ماهنامه شماره 94 - صفحه 2
 

» فرهنگ خداپرستي يا " تذکره منظوم شهداي کربلا "

 

محمدرضا بهزادي

 

کربلا نزد ما نامي است که با شنيدنش شيعيان و آزادگان جهان و ديگر فرق و مذاهب اسلام و ديگر متدينين به اديان الهي ناخودآگاه خاطره شهادت حضرت حسين ابن علي عليهالسلام نواده پيامبر گرامي اسلام و فرزند اول امير مومنان را زنده ميکند. پس از آن واقعه که موجب آن فقدان عظيم گرديد تمام مسلمانان از آن به عنوان يکي از اندوهناکترين وقايع اسلام ياد ميکنند و حساسيت عجيبي نسبت به اين کلمه در بين شيعيان ديده ميشود و همين امر باعث گرديده است تا کربلا و واقعه عاشورا دستمايه مهمي براي ادبيات عربي و فارسي و ترکي باشد، چه اشعار بسياري از کلام شيعيان به زبانهاي عربي و فارسي سروده شده و چه بسيار کتبي که در اين رابطه به رشته تحرير درآمده است. به هر حال بايد اشاره کرد کربلا و حرم حضرت سيدالشهدا عليه آلاف تحيه و الثنا يکي از مکانهاي مهم زيارتي و مقدس نزد مسلمانان جهان است و به اين دليل از همان چهلمين روز شهادت آن امام همام کربلا به صورت مامني براي مومنان و گذرگاهي براي کاروانهاي مختلفي که به قصد زيارت و تجارت بدان طرف رهسپار ميشدهاند بوده است.

 

به همين دليل کربلا که يکي از مناطق مورد نظر کشورهاي اسلامي وقت بوده است از قرن هفدهم ميلادي به بعد جلوهاي تازه به خود ميگيرد و شايد به همين دليل است که هم ايرانيان و هم ترکهاي عثماني سعي بر آن داشتند که حضور گسترده‌اي در اين منطقه داشته باشند. چرا که آن منطقه هم از لحاظ ديني و هم از لحاظ سياسي موقعيتي منحصر به فرد داشت. همچنين به سبب وجود راههاي متعدد و موقعيت جغرافيايي مخصوص به خود بر اهميتش مي‌افزود.

 

پس از آنکه قواي مسلمانان در جنگ نهاوند در سال 642 ميلادي بر دولت ساسانيان پيروز آمدند براي اولين بار در آن تاريخ مسلمانان نام عراق را بر آن منطقه نهادند و از آن پس در قاموس عرب آن منطقه به نام عراق عرب معروف شد. آنچه امروز عراق کنوني را براي ما ميسازد چيزي است که از اواخر قرن يازدهم برجاي مانده است. در آن دوران قسمت شمالي را به نام عراق عجم ميشناختند و قسمت جنوبي را عراق عرب ميناميدند. اما پيش از آن مورخان عرب و جغرافيدانان آن منطقه را به خاطر قرارگيري در بين رودهاي دجله و فرات به دو منطقه جنوبي به نام عراق و شمالي به اسم جزيره مينگاشتند.

 

بيشتر جغرافيدانان مسلمان آن دوران درباره حدود شرقي و غربي و جنوبي عراق اتفاق نظر داشتند و تنها حدود بخش شمالي آن مورد اختلاف ايشان بود و حتي مورخان و جغرافيدانان عيسوي نيز برآن اتفاق نظر داشتند که لفظ عراق تنها براي منطقه حائل بين بصره و کوفه استفاده ميشده است. اما پس از آنکه خليفه عباسي قائم بامرالله به يکي از امراي سلاجقه لقب سلطانالعراقين داد اين منطقه به دو قسمت شمالي و جنوبي تقسيم شد و قسمتي که تا آن زمان عراق خوانده ميشد الجزيره نام گرفت. در عهد سلجوقيان بزرگ به صورت عام عراق عجم براي قسمت شمالي که به جزيره معروف بوده است استعمال ميشده و اين منطقه مورد ذکر تا آن سوي مرزهاي ايران نيز ادامه داشته است و بايد اشاره کرد استفاده اين کلمه براي آن منطقه در دوران سلجوقيان و پس از ايشان در زمان امراي قراقويونلو و آق قويونلو و همچنين در عهد صفويان اين طور نمود دارد که عراق تابع و جزو ايران بوده است و بايد ذکر نمود که آن منطقهاي که نام عراق را برخويش تا زمان امپراتوري عثماني حفظ نمود منطقهاي بود که پس از قرن يازده هجري آن را عراق عرب ميناميدند و مرکز آن شهر بغداد بود، در حالي که عراق عجم به منطقهاي اطلاق ميشود که مرکز آن شهر همدان در ايران است.

