميان كوچ نشينان كه زندگي عشاير داشتند و دامپروري مي كردند و در ييلاق و قشلاق، توي آلاچيق ها و به همراه دامها زندگي مي كردند هنرمنداني به وجود آمدند به نام اوزان. اوزان ها منظومه مي سرودند، داستان مي گفتند و در عين حال به مثابه ريش سفيد و داناي قوم، مردم را در حل دشواريهاي زندگي ياري مي كردند. اوزان ها نياكان عاشيق هاي كنوني هستند و نامبردارترين و ماهرترين آنان “دده“ ناميده مي شدند.

 

عاشيق هنرمند مردم است، هم شاعر است، هم آهنگساز، هم منظومه سرا، هم خواننده، هم نوازنده، هم هنرپيشه و هم داستانگو.

 

عاشيق ساز مي نوازد. ساز آلتي است شبيه تار، مركب از نه سيم كه بر سينه مي نهند و مي نوازند. نام ابتدايي و قديمي آن “قوپوز“ است كه چيزي شبيه كمانچه هاي كنوني بوده است، عاشيق ها در مجالس جشن و عروسي و قهوه خانه ها مي زنند و مي خوانند. ترنم و نواي ساز عاشيق ها به فراتر از مرزهاي ايران نيز رسيده است به طوري كه اجراي آنان در كشورهايي مانند آلمان، فرانسه، اسپانيا، آذربايجان با استقبال پرشور شنوندگان مواجه شده است.

 

عاشيق ها ادبياتي غني و سرشار دارند كه حدودا از هزار سال پيش آغاز شده است. منظومه هاي آذري در واقع رمان هاي عاميانه هستند كه به دست عاشيق ها آفريده مي شوند از قطعه هاي نظم و نثر. عاشيق ها بخش هاي نثر را روايت مي كنند و پاره هاي نظم را در ريتمها و آهنگهاي گوناگون عاشيقي مي خوانند قطعه هاي نظم رايج ترين فرمهاي شعري بومي از قبيل آغي و باياني را دارند و همه داراي ماهيت تغزلي رسا و مؤثر و از نمونه هاي زيباي شعري اند قطعه هاي نثر نيز در بردارندة زبباترين، دلنشين ترين تعبيرات و تشبيهات دلپذير طبيعي عاميانه اند مانند “ خود را هفت قلم آرايش داد و ماه چهارده شبة درخشان شد و رو در روي او ايستاد“ يا “ سخاوت خالق جوشيده بود و هنگامي كه زيبايي پخش مي كرد، نخستين خط را آن اين دختر كرده بود“ و…

 

منظومه هاي آذري را فولكلورشناسان معاصر، در دو گونه “منظومه هاي حماسي“ و “منظومه هاي غنايي و عاشقانه“ تقسيم بندي كرده اند.

 

نوع عمده و گستردة منظومه ها، آذري، غنايي و عاشقانه اند كه پربارترين بخش فولكلور آذري را تشكيل مي دهند. قهرمانان اينگونه منظومه ها كه محصول زمان صلح و دوران آرامش تاريخ اين سرزمين اند پيام آوران دلباختگي، وفا، صداقت، دوستي و عشق هستند هر يك از منظومه ها متناسب با زمان و اوضاع زندگي و معيشت مردم هر دوره شكل مي گيرد و پايان مي پذيرد. از طريق هر كدام آرزو و انديشه أي بيان مي شود در بيشتر منظومه هاي غنايي رمانتيك، قهرمان به وصال مي رسد. معشوقة خود را پس از رويارويي با دشوارترين موانع سر راه، برمي گيرد و به زادگاه خويشتن برمي گردد“ منظومه هاي غنايي عاشيق غريب، عاشيق عباس، علي خان چنين اند.

 

در برخي ديگر، چنان كه در “آرزي و قمبر“ قهرمان به جدايي ابدي دردانگيز و فاجعه آميزي مبتلا مي شود. فرجام محنت بار اين گونه منظومه ها شنونده را ساعتها متاثر مي كند و به تفكر وامي دارد و به نوحه هايي پرسوز و گداز كه تبديل به درامي شكوهمند شود، همانند است. در بسياري ديگر از منظومه ها اغلب قهرمان داستان استاد ساز و سخن است و با هنر عاشيقي به مبارزه مي رود آنچنان كه در منظومه هاي عاشيق غريب، عاشيق عباس و عاشيق قورباني مي بينيم در اين نوع منظومه ها طرف مقابل قهرمان يعني نيروي شر و بدي نيز از هنر عاشيقي بهره ور و مغرور به آن است و قهرمان با او به مسابقه و به ديگر سخن به مشاعره مي نشيند و سرانجام از او مي برد و ساز خود را مي بوسد و بر سينه مي فشارد و بي رنج و تعب به وصال مي رسد چنان كه عاشيق عباس به دنبال شاه عباس كه گولگزپري، تنها معشوقة او را به زور به حرمسراي خود برده بود تنها با ساز خود به اصفهان مي رود و با شاه عباس ستيز “عاشيقانه“ مي كند.

 

سلاح مبارزه در منظومه هاي غنايي عبارت از ساز و سخن، آهنگ و نوا، رقص و ترانه و سخن گفتن بالبداهه است. اينجا قافيه ها، تجنيسهاي بي حد و شمار جاي تيرها و نيزه هاي فراوان حماسه ها را مي گيرد.

 

 

--------------------------------------   

1. مرثيه

2. دوبيتي هاي حزن آور

3. برای آگاهی بیشتر به مجموعه راهنماي جامع ايرانگردي (استان آذربايجان شرقي) حسن زنده دل و دستياران مراجعه کنید.

 
 

ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org