» شاه مريد و صدراعظم مرشد
جلال فرهمند
عباس ميرزا را عموماً همه دوست دارند و از وي به نيکي ياد ميکنند. او در حقيقت فرمانده اصلي نبردهاي دوگانه و نافرجام ايران و روسيه بود. جنگي نابرابر که نتيجۀ آن هم از اول بر همه معلوم بود. جنگي که ميتوان آخرين نبردهاي ايران با ابر قدرتهاي جهان ناميد. چون پس از آن ديگر مستقيماً چنين جنگي پيش نيامد.
نتيجۀ اين دو جنگ، دو قرارداد ننگين و سنگين بود. گلستان و ترکمانچاي. که يکي از ديگري بدتر بود. از دست رفتن سرزمينهاي قديمي ايراني چون باکو و قفقاز و ارمنستان و گرجستان و... از آن بدتر باز شدن رسمي دست اجانب در امنيت سياسي کشور بود. يعني عباس ميرزا براي در قدرت ماندن خاندانش و ادامه داشتن سلطنت در نسلش در متن قرارداد ترکمانچاي بندي به يادگار گذاشت که نام نيک و شجاعتهاي دليرانهاش را ننگين کرد. در يکي از بندهاي اين قرارداد روسها متعهد شدند که پشتيبان سلطنت عباس ميرزا وليعهد باشند و از سوي ديگر ضمانت کردند که سلسله قاجار در سلالۀ وي باقي بماند. حرکتي نابخردانه که موجب شد تا انقلاب اکتبر 1917 روسها همواره با استناد به اين ماده ننگين رسماً در مهمترين نهاد سياسي ايران يعني سلطنت، به عنوان حامي خاندان عباس ميرزا درگير شوند.
عباس ميرزا طعم سلطنت را نچشيده پيش از پدر مرد. فتحعلي شاه عياش که گويند هزار زن داشت و معلوم نيست چند فرزند، اندکي پس از وي بر سراي باقي شتافت. با مرگ شاه خيل انبوه فرزندان ذکورش بي توجه به اوضاع ايران براي گرفتن حصه خويش از سلطنت گرد و خاک فراوان به پا کردند.
در اين بين محمد ميرزا فرزند ارشد عباس ميرزا طي فرمانی از پدربزرگش فتحعلي شاه به وليعهدي انتخاب شده بود. براي عموها و ساير برادران محمد ميرزا اين امر گران ميآمد. عموها که فرزندان بلافصل شاه بودند براي خود ننگي ميدانستند که فرزندان بلاواسطه به کنجي نشينند و نوهای بر سلطنت تکيه دهيد. برادران وي هم ــ که عباس ميرزا کم از پدر نداشت ــ مدعي بودند و رقيب.
ولي چه سود که روسهاي پايبند به قانون! و عهدنامه، انگليسيها را هم با خود همراه کردند و محمد ميرزا با سپاهي جرار به تهران آمد و آمال و آرزوهای عموهای خود را به باد داد. به دارالخلافه آمد و محمدشاه شد. محمد ميرزا جواني بود خام و به علت زندگي ناسالم و تفريط در اکل و شرب و افراطهاي ديگر! جواني عليل و ضعيفالنفس بود. تنها شانس و مزيتي که داشت حضور فردي کاردان به نام ابوالقاسم قائممقام بود که همه موانع مخالف وي را سرکوب کرد و محمدشاه را بر سرير سلطنت نشاند.
البته اين امر يعني رياست قائممقام اندک زماني با سعايت مخالفان ديري نپاييد و وي هم به سراي باقي شتافت. فرد بعدي و جانشين قائممقام شخصي بود که همه او را ميشناسند: حاج ميرزا آقاسي. فردي که نزد همه به عنوان نماد بيلياقتي و بيفکري ضربالمثل شده است.
