ماهنامه شماره 85 - صفحه 7
 

» سنگ سفيد

 

... بعد تفنگ خواستيم از توي سراپرده نگاه کرده در صحراسنگ سفيدي به نظرمان آمد نشانه گرفتيم که آنرا بزنيم ابوالقاسم‌خان ناصرخاقان عرض کرد بايد آدم باشد چون خيلي دور بود به نظر سنگ مي‌آمد دوربين خواستيم انداختيم مثل سنگ سفيد بود با تفنگ گلولۀ دم‌دم انداختيم بقدر دو زرع فاصله بآن سفيدي بزمين خورد يکدفعه سفيدي بحرکت آمد معلوم شد که آدم است خدا خيلي تفضل فرمود که گلوله باو نخورد بي‌نهايت شکر خداونديرا بجا آورديم و فوراً فرستاديم او را آوردند. ده تومان انعام نقد باو داديم و ده تومان هم ماليات ديواني داشت که به صيغۀ تخفيف در حقّ او مقرّر فرموديم و خيلي اين حسن اتفاق را بفال نيک گرفتيم بعد رفتيم اندرون شب دکتر ادکاک با زن و دخترش بحضور آمدند زن و دختر او امروز با کالسکۀ پست از طهران آمده از راه رشت بلندن ميرود.

 

سفرنامه مبارکه مظفرالدين‌شاه به فرنگ

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org