» آخرين شب تزار (2)
محمدرضا بهزادي
اما بايد بيش از ادامه يافتن ماجرا، کمي به عقب برگرديم و وقايعي را که در مدت کوتاه پيش از گرفتاري تزار نيکلاي دوم و خانوادهاش بر ايشان گذشت مرور کنيم. اين قسمت از تاريخ روسيه آنگاه تکميل خواهد شد که قضاياي انقلاب فوريه 1917 تا ژوئيه 1918 يعني شانزده ماهي را که خاندان سلطنتي روسيه در قيد حيات دنيوي بودند نيز به آن بيفزاييم. نيکلاي دوم امپراطور مهربان و به ظاهر محافظه کار روسيه در دوراني بسيار بحراني به حکومت امپراطوري معظم روس رسيد، اوضاع عالم دگرگونه ميگشت و اروپا و آمريکا نخست در جادۀ ترقي قدم برميداشتند و بر اثر افزايش توليد تسليحات نظامي، حالت انقلاب سختي در حال بروز بود.
دولت آلمان و امپراطوري اتريش، سعي داشتند با رعايت تمام شئون حکومتي در برابر ديگر دولتهاي اروپايي صفآرايي نمايند. روشنفکران در بلاد عثماني و مصر، بر قوت خويش ميافزودند و پايههاي امپراطوري عثماني در حال انهدام بود. تمامي اين عوامل، فضاي عالم را دچار تغيير و التهاب نموده بود. اين شرايطي بود که در آن، تزار نيکلاي دوم بر تخت سلطنتي روسيه جلوس کرد و به تبع اين اوضاع، روسيه نيز در وضعيت نامطلوبي به سر ميبرد و شايد در روسيه اوضاع ديگرگونهتر مينمود.
فضاي خشک و بسته روسيه، و فشاري که بر طبقات ضعيف جامعه وارد ميآمد، از عصر امپراطور نيکلاي اول سايه سنگين خويش را بر جامعۀ روس افکند و طبيعتاً هر از چند گاهي شورشهاي آزاديخواهانه براي استخلاص از نوع ستمگري دستگاه مستبد پيش ميآمد که به شدت سرکوب ميگرديد.
وقايعي نطير مبارزات قهرمانانۀ مردم داغستان به رهبري شيخ شامل داغستاني 1 را ميتوان از اين گونه تحرکات دانست. اين اوضاع بحراني با ترور امپراطور وقت روس، الکساندر سوم وارد مرحله تازهتري گرديد امّا اين مانع آن نشد تا خط مشي سلطنت روسيه تغيير قابل ملاحظهاي نمايد.
در اين ميان شبکههاي زيرزميني و مخالف حکومت پطرزبورگ، هر کدام از گوشهاي سر برميآوردند و به اقدامات ضد حکومتي خويش به شدت ادامه ميدادند. اينان توانسته بودند در مدت کوتاهي پس از ترور بدفرجام امپراطور سابق، بالوپر گرفته و با آزاديخواهان خارج از مرزها ارتباط تنگاتنگي برقرار نمايند. در کنار اين گروه مردم خسته از فلاکت و بيچارگي، استخوانهاي خُرد شدهشان را زيرپاي اربابان خويش ميديدند، و تنها راه برون رفت از اين فلاکت را چاک کردن سينه و آماده کردن آن براي گلولههاي پيدرپي ماکسيمهاي قزاقها و گارد سلطنتي ميپنداشتند.
از يک طرف اغنيا و اشراف با تجمّل و شوکت و در مقابل عدۀ بيشماري مردم بيسواد و مبتلا به خرافات و با ظلم و تعدّي سازگار، در جامعۀ آن روز روسيه توازن را بر هم زده بودند. کارخانههايي که کارگران براي روزي 30 کپک در آن به سختي جان ميدادند، مخروبه و فاقد پوشش شيشهاي محافظ سقف بود. در مسکو و ديگر شهرهاي بزرگ امپراطوري، تعدادي پناهگاه براي فقرا داير شده بود که اکثر بيمنزلان و سرگردانان در آن به سختي شبهاي سرد را به صبح ميرسانيدند که در چند سال آخر دولت تزار تعداد آن به بيش از يکصد هزار مرکز در مسکو و پطرزبورگ و کراسنودار افزايش يافته بود.
کرايه اطفال براي تکدي بسيار رايج بود و کساني که تکديگري را پيشه ساخته بودند، در اعياد مذهبي و ديگر مراسم، هر کودک را تا 25 کپک اجاره ميکردند و براي آنکه طفل زاري کند، او را در سرماي سخت نگاه ميداشتند و يا در گل و برف با پاي برهنه راه ميبردند و اگر شيرخواره بود او را از پستان محروم نگه ميداشتند تا بر گريۀ طفل افزوده گردد. و اغلب اوقات طفل فوت ميشد و آنان که زنده ميماندند، وضعي بهتر از جسد بيجان کودک متوفا نداشتند.
اکثر کارگران، به بهرهکشيهاي خارج از قاعده وادار ميشدند، ساعت کار براي ايشان معنايش را از دست داده بود و هر يک بين 13 تا 14 ساعت در شبانهروز بيوقفه کار ميکردند تا بتوانند کثري جيب امپراطور را تأمين نمايند.
اين عوامل که به حتم، قطرهاي از بيکران بود، در مدت ده سال آخر قرن نوزدهم ميلادي روسيه را آمادۀ التهابي عظيم و انقلابي گسترده نمود، انقلابي که باعث گرديد، ساختار جامعۀ روسيه به کلي تغيير نمايد.