ماهنامه شماره 87 - صفحه 6
 

» زاغه‌نشينان ميليونر

 

جلال فرهمند

 

شمال و جنوب؛ دو کلمه‌اي که هميشه تضاد و تناقض در آن آشکار است. حتي در سطح بين‌المللي نيز اصطلاح شمال ـ جنوب اصطلاحي رسمي و پذيرفته شده است. شماليها پيشرفته و به اصطلاح در رفاه کامل هستند و جنوبيها در حال توسعه و در حال گذر از عقب‌ماندگي.

 

اين دو کلمه در کشور ما هم جايگاه خود را حفظ کرده است. دو قطب جغرافيايي که انگار همديگر را درک نمي‌کنند. جنوب شهري و شمال شهري نماد اين دو کلمه در تهران است. الان اين دو کلمه شايد کاربردي که در سابق داشته است نداشته باشد. کساني که پاي در دهه چهارم عمر خود گذارده‌اند با اين امر و سابقه آن آشنايي بيشتري دارند. چون تفاوت اجتماعي اين دو بخش چنان عميق بود که هيچگاه از خاطر چهل ساله‌هاي امروزي نمي‌رود.

 

 

 

[1789 - 3ع]

[1790-3ع] 

[1791-3ع] 

خانواده آلونک‌نشين در زير
سايه عکس محمدرضا پهلوي

 

 

     

 [1792- 3ع]

[1793-3ع] 

 [1794- 3ع]

 

 

 

نماد اين تفاوت زاغه‌نشينان و کپر‌نشينان دور شهرها بودند. معضلي که در عرف آن روز و امروز به حلبي‌آباد تعبير مي‌شد و پس از انقلاب بسيار از آنان ياد شده و لقب مستضعف و کوخ‌نشين گرفتند. گاه اين زاغه‌نشينان از مردم محلات جنوبي شهر ــ که خودشان مسکن و زندگي آنچناني نداشتند و تنها تفاوتشان با اين خيل آواره فقط حضور سنواتي بيشتر در تهران بود ــ لقب غربتي گرفتند. غربتيها غريباني بودند که هيچ ستاره‌اي در آسمان نداشتند و به عبارت ديگر سقف بالاي سر آنها آسماني بي ستاره بود.

 

معضل حاشيه‌نشيني و زاغه‌نشيني هر چند از مشکلات اکثر کشورهاي در حال توسعه است ولي در برخي از برهه‌ها و زمانها به شکلي عجيب و نمايان رخ مي‌نمايد و آشکارتر مي‌گردد. از اواخر دهه چهل اين مشکل و معضل چون دملي چرکين بر چهره مدرن آن روز تهران خودنمايي مي‌کرد، دملي که آبرو و حيثيت حکومت ايران را در انظار جهاني لکه‌دار مي‌کرد.

     

 [1795- 3ع]

[1796- 3ع] 

[1797- 3ع] 

     

 [1798- 3ع]

[1799- 3ع] 

[1800- 3ع] 

 

 

 

ايجاد اين مناطق حاشيه‌اي معضل يک شبه نبود ريشه در سالهاي گذشته داشت. پس از اتمام اصلاحات ارضي در ابتداي دهه چهل و بر هم خوردن نظام زراعتي ــ که چندان هم قابل دفاع نبود ــ سيلي از آوارگان روستايي و خصوصاً خوش‌نشينان که تکه زميني گيرشان نيامده بود جهت زندگي بهتر به سوي شهرهاي بزرگ سرازير شدند.عمده بارانداز اين فقرا اَبَر شهر تهران بود. شهري درندشت که کسي کسي را نمي‌شناخت و آنچنان گسترده و وسيع بود که در هر دره و کوه و کمر آن مي‌شد آلونکي و زاغه‌اي بنا کرد.

 

آمار رسمي دولتي هم با تمام دروغهايش بر سيل خروشان اين بيکاران صحه مي‌گذاشت. چهل درصد روستاييان خوش‌نشين بودند. درصد اشتغال کشاورزي از 2/46% در سال 45 به 34% در سال 55 رسيد. بين سالهاي 45 تا 55 جمعيت شهرنشين 67% رشد کرده بود. و مهم‌تر از آن درآمد نفتي بود. درآمد نفتي که در سال 43، 482 ميليون دلار بود در سال 56 به 7/20 ميليارد دلار رسيده بود. همين آمار ناقص هم کافي است به اهميت مهاجرت اين افراد و سرازير شدن آنان به شهرهاي ثروتمند شده از پول نفت پي برد. به قول معروف تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

 [1801- 3ع]

[1802- 3ع] 

 [1803- 3ع]

 

 

 

 [1804- 3ع]

[1805- 3ع] 

[1806- 3ع] 

 اين بيچارگان که بايد از آنها به فقرا ياد کرد از لحاظ امکانات چيزي بيشتر از روستا نمي‌خواستند. روستاهاي کشور تا سال 51 نود درصدشان از امکانات شهري تهي بودند. حاشيه‌هاي شهري نيز همان بود. نسل اول هم انتظاري نداشت، همان که کاري و سپس لقمه ناني به دست مي‌آورد برايش کافي بود، حال ديگر آب و برق و فاضلاب پيش‌کش، مگر در روستاها اينها را داشتند؟

 ولي پس از چند سال و ديدن زرق و برق و مدنيت شهري کافي بود که فاصله طبقاتي بين خود و شهرنشينان را کشف کنند. کشفي که سالها بعد دودماني را به باد داد!

 

عمده اين مهاجران در زاغه‌ها و گودهاي جنوب شهر سکني گزيدند. چون هم ارزان و کم خرج بود و هم اينکه کسي به کارشان کار نداشت. انتهاي شهباز جنوبي، ميدان شوش و حوالي آن، ميدان غار و ... چند جاي ديگر شايد از پر جمعيت‌ترين مراکز اين حلبي‌آبادها و زاغه‌ها و پر تراکم‌ترين مناطق شهري تهران بود.

