» شاهزاده تيمور ميرزا حسامالدوله (2)
محمدرضا بهزادي
پيش از آنکه مابقي داستان را پي گيريم و چگونگي رسيدن تيمور ميرزا به دربار را بيان نماييم لازم است مقداري در باره تبعيد اجباريش به انگلستان که چندان هم برايش بد نبود، بگوييم. توصيفهاي زندهاي از هر سه برادر در دوران اقامتشان در اروپا به دست ما رسيده است. منابع آنها محدود به سه يادداشت قابل بحث از مترجم پسران فرمانفرما يعني اسد يعقوب (اسد بيگ) خياط، از جيمز فريزر، مهماندار برادران در لندن از همه جالبتر يادداشتهاي شخصي شاهزاده خانم ويکتورياي هفده ساله يعني همان ملکه ويکتورياي آينده فرمانرواي نيمي از کره خاک است. البته نوشتههاي ديگري نيز در توصيف و توضيح سفر اين سه شاهزاده به خارج از ايران به همراهي برخي از پسران فتحعليشاه نظير اماموردي ميرزا و سليمان ميرزا ديده ميشود. رضاقلي ميرزا در سفرنامهاش که چندين نسخه از آن در عالم وجود دارد به نکات ظريف و بسيار جالبي درباره سفرشان اشاره کرده است. البته خود مؤلف غرض از نگارش آن را بيان وقايع پس از فوت فتحعلي شاه ذکر کرده است، اما برادر ناتني، نجفقلي ميرزا در روزنامه خاطراتش که به رموزالسياحه مشهور است اطلاعات بیشتری ارائه ميدهد.
به هر حال پس از فرار از ايران و اقامت گزيدن در انگلستان و ورود ايشان به محافل و مجالس مختلف، هر يک براي خويش داستاني جداگانه و برخوردي متفاوت ميطلبد. برادر بزرگ رضاقلي ميرزا در حدود سي سال داشت و تيمور ميرزا کوچکترين برادران بود که حدود پنج يا شش سال از وي جوانتر بود. هر دو برادر تني بودند و مادرشان از نجيبزادگان قاجاريه بود. برادر ديگر نجفقلي ميرزا که بيست و هشت يا بيست و نه سال داشت، با برادران ناتني بود و مادرش کنيزي گرجي بوده که به عقد فرمانفرما در آمده بود. برادران جوانتر براي رضاقلي ميرزا که از همه مهتر بود احترام زيادي قائل بودند و در حضور وي بدون کسب اجازه هرگز نمينشستند.
تيمور ميرزا از دو برادر ديگر سرزنده تر و برازندهتر بود و همين امر موجب ميشد تا به نحو تغييرناپذيري خوش اخلاق باشد. قدش بلند و باريک ميان و همچنين توانايياش در بذلهگويي و سخنآوري بر دو برادر ديگر برتري داشت. فريزر مينويسد:
تيمور ميرزا براي فعاليت و تلاش و کوشش ساخته شده است. قامت خود را راست و تهورآميز نگاه ميدارد، اما به طوري که کوچکترين اثري از خودنمايي و اغراق در آن هويدا نيست و برعکس عاليترين تصور مروت و شجاعت و دلاوري بزرگ از آن برداشت ميشود. سرزندگي، و هوشمندي از سيمايش هويدا است. سرباز جوان و پرنشاطي است که ترس را نميشناسد و پروايي ندارد و نسبت به چيزهايي که ارتباطي به شکار و سلاح و تفريحات مورد نظرش ندارد علاقهاي از خود نشان نميدهد و برعکس به اسب و بازهاي شکاري و تازيهاي تيزتک و تفنگ و شمشير و هفت تير عشق ميورزد، کمي از شراب خوشش ميآيد و زيبارويي در زنان را نيز تحسين ميکند.
شاهزاده خانم ويکتوريا با آنکه در آن دوران بيش از هفده سال از سنش نميگذشته با ذهن جوان و تاثيرپذيرش شايد زندهترين تصوير را از سه شاهزاده ايراني ارائه داده. وي در خاطرات روزانهاش مينويسد: دو شاهزادهاي که اول نامشان را بردم [رضاقلي ميرزا و تيمور ميرزا] بسيار خوش قيافه و متين هستند. هر دو بلند قامت و خوش تراشند، نحوه ورودشان به تالار [آن شب که شاهزاده ويکتوريا براي اولين بار اين سه شاهزاده را ديد مادرش دوشس کنت به افتخار ايشان مهماني در کاخ گنزينگتن ترتيب داده بود] واقعا چشمگير نه بهتر است بگويم با ابهت بود. خودشان را خيلي راست نگه ميدارند و درست به شاهزادهها ميمانند... .
البته اين تعريفهاي بسيار جذاب و جالب از برادران تنها چيزي نيست که اين شاهزادگان را در جامعه انگلستان آن روز پذيرا باشد.
اين شاهزادگان در لندن با لباسهاي ايراني در اغلب مجامع رسمي و دعوتهاي خصوصي حضور مييافتند و به طوري که رضاقلي ميرزا مينويسد در هر يک از اين مجالس پذيرايي شاياني از ايشان به عمل ميآمده است. مهماندارشان فريزر ايشان را به بسياري از مجامع، محافل، صنايع و ديگر دلمشغوليهاي انگليسيان برد و بالأخره برادران بفهمي نفهمي سر از مجمع فراماسونري لندن درآوردند، چيزي که هر ايراني خام و بي تجربهاي که شايد از طرف ايران براي تحصيل يا آموختن صنايع جديد و يا ايلچيگري و يا حتي تبعيد به آن سوي رفته بود، به سان آهنربايي جذب خويش ميکرد.
برادران در لندن به عضويت گراند لژ بريتانيا درآمدند و در تاريخي که شاهزادگان در انگلستان به سر ميبردند دولت انگليس براي ايشان مقرري ساليانه در نظر گرفتند و غافل از آنکه در آن تاريخ دولت انگلستان سرگرم جنگ و برخورد با حقطلبي ايرانيان در مسئله تملک هرات بود. چيزي که شايد بيشتر در نوشتههاي ملکه ويکتورياي بعدي جلب توجه مينمايد توصيف دقيق وي از البسه ايشان است. «قباهاي چسبان ابريشمين که جلوي آن در نقطهاي از سينه باز است، با کمري بسيار تنگ و کشيده که شالي از ترمه سلطنتي کشمير به دور آن پيچيده شده بود. زير يقه باز قبا، پيراهن سفيد ديده ميشد و گردنشان برهنه بود، نوک کفشهايشان چون عناصر شورانگيز داستانهاي هزارو يکشب به سمت بالا برگشته بود، هر يک شمشيري در سمت چپ بدن آويخته و خنجري در سمت راست به کمر زده بودند و به اين صورت لباس زيبا و تماشايي ايشان کامل ميگشت».
قسمت اول
|
شاهزاده تيمور ميرزا حسامالدوله در مراجعت به ايران
|
|
|
شاهزاده تيمور ميرزا حسامالدوله و ناصرالدين شاه در قرق شکارگاه
|
|