به قول سيمونيچ سفير روسيه که همعصر وي بود:
ميرزا آقاسي مردي بود مؤدب، نيکنفس، بيطمع و به آداب مباشرت آشنا، و اينها صفاتي است که در رجال ايران کمتر ميتوان يافت. اما از حيث سررشتهداري از طرز حکومت و رسم سياستمداري کمترين اطلاعي نداشت. پيوسته مستغرق تخيلات خود بود و در انفاس و آفاق سير و سياحت ميکرد و کارها را به ياري علم احکام و نجوم فيصله ميداد. با اين همه چنان نفوذ کلمهاي در شاه داشت که ميتوان گفت تا زنده است از اعتماد نامحدود شاهنشاه برخوردار خواهد بود. علت اين همه نفوذ حاجي ميرزا آقاسي در وجود شاه پيش از آن همه آن بود که وي رياست فرقهاي را داشت که به پيروان خود حکم ميکند بي چون و چرا از مرشد و مراد خود اطاعت نمايند و علت ديگرش آن بود که از بعضي هوسهاي شاه چشمپوشي ميکرد. بر عده تعداد قشون ميافزود، همراه با شاه به تدارکات نظامي ميپرداخت و به شاه نويد ميداد که فتوحات عظيمي نصيبش خواهد شد و سرحدات ايران را به حدود دوران نادرشاه خواهد رسانيد. اما کساني که حاج ميرزا آقاسي را به خوبي ميشناختند و به صفات او آگاه بودند، ميدانستند که وي به تخيلات واهي خود کورکورانه اعتقاد دارد و هرگز در صدد اغفال شاه نيست. حاجي به پيشبينيهاي سياسي خود جداً ايمان داشت و ميخواست اطرافيان خود را نيز وادار نمايد که به هوا و هوس مغز عليل او گردن نهند.
روحيه مريد و مرادي چنان در شاه نفوذ پيدا کرده بود که اطاعت محض حاجي ميرزا آقاسي پايه سلطنت و پادشاهي بود. زندگي سلطنتي چهارده ساله محمدشاه در بين ساير شاهان اين خاندان چندان جلوه ندارد. دو شاه اول که جهانگشايي و کشورگشايي کردند بعديها هم نيم قرن حکومت کردند يا اينکه دستي در مشروطه داشتند. شاه سوم چندان کار چشمگيري نداشت. تنها کار چشمگيري که بتوان از آن ياد کرد احتمالاً محاصره شهر هرات و رها کردن آن پس از مدتها محاصره به دليل مخالفت انگليس و تهديد سواحل جنوبي ايران است.
اين حمله که حدود سه سال پس از به سلطنت رسيدن محمدشاه اتفاق افتاد با تاييد مراد وي يعني ميرزا آقاسي همراه بود. عملياتي که ميتوانست با عهدنامهاي به نفع ايران به پايان برسد با پيشگويي ميرزا به جنگي فرسايشي تبديل شد.
جمع و جور کردن حدود پنجاه هزار نيروي نظامي آن روز آن هم در ايران با توجه به شرايط جغرافيايي دشوار آن زمان، مانند نبود جاده مواصلاتي و تأمين تدارکات خود هنرمندي کاملي لازم داشت که ايرانيان از پس آن برآمدند. اين عمليات جز اينکه هزينه سنگين بر خزانه تهي ايران وارد کرد چندان دست آوردي نداشت. از اين عمليات چندين دست خط و نوشته و يادداشت از خود شاه باقي مانده است که به نوبه خود براي پادشاهي که چندان چيزي ننوشته است جالب توجه است. دستورات نظامي و برخي ملاحظات از جمله اين يادداشتهاست. هر چند که برخي نوشتهها خانوادگي هم در اين دستخطها موجود است و ربطي به عمليات هرات ندارد. و به نظر ميرسد شخصی که صاحب این اسناد بوده فقط به خاطر تهذيب کردن و نگهداری، آنها را در کنار يکديگر قرار داده است. اکثر اين يادداشتها خطاب به محمدخان ايرواني از فرماندهان مهم اين محاصره جنگی است.
|
|
|
|
|
|
[1027/1- 172ع]
محمدشاه در جمع درباريان
|
|
[3396/1 - 1ع]
محمدشاه
|
|
|
|
سند شماره 1
[1] اميرتومان مدتي است وقت اول ورود اصفهان به نايب فراهان حکم فرستادم طايفه غير مرحوم قائممقام را بکوچاند به ابرقو، ميرزا اسحق از ملاير از ميانه عراق تا قم آمد کسي نگرفت، اولاد قائممقام را هم نکوچاند به آن مرد که خر محصلي بفرست و حرفي بزن. غره ربيعالاول 1256.
هو
[2] اميرتومان خبري آمده بود که بيستوهفتم که فردا باشد دزدي از هزاره و جمشيدي خواهد شد اين سمت قراولان را مضبوط کردهام آن سمت پاي تو هست اميرسليمان خان و قراولي آن سمت را مضبوط بکن، محمدخان بغايري و صفرعليخان خبر بکن صبح خودت سوار شو، خاطر جمع شو، همه را ببين.
