» قتل سيد عبدالله
جلال فرهمند
انگار اين حرف که انقلابها به فرزندان خود رحم نميکنند و به اصطلاح آنها را ميخورند چندان دور از واقعيت نيست، سيد عبدالله بهبهاني يکي از اين خورده شدگان است.
سيد عبدالله بيشتر مرجع سياسي بود تا ديني. اين سخن ناصرالدينشاه در سال 1287 خطاب به سيد عبدالله هم جالب و خواندني است و البته در مثل هم مناقشه نيست. گويند هنگامي که سيد اسماعيل پدر سيد عبدالله طبق درخواست ناصرالدينشاه از نجف به تهران آمد به پيشگاه سلطان رسيد. وي شش فرزندش را معرفي کرد: سيد کمالالدين، سيد جمالالدين، سيد عمادالدين، سيد نصرالدين، سيد جلالالدين و سيد عبدالله. ناصرالدينشاه خوش مشرب روي به سيد عبدالله 27 ساله کرد و گفت:« ميان اين برادران فقط تو بي دين هستي؟!»
بر خلاف نظر سلطان سالهاي بعدي نشان داد که از با دينترين برادرانش بود. از مراجع مهم تهران شد و آوازهاش همه جا پيچيد. هر چند که زندگي اعياني داشت و به هنگامي که روحانيون ديگر با الاغ از وسط شهر عبور ميکردند استري زيبا و گرانقيمت سوار ميشد. بهبهاني مجتهدي تيزهوش و بيپروا بود. مقام روحاني او تحتالشعاع همين بيپروايي و بالطبع شم سياسياش با اجتماع افراد به دورش خلجان بيشتري ميگرفت. به همين دليل در حيطه مقايسه وي به شيخ فضلالله نوري و طباطبايي مقام علميش پايينتر ولي مقام سياسياش را بالاتر مي دانند. واقعه مشروطه مؤيد اين نظر است.
با اينکه علماي تهران آن روزها چندان به هم نزديک نبودند فضاي رقابت بين مريدان آنان به چشم ميآمد ولي در مسئله ظلم حکومت به عامه مردم علما به يکديگر نزديک شدند و آن وقايع پيش از مشروطه و از جمله حرکتهاي بستنشيني و حرکت علما به قم پيش آمد. حرکتهاي وسيع دسته جمعي نشان از پيوند محکم و وحدت و ائتلاف داشت. هر چند بعدها اين وحدت گسست.
امضاي شاه عليل ولي مهربان قاجار بر ذيل فرمان مشروطه نويد روزهاي خوش ولي سخت آينده را ميدهد. هر چند نسيم آزادي وزيده بود ولي اين نسيم خوش همچون غذايي چرب و چيلي مينمود که به مزاج ايرانيان داراي سوء تغذيه، سنگين و نامناسب بود. هرج و مرج ناشي از فضاي آزاد که طبيعي است کشور را فراگرفت. (سالهاي پس از شهريور بيست و همچنين پس از پيروزي انقلاب 57 را به خاطر بياوريد).
شاه عليلالمزاج چندان زنده نماند که باقي ماجرا را ببيند ولي وليعهد سنگين وزنش که سالها در تبريز وقت را به بيخبري گذرانده بود به نيت آغامحمد خاني ديگر وارد دارالخلافه شد. ولي چه دارالخلافهاي، کسي براي شاه تره هم خورد نميکرد. و اين براي روحيه استبدادي و تک محوري اين سلطان چندان خوش نميآمد. اختلاف بين علماي تهران و مردم و انقلابيون و منورالفکران و غيره و غيره چندان وسيع بود که محملي جهت بازگشت حکومت استبدادي پيشين به شکل سختتر فراهم کرد. «توپ» و «مجلس» که سنخيتي با هم نداشتند کنار هم جمع شدند و مجلسيان و انقلابيون و مجاهدين هر يک به شکلي آواره شدند. دارالخلافه در قبضه سلطان در آمد و حکومت مطلقه آغازيد.
عجب آن بود؛ تبريز که چنان سلطان جائري پرورانده بود اين بار آزادگاني عامي ولي ايران دوست پرورد. ستار و باقر.
استبدادي که در باطن صغير بود سالي بيش دوام نداشت و هاي و هوي، مجدداً طهران را فراگرفت. شاه ره به خانه روس نهاد و بسياري ديگر هم آواره شدند. اين بار انقلابيون، ديگر آنهايي نبودند که ميبايستي باشند. چيزي شبيه به دوران پس از انقلاب کبير و چهره خونين آن در ايران زنده شد. تندروان و درشتگويان حاکم شدند، دادگاههاي انقلابي خلقي بدون بررسيهاي درست و محکمهپسند سرها بر دار بردند و اولين آنان شيخ فضلالله نوري.
اعدامي که حتي علماي طهران و نجف و بينالنهرين را رنجاند ولي چه سود که کار از کار گذشته بود و زمان ميطلبيد که خشم و نفرت اندکي کاهش يابد. در اين زمان تندرويهاي پايتختنشينان انقلابيون سادهدل ولايات را هم به تعجب واداشت. و اين تعجب و ناراحتي حتي ستار و باقرخان را هم خانهنشين کرد البته پس از حوادث ناگوار پارک اتابک. اين بار انقلاب به جان فرزندانش افتاده بود و اين فرزند، سيد عبدالله بهبهاني بود.
