ماهنامه شماره 99 - صفحه 4
 

» شترها بايد بروند *

 

جلال فرهمند

 

روابط ايران و مصر به بيش از 2500 سال پيش باز مي‌گردد. پس از تشکيل دولت هخامنشي حکومت مصريان چندين هزار سال بيش از آنان قدمت داشت. شکوه و جلال حکومت مصر چشمها را خيره مي‌کرد. پس از به قدرت رسيدن کوروش بر بخش عظيمي از آسيا و همسايه شدن با حکومت مصر وي علاقه‌مند به ايجاد روابط نزديک با آن دولت شد. بدين لحاظ با فرستادن سفرايي پيش فرعون همعصرش يعني آمازيس درخواست پزشکي را کرد. مصريان در آن زمان حاذق‌ترين پزشکان جهان را داشتند. آمازيس بهترين پزشکش را براي کوروش فرستاد.

 

شاه ايران جهت بسط اين روابط در صدد عمق بخشيدن به آن بود. به همين خاطر نفريتيتي دختر زيباي آمازيس را براي پسرش کمبوجيه خواستگاري کرد. که فرعون با تفرعن با آن موافقت نکرد. کمبوجيه که از اين امر هميشه دل چرکين بود پس از حکمراني در ايران با يک تير دو نشان زد با فرستادن لشکري انبوه ممفيس، پايتخت مصر را اشغال کرد و علاوه بر آن نفريتيتي را به همسري خود در آورد.

 

تسلط ايرانيان بر مصر چيزي حدود دويست سال دوام آورد. تا اينکه اسکندر مقدوني هم مصر را اشغال کرد هم ايران را تحت سلطه در آورد. از اين تاريخ به بعد روابط تاريخي و فرهنگي ايران و مصر از هم گسست و تا حمله مسلمانان و اعراب به ايران هميشه دژي محکم به نام روم حايل بين ايران و مصر گرديد. پس از ظهور اسلام و قدرت يافتن مسلمانان، ايران و مصر هر دو فتح شدند و هر کدام به فراخور حال خود دوبال شرق و غرب جهان اسلام را تشکيل دادند.

 

چند صد سال بعد مجدداً نقش ايرانيان را در حکومت مصر مي‌بينيم. و آن تشکيل دولت فاطمي است. نهضت اسماعيليه که مبناي فکري دولت فاطميان بود توسط يک ايراني به نام عبدالله ميمون اهوازي در مصر پي نهاده شد و اندکي بعد دولت فاطمي به دست نوه او يعني سعيد طي سالهاي 567- 358ق در مصر تأسيس شد. حکومتي با شکوه که صبغۀ علوي و شيعي آن شايد به ايران امروز نزديکتر باشد تا ايران سني مذهب آن روز.

 

بعدها در دورۀ معاصر با کوچيدن سيد جمال‌ اسد‌آبادي به مصر آشنايي بيشتر بين افکار ايرانيان و مصريان پيش آمد و نقش مهم سيد جمال در آگاهي مصريان نقشي بي بديل داشت. شيخ محمد عبده شاگرد بلاواسطه سيد و سپس رشيد رضا در تشکيل جنبش اخوان‌المسلمين نقش مهمي داشتند که آثار آن تا به حال هم ادامه دارد.

 

آرزوي کمبوجيه براي گرفتن دختر فرعون مصر به شکل راحتي به سال 1317 ش براي محمدرضا پهلوي وليعهد جوان رضاشاه بر آورده شد. پيوند اين دو خاندان (يعني پهلوي و خديوي) پيوندي سياسي به حساب مي‌آيد.

 

رضاشاه که به بي ريشگي خاندان خود آگاه بود با اين پيوند با خانواده سلطنتي که حدود 150 سال قدمت داشت مشروعيتي براي خود فراهم مي‌کرد. يعني به زبان سياسي سري بين سرها بلند مي‌کرد. از سوي ديگر اين دو خاندان که صبغۀ انگليسي‌شان بر سر زبانها بود با اين پيوند منافع آينده انگليس را فراهم مي‌کردند.