[3] اميرتومان امروز شنيدم ميکوچي به سمت دروازه خشک بايد محل اردويت خيلي خيلي مضبوط باشد و قراولت بسيار هوشيار که شب نتوانند هرزگي بکنند. البته دقت بکن البته هر روز به سمت گازرگاه و آن صحرا قراول سوارداري که متوجه صحرا باشند.
هو
[4] اميرتومان حساب فوج خمسه را چرا تمام نميکني. اگر تمام شده ساعت نيک ديدن براي عرض اين امر ضرور نيست.
[5] اميرتومان امشب خبر سوار آمد خبر کرديم امرت امروز چطور است ديگر اسبهاي توپخانه بي علفند قاسم خان صاحبجمع را گفتم صد شتر ببرد با قراول شما علف بار کند براي اسبها، نميدانم علف بسيار است يا کم، اگر بسيار است و نزديک شتر را دو کش علف بياورند. حقيقت احوال اسبها را بنويس مطلع باشم چاق هستند علف دارند يا نه قراول به دامنه گازرگاه فرستادم سمت است اگر جنگ بشود مستعدند قراول شما و سليمانخان و عليرضابيک چطور است، يکجا جمع باشيد، اينچه قراول پيش بفرستيد درست مضبوط.
|
[6930 پ]
|
|
سند شماره 2
[1] همشيره مکرمه ماهرخسار خانم به زن کامران ميرزا صد تومان در شاهزاده عبدالعظيم برات داديم گويا به شريف خان حواله بوده و او پيش من اقرار کرد که زود بدهد هنوز نداده فلاني به عموقزي نوشته به اميرتومان بگو از آن قرمساق بگيرد به او برساند.
[2] اميرتومان از سنگر حاجي لطفعليآقا دو نفر آمدند و 3 گلوله آوردند گفتند شب از خندق گذشتيم از تيري که جاي تخت پل بود و از کنار دروازهاش گلولهها را آورديم اگر همچنين باشد که خيلي آسان است گذشتن، حقيقت اين امر را بررسي و عرض بکن از پرنس سمنوف هم بپرس اگر همچنين باشد يورش خيلي آسان ميشود و بلکه از همان مکان شب بي خبر يکدسته سرباز برود و دروازه را بگيرد و درست عرض بکن تا حکم بکنم.
[3] اميرتومان خبر سوار آمد که بکرخ آمدهاند البته امروز بقدر مقدور سرباز و توپ و سوار آمد چمن، بايستيد حاضر باشيد.
هو
[4] اميرتومان آن سرکرده صلح را حبس مکن بفرست بحضور چرا آن قرمساق از ميان باغ برگشت فرار کرد، البته بگير بفرست.
هو
[5] جناب حاجي فرمان بنويسد در کرمان از سال نو قويئيل هيچ معامله نکنند تا به محاسبه رسيدگي شود.
نسخه اصلي شماره 6932
|
[6931 پ]
|
|
سند شماره 3
همشيره مکرمه ماهرخسار خانم کاغذ شما رسيد از سلامتي احوالت خيلي خوشحال شدم الحمدلله اميرتومان امسال نوعي در طهران رفتار کرد که بسيار رضامند شدم شنيدم شما امسال ييلاق نرفتيد. خيلي در طهران زحمت کشيدهايد، ما هم ان شاالله تعالي امشب که رسيديم. هشتم جماديالثاني تحرير شد.
|
[6932 پ]
|
سند شماره 4
[1] اميرتومان قاجارها اسم به اسم موافق التزام و سياهه پنج هزارتومان پول گرفتهاند و به رکاب نيامدهاند. التزام را ميبيني موافق همان التزام محصل سرشان بگذار تا زود برسانند البته.
هو
[2] اميرتومان نميدانم امر سنگر را بسمت دروازه خشک چه کردي مضبوط است يا نه. سمت اين سنگرهاي دروازه قندهار از سرتيپها و سرهنگها امروز هيچکس نبوده بي صاحبمنصب بزرگ چرا اين سنگرها را سر خود ميگذارند شب ان شاالله من از سمت دروازه خشک و سمت دروازه قندهار آسوده باشم از انضباط کار شما خاطر جمع باشم اگر در سمت سنگر وليخان جنگ باشد البته کمک مضبوط مضبوط بکن البته مراقب باش.