 

و اما براي کلمه کربلا معاني بسياري ذکر شده است، عدهاي آن را مشتق از کلمه قاربالاتو ميدانند که در طول زمان تبديل به کارباله گرديده است که در زبان آرامي و عبراني وجود دارد. برخي اصل آن را عربي و از کلمه کوربابل به معناي حوالي و نواحي بابل ميدانند که در طول زمان تبديل به کربلا شده است. اين طور تصور مي‌شود که به علت مسافت کم آن با بغداد و همچنين راه ارتباطي کرانه‌هاي خليج فارس از بندر بصره تا مرزهاي اروپايي امپراتوري محل گذر مسافران و تجار بسيار زياد و سياحان بي شمار بوده است. در قرن نوزدهم ميلادي نيز حمل و نقل با کشتي از طريق رود فرات بر اهميت و صنعت و رونق گرفتن کربلا تاثير بسزايي داشته است. بدين وسيله همه روزه ميزان زيادي مسافر و بار به وسيله اين خط حمل و نقلي جابه جا مي‌شده است. نکته مهم ديگر همانا قضيه ديني اين سرزمين است، چرا که قداست کربلا و وجود مشاهد مشرفه و عتبات مقدسه از علايق شيعيان بوده است.

 

پس از آنکه در نبردي نابرابر در سال شصت و يک هجري امام حسين عليه‌السلام و ديگر يارانش در آن منطقه توسط سپاهيان نايب‌الحکومه کوفه ابن زياد به شهادت رسيدند، جسد بدون سر امام و بسياري از يارانش را که جانم فداي ايشان باد در کنار فرات دفن کردند. همگان آن مکان مقدس را گرامي داشته و آنجا محل زيارت شيعيان و مسلمانان گرديد و فضيلت بسياري براي زيارت و مرثيه‌سرايي براي آن حضرت از ناحيه ائمه هدي براي ايشان گفته و روايت شده است، اما اينکه چرا هنوز و همه ساله در محرم خون شيعيان جهان در رگهايشان به غليان و جوش و خروش مي‌افتد و ايشان را از خويش بيگانه مي‌سازد خود جاي بحثي مفصل دارد، اما آنچه به عقيده حقير عقل و دين حکم مي‌کند آن است که انسانهاي برجسته چه زنده باشند و چه مرده مورد تجليل و تکريم قرار گيرند. به هنگام شهادت يا وفاتشان بايد مراسم سوگواري برپا گردد و دوستداران ايشان بايد با اندوه و تاثر فراوان انديشه و هدف آن بزرگ را در نظر آرند به ويژه اگر آن فرد در راه آن هدف والا و مقصد پر ارج جان شيرين خويش را فدا کند و از خود گذشتگي نمايد. همه امتها چنين شيوه‌اي را در تمامي اعصار و قرون داشته و به آن با ديده احترام مي‌نگريسته‌اند. بنابراين سزاوار است که امت اسلام بلکه تمامي ملتهاي آزاديخواه جهان هدف حسين ابن علي عليه آلاف و تحيه و الثنا را سرلوحه خويش قرار داده رادمردي و بزرگمنشي و بخشندگي وي را در نظر آرند و ظلم ستيزي و آزادگي آن يگانه دوران را هرگز فراموش ننمايند.

 

ايشان در راه هدفي بسيار برجسته با انگيزه‌اي پاک قيام نمودند و حرکتي را آغاز کردند که نه پيش از ايشان و نه بعد از آنان هيچکس نتوانست مانندش را بياورد. امام عليه السلام جان و مال و خاندان خود را در راه زنده ماندن اسلام فدا کرد و مرگ سرخ را بر زندگي همراه با پستي سبزنشينان دمشق ترجيح داد. مرگ با عزت و شرف را از خواري و ظلم‌پذيري برتر دانست و شهادت را در برابر فرمانبرداري از پست فطرتان برگزيد. به هرحال ذکر فضائل آن امام همام و يارانش را صدها کتاب و هزاران هزار برگ کاغذ ياراي ثبت و ضبط نخواهد بود، اما آنچه پس از ايشان برجاي ماند سيره و روش آزاديخواهي ايشان بود که زبان تحسين همگان را برگشود و دستمايه مرثيه‌ها و اشعار و قصايد بسيار قرار گرفت، قصايدي که برخي مانند اشعار دعبل خزاعي لايق تمجيد امام عصر خويش گرديد و تعدادي چون ترجيع بند محتشم بر تارک ادب پارسي مي‌درخشد. در اين ميان تعدادي از شعراي بنام در عصر قاجار نيز زبان به سرايش اين گونه اشعار نموده و به ثبت و ضبط آن کوشيده‌اند که در نوع خود اگر بي نظير نباشد کم نظير است. آنچه مي‌خواهم به توصيف آن بپردازم يکي از همين مجموعه اشعار است که نام زيباي فرهنگ خداپرستي را بر خود دارد. فرهنگي که گر چه بسيار کوچک است، اما در درون خويش دريايي از معارف و شناخت قيام پر صلابت عاشورا را نهفته دارد.

 

زين قصه مرا خون دل از هر مژه جاري         

در چشم ترم گشت جهان تيره و تاري

وز غصه شخودم رخ بي صبر و قراري

در اشک زدم غوطه از آن گريه و زاري

بر چشم نوشتم رقم تعزيه‌داري

تو نيز اگر چشم از اين مرتبه داري

در حلقه ما منشين بي پرده گريان 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org