     

[407 - 11ع]
اولين سفر رسمي محمدرضا پهلوي به مصر؛ سران دو کشور در حال بازديد از آثار تاريخي مصر باستان
[86 - 455ن]
محمدرضا پهلوي با فرح پهلوي، انور سادات و همسرش و تعدادي از مقامات دو کشور در جيزه مصر

[93- 693 الف]

سفر رضا پهلوي به مصر و استقبال رسمي حسني مبارک از وي. اين سفر به مناسبت افتتاح کانال سوئز انجام شد

 

 

 

[94 - 694 الف]
فرودگاه قاهره
[101 - 693 الف]
شهر سوئز
[102- 693 الف]
رضا پهلوي در کنار حسني مبارک در لباس نظامي

 

 

 

اين ازدواج نافرجام بعد از جنگ جهاني دوم با رفتن فوزيه از ايران به جدايي انجاميد و تنها يادگار آن شهناز تنها دختر محمدرضا پهلوي از وي بود و البته اين جدايي چندان خللي در روابط سياسي ايران و مصر بر جاي نگذاشت هر چند گرماي سابق را نداشت. سفر دکتر مصدق به مصر به سال 1330 گرماي جديدي برآن بخشيد. و حتي حاکمان خديوي مصر هم از اين ميهمانشان مانند مردم استقبال گرمي کردند. اندکي بعد با کودتاي افسران آزاد به رهبري جمال ‌عبدالناصر به حکومت 150 ساله سلطنتي مصر پايان داد و حکومتي انقلابي در مصر شکل گرفت. تشکيل اين حکومت تا سالها منطقه خاورميانه را تحت‌الشعاع خود قرار داد. حرکتهاي ناسيوناليستي عربي شکل گرفت و وجهه و نماد مهم آن مبارزه با اسرائيل و حکومتهاي طرفدار آن بود. محمدرضا پهلوي در صف جلو اين حمله‌شوندگان از سوي ناصر بود. به همين دليل طي سالهاي حکومت ناصر روابط دو کشور در حداقل خود بود و روزي نبود که مقامات بلندپايه دو کشور به شديدترين شکل همديگر را مورد توهين قرار ندهند.

 

جالب اينجا بود که به شکلي ناصر هم با ايران پيوند داشت. همسرش فتحيه محمدکاظم، خانمي ايراني تبار بود. يعني پدرش از تاجران قديمي ايراني مقيم قاهره بود. هر چند اين امر در بهبود روابط چندان تأثيري نداشت. هر چند ناصر به طنز مي‌گفت من از ايران در دو جهت مشکل دارم در بيرون و در خانه!

 

مرگ ناصر و آمدن انورسادات همه معادلات قبلي را بر هم زد. سادات سودايي ديگر در سر داشت. ترک اردوگاه شرق و پيوستن به اردوگاه غرب از مهم‌ترين اين تغيير معادلات بود. همين امر ايران و مصر را به به هم نزديک کرد. شاه يار غار سادات شد. حتي امضاي قرارداد کمپ‌ ديويد بين مصر و اسرائيل هم شايد يکي از اين عوامل نزديکي شاه و وي باشد.

 

در اين سالها يعني پس از آغاز دهه پنجاه شمسي رفت و آمدهاي سران بلندپايه بين دو کشور پس از سالها از سر گرفته شد. سفر سادات به سال 1350 سرآغاز اين دوستي عميق بود. چهار سال بعد شاه جواب اين سفر را داد و طي آن کمکهاي فني و اقتصادي زيادي به مصر شد.

