ماهنامه شماره 92 - صفحه 7
 

» آغايان ! (1)
 
محمدرضا بهزادي
 
اگر کتب تاريخ هر سلسله‌اي را ورق بزنيم و يا در مورد موضوعي خاص به جستجو بپردازيم، اطلاعات جانبي زيادي را مي‌بينيم که در آن عصر به عنوان مکمل در کتابها آورده شده‌اند. به عنوان مثال درباره لباس، عادات، اخلاق و خوراکيها و نوشيدنيها و يا حتي درباره برخي از بازيها مي‌توان در اين کتب مطالب فراوان يافت. اما چيزي که در کتابها کمتر به آن اشاره مي‌شود و کمتر مشاهده مي‌شود، وجود حرمسراها و اشخاصي به اسم خواجگان در اندروني سلاطين بوده است. درباره حرمسرا گفته‌ها زياد و مطالب پراکنده است و ما اينجا قصد آن نداريم که آن را بررسي کنيم، اما موضوع اينجا است که اين خواجه کيست که اين قدر از وي گريزانيم؟ پليد است؟ نجس است؟ اصلاً چيست؟ جالب‌تر آن است که تمام کساني که به شرق سفر مي‌کرده‌اند علاقه داشتند درباره حرمسرا بدانند، اينکه زنان در آنجا چگونه‌اند، چه مي‌پوشند و چه مي‌خورند و چگونه گذران زندگي دارند؟ اين اشخاص در تاليفاتشان افسانه‌هاي فراواني درباره حرمسراهاي سلاطين شرقي به نگارش در مي‌آوردند اما کمتر حرفي درباره خواجه‌ها که شايد مهم‌ترين نقش را در برخي ادوار تاريخي قرون گذشته پس از شاه و هيئت وزيران بازي مي‌کرده‌اند به ميان آورده‌اند. اين لفظ خواجه چيست که هر کجا شنيده مي‌شود و هر کجا به زبان مي‌آيد از اينور و آنور نواي هيس هيس است که به گوش مي‌رسد !
 
و اما بعد، در گوشه‌اي از جزيره زيبا و پربرکت زنگبار که شيرازيان آنجا را دو قبضه کرده بودند و سلطان عمان بر آن حکفرما بود، کنار ديوار بازار بزرگ، تعداد زيادي دختر و پسر را روي سکويي نشانده بودند. سکو بلند بود و برخي حتي آن قدر کوچک بودند که نمي‌توانستند از سکو بالا بروند. مرد سياه بزرگي که عمامه قرمزي به سر بسته بود جلو آمد و کودک را از زمين بلند کرد و بالاي سکو گذاشت. صورتهايشان سياه و لبهايشان خشک بود. دختران اکثراً برهنه يا نيمه برهنه سعي مي‌کردند خود را در کنار ديوار پنهان کنند. هيچ يک از وضعي که برايشان قرار بود اتفاق بيفتد، اطلاعي نداشتند. ترسان و لرزان، مرد سياه پسران را يک به يک به داخل اطاق بزرگي مي‌برد که از سقف حصيريش اشعه آفتاب درون آن را کمي روشن مي‌کرد. اين کودکان شايد تا آن زمان اصلاً شهر و تمدن را نديده بودند، همگي به خاطر مي‌آوردند که چگونه ارباب سياه با کشتن پدر و مادران و نابود کردن قبيله ايشان، کودکان را به بند کشيده بود. در اطاق بسته شد و عمليات جراحي به بدترين وضعي آغاز شد، ناله خشک و سرد و سپس تمام! پسران را يک به يک اخته کردند و مرهم گذاشتند تا بتوانند در بازارهاي عدن، مسقط و راس‌الخيمه به تجار ايراني بفروشند تا آنها را به بنادر ايران برده و به آغا جوهر خان معتمدالحرم که از تهران براي خريد بهترين خواجه‌هاي سياه و سپيد حبشي به بوشهر آمده بود و خود روزي توسط خواجه‌باشي حرم معيرالممالک از همين بندر خريداري شده بود، عرضه دارند.
 
آنچه گفتيم آغاز راهي بود که در قرن نوزدهم انتهايش به دربار سلطان ترک در استانبول يا دربار شاه قاجار در تهران مي‌رسيد. آنها که شانس کمتري داشتند به عربهاي امارات و يمن فروخته مي‌شدند و برخي را که کسي تمايل به خريدشان نداشت، روي دست ارباب مي‌ماندند و شايد شانس آن را داشتند که در کنار دست ارباب خود، روزي کاروانهاي برده را هدايت نمايند. حال ببينيم محل خدمت ايشان کجا بود.
 

