ماهنامه شماره 84 - صفحه 3
 

» خارهاي گلستان

 

محمدرضا بهزادي

 

              بايد دانست اينک که من اين مقاله را براي شما مي‌نگارم اوضاع کاخ گلستان کمي بهتر شده است، اينک حداقل فضاي خارجي و باغ و باغچه گلستان گرچه رنگ و بوي سابق را ندارد ولي بهتر از زمان گذشته گرديده است. دوستان سعي در آن دارند تا زودتر به وضع ناهنجار سابق رسيدگي کنند، در اين ميان بر خويش فرض و واجب مي‌دانم از سر‌کار خانم پروين  ثقه‌الاسلامي که در اين امر همت و تلاش  ستودني دارند سپاسگزاري مي‌نمايم.

 

تهران، اين کهن ديار خفته در دامان دماوند، شهري هزار ساله که اکنون دويست سال و اندي است که تکيه بر جاي هگمتانه و شوش و تخت‌جمشيد و تيسفون و اصفهان و قزوين و تبريز و شيراز زده، مي‌رود در دل تاريخ اين سرزمين نام خويش را بر دالان گذر زمان حک نمايد. شهري که شاهد بسياري از وقايع ريز و درشت و خوش و ناخوش بوده و هست و هرگز نمي‌تواند هيچ يک از آنان را لحظه‌اي از خاطرش محو نمايد.

 

بين سالهاي 930 تا 984 که شاه طهماسب اول صفوي، فرزند شاه اسماعيل کبير، اقدام به تهيه برج و بارو و مختصر کوشکي براي اوقاتي که به جهت زيارت حضرت عبدالعظيم و سيد حمزه به شهر ري مشرف مي‌گشت، در اين قصبه کوچک نموده و هرگز نمي‌انديشيد که روزي در نامه‌هاي درون‌مرزي و برون‌مرزي و بر بدنه اتومبيلهاي پليس، کلمه « تهران بزرگ» را نقش نمايند. رؤيايي که تقريباً يکصد و پنجاه سال پس از وي، با به سلطنت رسيدن آقامحمدخان قاجار در اين شهر رفت تا به حقيقت نزديک و نزديک‌تر شود.

 

     
     
 

تهران آن دوران شهرکي بيش نبود و جمعيت و آباداني چنداني هم نداشت. هوايش در تابستانها گرم و داغ و در ارتفاعات معتدل و زمستانهاي سخت و پرباران و برف داشت، ولي چون در سر شاهراههاي شرق و غرب و شمال و جنوب ايران پهناور قرار گرفته بود، از نظر سوق‌الجيشي و بازرگاني داراي اهميت زيادي بود. به هر حال بحث من در اين مقاله تهران‌شناسي نيست بلکه جايي را که مد نظر قرارداده‌ام تا درباره آن سخن بگويم، تقريباً از اواخر عصر زنديه تا آخر سلطنت پهلوي، قلب سياسي کشور بوده است و امروزه نيز ميراث گذشتگان را در دوران شاهنشاهي معاصر، جايي که آمد و شد شاهان و شهزادگان بسياري را ديده و خوب مي‌داند که کاخها چيزي جز اسباب تفنن نيستند و شاهي چيزي جز دردسر همراه خويش ندارد.

 

به‌طوري که گفتيم بنياد ارگ سلطنتي تهران و کاخ گلستان در عصر صفويه ريخته شد و در عصر فتحعلي ‌شاه قاجار به تکامل رسيد. نخست جهت درآمدن و اندرون شدن به داخل کاخ شاهي بايستي به ميدان ارگ مي‌رسيدند. سرايي که امروز به زحمت مي‌توان پلان و نمايي از آن را در عصر قاجار در ذهن تداعي کرد. ميداني که اکنون به پارک تبديل شده و مردان با ماشينهاي تحرير قديمي خويش مشغول تحرير عريضه‌ براي زنان صاحب نفقه يا مرداني که چک ايشان برگشت خورده هستند.

 

نه از حوض هشت ضلعي وسط ميدان خبري است نه از دالان نايب‌السلطنه اثري مانده است. تمام خيابان را اتومبيلهاي رنگ‌ و وارنگ اشغال کرده و مردان و زنان به تواتر در حرکت ديده مي‌شوند، بي‌آنکه هرگز بينديشند جايي که اکنون در آن قدم مي‌زنند کجاست.

 

     
     

 

از سر در کاخ امروز اثري بر جا نيست، سر دري با شکوه که در طبقه زيرين خود داراي طاقها و طاق‌نماهاي بزرگ و کوچک مقرنس بوده و اطراف لچکيهاي‌ آن با کاشيهاي الوان دو طبقه تزيين يافته بود. در پايين دربانان و قراولان قصر شاهي قرار گرفته بودند. بنايي که اکنون جاي خويش را به دو لنگه درب آهني بزرگ داده است. و رنگ سبز زنگ زده‌اي روي آن پس از ورود به حياط بزرگ کاخ، حوض خالي ولي بسيار عظيم خودنمايي مي‌کند که اطرافش را گلدانهايي قرارداده‌اند. درختان چنار با تنه‌هاي قطورشان از دوران شکوه و جلال و عظمت اين تختگاه حکايت دارند. درختاني که سلامها و بارعامهاي بسياري از عصر فتحعلي ‌شاه قاجار ديده‌اند و شاهد رفتن شاهان بوده‌اند و رواق و طاق معيشت را چه سربلند و چه پست گذاشتند و رفتند. در انتهاي اين تابلوي خوش‌ رنگ که متأسفانه در گذر زمان اکثر رنگهاي خويش را باخته و مابقي نيز در حال فرو ريختن هستند، ايوان تخت مرمر است. ايوان تخت با جايگاهي که شاهنشاهان ايران در آن به سلام نشسته، طبقات و اقشار مختلف مردم را بارعام داده به حضور مي‌پذيرفتند حکايت از سنت ديرين و چندين هزار ساله در ايران دارد. اين اورنگ ‌شاهي امروز با سردر بي‌روح در پس پرده‌اي چرکين که با فضولات کبوتران مفروش گرديده است، خودنمايي مي‌کند. پرده را کنار بزني، نور به زحمت، داخل تالار را نمايان مي‌نمايد، ولي آنقدر صفّه جلوي آن کثيف است که رغبت نمي‌کني پرده را به سر جاي اصلي‌اش باز گرداني. رهايش کردم و با خود انديشيدم، اين چگونه است، ممالک شرق و غرب براي خويش تمدن مي‌خرند و به آن تفاخر دارند ولي ما آنچه هنر دست نازک‌کاران و گچ‌کاران و آيينه‌سازان و خاتم‌کاران و منبت‌کاران و مشبک‌پردازان اين مرز و بوم را اينگونه در معرض تاراج زمان گذاشته‌ايم.

 

سل المصانع رکباً تهيم في الفلوات

تو قدر آب چه داني که در کنار فراتي

 

عکسها از : محمدمهدي چيت‌ساز

     
     
     
   


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org