     

 

[137- 693 الف]
استقبال حسني مبارک از
 رضا پهلوي
[136- 693 الف]

سفر رضا پهلوي به مصر

[131- 693 الف]
 

 

 

[130- 693 الف]
مبارک، رضا پهلوي و اسدالله
علم
[129- 693 الف]
[127- 693 الف]

 

 

 

در واقع اين دومين سفر شاه پس از سال 1317 شمسي بود (جهت خواستگاري فوزيه به مصر). در اين زمان محمدحسني مبارک معاون اول رئيس‌جمهور مصر بود. مردي که از آسمان به زمين آمد!

 

وي افسر نيروي‌هوايي مصر بود که از دوستان انورسادات به حساب مي‌آمد. از سال 1353 تا روز ترور سادات معاون وي بود و پس از آن به سبکي کاملاً دمکراتيک رئيس‌جمهور مادام‌العمر شد! وي تا زمان سقوط رژيم پهلوي چهار بار به ايران آمد و هر بار حامل پيامهاي شفاهي يا کتبي سادات بود. هنگام سفر اعضاي خاندان پهلوي به مصر هم معمولاً ميزبان رسمي آنان بود. از جمله اين ميزبانيهاي سفر رضا پهلوي وليعهد وقت ايران براي بازگشايي مجدد کانال سوئز است. پس از پيروزي انقلاب ‌اسلامي روابط ايران و مصر به سبب روابط مصر و اسرائيل به طور کامل قطع شد. يعني درست برخلاف مسير جريان سياسي دوره ناصر. و اين از عجايب روزگار است.

 

هر چند پس از ترور سادات و بر آمدن مبارک سالها بعد اندک گشايشي ايجاد شد ولي هيچوقت اين روابط گرم نشد. تا شد آنچه مي‌بايد مي‌شد. حکومت سي و اندي ساله مبارک که ديکتاتوري مطلق بود با خواست مردم در عرض هيجده روز در 22 بهمن 1389 به پايان رسيد و وي مانند شترهايي که براي سرکوب مردم متحصن در ميدان تحرير فرستاده بود رفت. و همه خاطرات آن هم به فراموشي سپرده شد. از اين ديکتاتور پير و روابطش با ايران عکسهايي مانده که تعدادي از آنها را مي‌بينيم.

 

 
[128- 693 الف]
   ............................
[125- 693 الف]
مراسم رسمي شام در
حضور رضا پهلوي و حسني مبارک
[126- 693 الف]
 

 

 

 

 

[139- 693 الف]
 [140ـ 693 الف]
[105- 693 الف]
سفر رسمي حسني مبارک
 به تهران و استقبال اسدالله
 علم از وي

 

 

 

[135- 693 الف]
  [134- 693 الف]
 [133- 693 الف]  

 

 

 

___________________________

 

منابع:

جعفري‌ ولداني، اصغر. ايران و مصر، تهران، مرزفکر، 1380 .

عاقلي، باقر. روزشمار تاريخ ايران، تهران، گفتار، 1370، ج2 .

عليزاده، حسين. تاريخ روابط ايران و مصر، تهران، امور خارجه، 1384 .

غفاريان، سيروس. حکومتگران کشورهاي اسلامي، تهران، مدرسه، 1380.

* شترها بايد بروند the camels must go

مضمون يک ضرب‌المثل انگليسي است. در جايي به کار مي‌رود که بايد کاري حتماً صورت پذيرد و هيچ کس مايل نيست مسئوليت عواقب آن را بر عهده بگيرد.

سابقه آن به زمان جنگ جهاني اول باز مي‌گردد که بنا بود يک کاروان شتر حامل تجهيزات جنگي براي کمک به قواي اميرفيصل اعزام بشود، ولي هيچکس تن به اين کار نمي‌داد. يک سرگرد انگليسي به نام هيوبرت يانگ که مأمور اجراي اين برنامه بود خطاب به افسر عربي که از اعزام کاروان شتر شانه خالي مي‌کرد گفت: تو حق داري، امير فيصل حق دارد، من حق دارم، و شترها حق دارند، با اين حال ... شترها بايد بروند!

(به نقل از کتاب شترها بايد بروند نوشته سر ريدر بولارد)

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org