لفظ حرم که در حقيقت يک کلمه عربي است، عموماً به چيزهايي اطلاق مي‌شده که براي مردم قابل احترام و بزرگداشت بوده. اما حرم به معناي دقيق به منطقه و حريم مقدسي گفته مي‌شد که زنان در آنجا منزل داشتند. يعني آن بخش از منزل که خانواده يعني زنها و بچه‌ها در آن سکني مي‌گزيدند و محيط آن به طور کامل به روي اجانب بسته بود. اين اندروني وقتي در دربار سلطان، خليفه يا فرمانروايي ساخته مي‌شد ديگر نامش حرمسرا بود زيرا طايفه‌ زيادي از زنان از اقوام و قبايل گوناگون که در ازدواج شاه بودند در آن محل گردآوري مي‌شدند. سابقه ايجاد حرمسراها در عالم به درازاي تاريخ تمدن است. پادشاهان مطابق شرع و قانون و اجازه‌اي که دين و حکومت به ايشان مي‌داد همسران بسياري اختيار کرده و آنها را در يک قسمت بزرگي از کاخ که آن را حرمسرا مي‌ناميدند سکني مي‌دادند.

همانطور که پيشتر گفتيم اينکه حرمسراها چگونه بوده است و در ادوار تاريخي ايران و در عالم چطور از آنها ياد مي‌شود بخشي است که مورد نظر ما نيست، اما همانقدر بگويم که حرمسرا در تمام حکومتهاي پادشاهي از دوران قديم و پيش از اسلام و پس از آن در عصرهاي مختلف تا حکومت صفويه اعتبار و قدرت و اهميت داشته است.

در عصر صفوي، حرمسرا نه فقط محل گردآوري همسران شاه، بلکه محل صدور بسياري فتن و فسادها و دخالتها در دربار و پادشاهي بود. در اين دوران ولايتعهدها که بيشتر تا سنين نوجواني در داخل حرمسرا ميان بانوان رشد يافته بودند، ابزار دست زنان در بازيهاي سياسي و حکومتي بودند و به اين سبب آن محل را، علاوه بر اهميت در مسائل زناشويي مي‌توان مرکز قدرت‌نمايي و حکومتي نسوان نيز دانست. پس از آن در عصر قاجاريه شايد بتوان آخرين حرمسراهاي مشرق زميني را يافت که در عصر فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه به اوج خود رسيده بود، بعد از طي شدن آن دوران و سقوط امپراطوري عثماني، نسل حرمسراهاي بزرگ و مجلل خاورميانه که در آن زنان خود حاکم جامعه بودند از بين رفت و جاي خويش را به حرمخانه‌هاي سلاطين عرب سعودي نظير ملک عبدالعزيز و يا برخي اميرنشينهاي خليج فارس داد که در آنها از تعليم و تعلم و ديگر آداب تمدن براي بانوان خبري نبود. حالا بايد ديد که اين مرکز به اين بزرگي در اوج قدرت را چگونه اداره مي‌کردند و براي حفاظت و حراست خانمها از انواع مفاسد ريز و درشت يا رسيدگي به کارهاي شخصي و خصوصي ايشان چه صورت مي‌داده‌اند.

 
 
 
[53- 195 ب]
تعدادي از بانوان اندروني، خواجه‌هاي سپيد و سياه و خواجه‌باشيها، بالاي صفحه، خط ناصرالدين شاه عبارت اواخر قوس مراجعت از مسير
[41- 195 ب]
اندروني ناصرالدين شاه در عمارت حرمسراي فتحعلي شاهي، بانوان اندروني با خواجه‌باشيها مشاهده‌ مي‌شوند. فرد سپيد موي و ريش که ايستاده است شاهزاده‌اي از فرزندان فتحعلي شاه است که توسط محمد شاه کور شده بود
[57- 195 ب]خواجه‌باشي اندرون
 
 
 

حرمسرا در هر دوره‌اي سازماني وسيع و گسترده، در عين حال بسيار منظم داشت که در حفظ و حراست آن عوامل زيادي برحسب شغل و موقعيت خود انجام وظيفه مي‌کردند و گويا که حرمسرا تمامي ناموس و شرف ملت بود و مي‌بايستي ساکنان آن به سان مردم کشور حراست شوند.
 
اين حراست و خدمت‌رساني به شاه و به زنان اندرون تنها بر عهده خواجه‌ها يا همان پسرکاني بود که روزي در زنگبار و عدن و مسقط و رأس‌الخيمه توسط ارباب براي هميشه از داشتن زن و فرزند محروم شده بودند اما اينک تبديل به محافظين سرسخت حرمخانه شاهي گرديده بودند. 

 
 
 
[181- 195 ب]
تعدادي از خواجه‌هاي سياه پوست حبشي اندرون ناصرالدين شاه
 
[30- 195 ب]
يکي از خواجه‌هاي سفيد حرمسراي ناصري با خواجه‌باشي
 
 
 

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org