مجلس به دو طيف دمکرات و اعتدالي تقسيم ميشد. دمکرات تندرو و اعتدالي همانند نامش بود. اختلاف اين دو همچون جريان چپ و راست بود. بهبهاني قدرت و نفوذي بيچون و چرا بر اعتداليون داشت و تقيزاده بر آن حزب. دعواي اين دو حزب چنان بالا گرفته بود که حکومتي پايدار شکل نميگرفت. با صدور حکم فساد المسلکي تقيزاده از سوي علماي بينالنهرين شدت اين اختلافها بالا گرفت. در تحليلي گفته شده دموکراتها براي فرار از اين فشار ره خشونت گرفتند و تنها اميدشان حذف رقيب بود.
قرعه به نام سيد افتاد. رجب نام قفقازي که ارتباطي نزديک با حيدرعمواوغلي داشت بر تن سيد تير انداخت و سيد را کشت و سپس به سوي آذربايجان گريخت.
هر چند که اين قتل و ارتباط مستقيم آن با دموکراتها به اثبات نرسيده ولي مشهود تاريخي معرف همين است. قتل سيد داد خيليها را در آورد. ستارخان و باقرخان گوشهنشين نيز به جمع معترضين در آمدند و در نامهاي به نايبالسلطنه ضمن اعتراض به قتل سيد خواهان پيگيري اين امر شدند. نامهاي که به علت سلسله حوادث پيدرپي آن روزهاي ايران چندان جدي گرفته نشد و به فراموشي سپرده شد. سند امروز بهارستان همان نامه مشهور چهار تن از انقلابيون مشروطه است که به نايبالسلطنه ارسال شده است:
به مقام منيع رفيع والاحضرت اقدس نيابت سلطنت عظمي ارواحنا فداه
خدمات و جاننثاري فدائيان در راه اجراي احکام شريعت مطهره و استقلال مملکت و استحکام اساس مشروطيت بر عموم اهل عالم خاصه بر حضرت اقدس معلوم و مکشوف است. پس از افتتاح دارالشوراي کبراي ملي و تعيين کابينه وزراء مدتي هر يک به گوشهاي نشسته ناظر بوديم بلکه کارکنان ملت و دولت جبران خرابيهاي گذشته را بفرمايند.
بدبختانه بر عکس انتظارات فدائيان نتيجه داده روز به روز بر اختلافات چنانکه مشهود است افزوده و خرابيها زياد شده و دستههاي مختلفه تشکيل شده اغراض شخصي بعضيها مانع از پيشرفت امورات گرديده رفته رفته کار به جاهاي باريک ميکشد و مغرضين به اعمال آلات ناريه بنا را بر تهديد گذاشتهاند و اين بر خاطر مبارک و الاحضرت اقدس پوشيده نيست براي آن دست از جلوگيري مماطله شده است و دشمن دست به عمليات گذاشت. تقريباً يک ماه قبل يک نفر را آشکارا کشتند، جلوگيري نشد. طرف جري گرديده دست به مقامات عاليه زدند و به قتل حجةالاسلام بهبهاني علي رؤسالاشهاد کمر بستند. جهت آن هم بر همه افراد هموطنان معلوم است تا امروز کردند آنچه نبايد کرد. ديگر طاقت بر فدويان طاق شده و به هيچ وجه جاي درنگ نيست.
مکرر حضوراً درخواست دستگيري قتله را نموديم وعده فرمودند پس از تشکيل کابينه وزرا اين امر مهم جاري خواهد شد. حال جاي شکراست کابينه وزرا تشکيل شد و چند روز هم از تشکيل کابينه ميگذرد و به هيچ وجه گويا اقدامي نشده. لازم آمد به وسيله اين عريضه جداً از آستان مقدس استدعا نمائيم که به زودي اشخاصي را که طرف سوء ظن ملت هستند و نسبت اين عمل کفرآميز به کلمه واحده به آنها داده ميشود امر به اخراج فرمايند و هرگاه خداي خداي ناکرده باز کار به وعده و وعيد بگذرد چنانکه ميگذرد اقدام فوري نشود و هر که هر که را بکشد سزا و جزائي در ميان نباشد گمان فدائيان آن است که يکسره رشته امورات مملکتي درهمتر و برهمتر خواهد شد و جلوگيري از اين مفاسد غير ممکن خواهد بود.
از آنجا که با نيت پاک فدويت خالص به شخص والاحضرت اقدس داريم لازم دانستيم قبل از آن که کارها به جاهاي باريکتر و هولناکتر بکشد به حضور والاحضرت اقدس راه علاج را عرض نمائيم.
21 رجب 1328 طهران
يا ستارالعيوب باقر سالار ملي ابراهيم بختياري عبدالحسين
[5122 ق] صفحه (1) (براي مشاهده سند کليک کنيد)
[5123 ق] صفحه (2) (براي مشاهده سند کليک کنيد)
|
|
|
|
|
|
]ا 1331/1-124ط ا[
سيد عبدالله بهبهاني
|
]ا 4463-1ع ا[
سيد احمد نوربخش دهکردي از دراويش و روحانيون معروف اصفهان به اتفاق ابراهيم ضرغامالسلطنه و عدهاي از خوانين بختياري در ايام مشروطه
|
]ا 445-1ع ا[
|
|
|
|
|
|
|
]ا 810 -124ط ا[
|
|
]ا 222- 6ع ا[
ستارخان و باقرخان در جمع مجاهدين مشروطه
|
|