 

گزارشهاي کارشناسان و مسئولان اجتماعي و حکومتي نشان از سختي معيشت و اوضاع اسفبار و تکان‌دهنده اين قشر بسيار آسيب‌پذير اجتماعي تهران داشت. در يکي از همايشهاي مربوط به موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران آمده است که مناطق فقيرنشين جنوب شهر سه گونه‌اند:

 

1. عده‌اي در خانه‌هاي واقعي در کوچه و خيابانها زندگي مي‌کنند.

2. گروهي که ساکن گودالها هستند.

3. عده‌اي که در کاروانسرها زندگي مي‌کنند.

     

 [1807- 3ع]

 [1808- 3ع]

[1809- 3ع] 

 

 

 

 [1810- 3ع]

[1811- 3ع] 

[1812- 3ع] 

     

در گزارش مربوط به گروه دوم که بحث اين شماره بهارستان به آن مي‌پردازد مي‌خوانيم

 

              در قسمت شمال شوش هم گودالهاي زيادي هست، مانند گود عربها، گود معصومي و ديگر گودهايي که در خيابان غار وجود دارد. البته در قسمت جنوب نيز تعداد گودالها زياد است، که برخي از آنها مسکوني مي‌باشد... گودال قطعه زميني است که چندين متر از کف خيابان پايين‌تر است و مساحت آن به تفاوت ميان دو هزار تا چهل هزار متر مربع مي‌باشد که در نتيجه برداشتن خاک، و استفاده از آن جهت تهيه آجر، به اين صورت در آمده است و بعد از اينکه کوره‌ها به تدريج به خارج از شهر منتقل مي‌شود صاحبان اين زمينها آنها را به قطعات کوچک تقسيم کرده و فروخته اند... از خيابان مشرف بر گود درۀ عميقي ديده مي‌شود، که مملو از مربع مستطيل‌هاي کاهگلي است. اين اشکال در واقع بام خانه‌هاي داخل گود است... ساکنين اين گودها با بيست الي سي پله به داخل گود وارد مي‌شوند... کوچه‌ها همه خاک و کثيف است، در تابستان هوا به شدت دم مي‌کند، و حالت خفگي به انسان دست مي‌دهد. مساحت خانه‌هاي واقع در اين گودالها، چهل يا پنجاه متر مربع مي‌باشد... دورتادور حياطها را اتاقهاي کوچک و بزرگ ساخته‌اند. تقريباً اتاق بزرگ‌تر از3×4 ديده نمي‌شود... اصولاً در ساختن اين اتاقها، رعايت استفاده از نور و روشنايي را نمي‌کنند، بلکه از هر گوشه و کناري دخمه‌اي به نام اتاق ساخته، آنها را کرايه مي‌دهند. در اين خانه‌ها 6 تا 10 بلکه دوازده خانوار سکونت دارند و کرايه اين اتاقها به تفاوت بين 30 تا 40 تومان است... در خانه‌هاي اين گودالها، تنها يک چاه مستراح وجود دارد، ديگر چاه فاضلاب وجود ندارد، خانوارها هر يک سطلي در گوشۀ حياط قرار داده و فاضلاب خود را در آن جمع مي‌کنند و بيرون از گود مي‌برند و در کنار خيابان مي‌ريزند. ... بيشتر مردماني که در گودالها زندگي مي‌کنند، ساعات روز را به دنبال تهيه روزي، در خارج گود به سر مي‌برند، عدۀ زيادي هم از اين افراد بيکار هستند و به اميد بدست آوردن کار، در کوچه و خيابانهاي شهر مي‌گردند... تنها هشت درصد اطفال گودال‌نشينان به دبستان مي‌روند که البته در ميان آنها دختر وجود ندارد تنها پسران هستند که با اين نسبت ناچيز به دبستان مي‌روند... بسياري از اطفال که بيش از هفت سال ندارند، در کارخانجات شيشه و بلورسازي کار مي‌کنند... و عده‌اي هم به فروش آدامس، و بليط بخت‌آزمايي و غيره مشغولند که در کوچه و خيابانهاي بالاي شهر به نظر عموم رسيده‌اند. کودکان شيرخوار به علت کمبود مواد غذايي، اغلب زرد و رنجور مي‌باشند... زنان اين بخش نه تنها از هنر و حرفه زنانۀ شهري به اطلاعند، بلکه در نتيجۀ شهرنشيني، هنرهاي روستايي خود را نيز فراموش کرده‌اند.

 

              تازه اين گزارش مربوط به بخشهايي بود که بالاخره مأوا و جايي تقريباً ثابت داشتند. بسياري کولي‌وار در حلبي‌آباد و چادرهاي حاشيه‌اي زندگي مي‌کردند که دست تعرض عوامل و نواب شهرداري هر روز آنها را به جايي مي‌کوچاند. عکسهاي اين شماره از بهارستان مربوط به اين قسمت از آلونک‌نشينهاست. زاغه‌نشيناني که به حساب نفت زيرپايشان همه ميليونر بودند و به دنبال پول نفت که سر سفره ايشان بيايد به تهران آمدند.

 

زاغه‌نشينان ميليونر ساکن شهباز جنوبي، منطقه امامزاده معصوم و اصفهانک.

 

________________________________

 

منابع:

مدني‌پور، علي. تهران ظهور يک کلانشهر.

هوگلاند، اريک. زمين و انقلاب در ايران 1360ـ1340 . ترجمه فيروز مهاجر.

سخنرانيها و گزارشها در نخستين سمينار بررسي مسائل اجتماعي شهر تهران. مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي.


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org