[3] اميرتومان غله آورنده بسيار بسيار ميروند رو به قلعه چه محمدخان بغايري البته تو از انضباط سمت کرخ غافل نيستي از اميرمحمد خان بغايري آدم بفرست مطلع باش قراول شما خودتان خيلي تا آمدن قشون جديد مضبوط باشد علفچين بسيار است مبادا آفتي برسد. البته مضبوط بکن.
|
[6936 پ]
|
سند شماره 5
[1] اميرتومان مبارکي ان شاالله تعالي فردا صبح زود بايد سمت دروازه خشک را بگيري که حاجيخان هم تل سنگي را ميگيرد. ان شاالله هر دو بيک قدم يکدفعه بايد گرفته شود ان شاالله صبح زود بهتر است چرا که تا خبر بشوند شما مکان گرفته باشيد. ان شاالله تعالي بطوري که پشيماني بار نياورد در کمال ضابطه در نهايت نظم و آراستگي. آمين.
[2] اميرتومان در اردوي تو قريب دوهزار سوار است. دويست نفر از آن سوارها را هر روز سوار کن قراولي روزانه گازرگاه را بکنند که از شهر يک نفر هم بيرون بيايد او ميبيند ديگر چهل پنجاه قاطر از شهر به سبزار بردهاند باروت شوره بياوريد صد پياده قوچان شب امشب بلکه هر شب در سر راه سبزار که به شهر ميآيد بگذار بلکه مطرودين را بگيرند. البته سنگر شما کي به خندق ميرسد که حکم يورش بدهم همه بيکبار داخل بشوند ان شاالله کار وليخان حاجيخان تمام تمام است.
[3] اميرتومان ـ براي آوردن دو فوج البته معقول بفرست زود بيايند يکتن[؟] ان شاالله حساب فوج خمسه را چرا تمام نميکني البته فردا حاضر بکن بيار صاحبمنصب و سرباز را امرشان بگذرد ان شاالله تعالي.
|
[6937 پ]
|
|
سند شماره 6
هو
[1] سردار مطلبي است به شما گفته ميشود. البته از قراري که ميگويند رفتار کنيد، اهمال لزومي ندارد.
[2] اميرتومان امشب باستيان سرباز کم دارد، اختيار داري البته بايد بروي مضبوط کني. البته البته توپها بايد خيلي مضبوط باشد.
[3] اميرتومان مصطفيقلي خان سرتيپ که به سمت کرخ رفته شما بايد قراولي دامنه گازرگاه را خيلي مضبوط کنيد که مبادا سوار از شهر عقب آنها بروند.
[4] سردار کثيرالاقتدار اميرتومان ماشاالله سنگر را خوب پبش بردي، آفرين به سربازان جاننثار اما خودت در اردو باش و اردو را خيلي مضبوط نگهدار قراول پيش روي اردوي.
|
[6938 پ]
|
|
سند شماره 7
[1] اميرتومان محمدعلي خان شاهسون هرات داوطلب است آب خندق را ببرد سمت اردوي شماست البته آدم ببريد ديگر آب خندق نيايد.
[2] اميرتومان فتحالله خان مافي و ميرزا نبيخان از انضباط دروازه خشک مطمئنم کردند اما همه سرکردههاي بزرگ در دروازه خشک هستند سمت سنگرهاي دروازه قندهار خالي نباشد ديگر با شماست مضبوطي آنها همه، نميدانم دست سمت شما هم جنگ و جدلي اتفاق افتاد.
[3] اميرتومان صبح و عصر از سمت شما توپ و تفنگاندازي بود کيفيت را حالي بکن شنيدم بسمت اردوي شما از قلعه توپ ميانداختند و شما هم از سنگر توپ ميانداختيد. احوال زينل بيگ ان شاالله خوب است هرگز راضي نيستم زخمدار باز برود در سنگر توپ بيندازد الحمدلله جمعيت ترکمان مرو و والي ميمنه و هزاره جمشيدي همه آن مردم که بقدر پانزده هزار بودند قشون با آصف شکست دادند پدر همه را سوزاندند بخصوص فوج همدان اول يورش برد علم از دشمن گرفت الحمدلله ربالعالمين.
|
[6939 پ]
|
________________________________
1. اي. او. سيمونيچ. خاطرات وزيرمختار (از عهدنامه ترکمنچاي تا جنگ هرات). ترجمه يحيي آرينپور. تهران، پيام، 1353 .
2. ميرزا احمدخان عضدالدوله. تاريخ عضدي. تصحيح عبدالحسين نوايي. تهران، علم، 1376.
|