» شاه سايه!
جلال فرهمند
نميدانم آيا وقتي ظلالسلطان به خواستگاري دختر اميرکبير رفت، اگر امير زنده بود دخترش را به وي ميداد يا خير؟ احتمالاً نميداد. البته اين آرزوي ماست! و البته آرزو بر جوانان عيب نيست. ولي به هر حال ظلالسلطان دختر عمهاش را گرفت و فرزندانش نوههاي اميرکبير آن مرد استثنايي ايران شدند. اين يک طرف داستان، طرف ديگر ناصرالدينشاه است که با آنکه سالها از فرمانش مبني بر قتل امير گذشته بود بدش نميآمد اين امر را جبران کند. چنانکه پا را فراتر گذاشت و دختر ديگر امیر را براي وليعهدش مظفرالدين ميرزا گرفت که نواده ديگر امير هم محمدعليشاه شد. بدين ترتيب ظلالسلطان باجناق مظفرالدين ميرزا شد. مسعود ميرزا ظلالسلطان اولين پسر ناصرالدين شاه بود. ولي چه سود که مادرش قجري نبود و دختري عادي بود و بدين لحاظ هرگز نميتوانست شاه ايران گردد هر چند در ته دلش هميشه عشق شاه شدن غنج ميزد.
|
|
|
|
|
|
]ا 4486/4-1 ا[
عکس خودمان است که در سفر قمشلو که در سنه هزار و سيصد و سيزده رفته بوديم انداختيم
|
]ا 4489/5-1 ا[
عکس خودمان است که با بهرام ميرزا و اکبرميرزا انداختيم در سفر قمشلو در هزار و سيصد و سيزده
|
]ا 417-2ع ا[
اين عکس من است که در آن سفر انداختيم در سن پنجاه و چهار سالگي 1319 چون در 12 ماه ربيعالثاني اودئيل هزار و سيصد و نوزده لغايت 12 جماديالثانيه به ييلاق قمشلو رفته بوديم به قانون همه ساله اين موقع را تمام کرده محض يادداشت مينويسيم
|
شاه بابا هم که لذت سلطنت را درک کرده بود آگاه به اين مطلب بود و رمز کم کردن يا خاموش کردن اين فتنه را ميدانست. بدين لحاظ نيمچه سلطنتي را به وي تفويض کرد و حتي سايهاش را بدو بخشيد! اصفهان مقر حکمرانيش شد و سپس اندک اندک ساير ولايات به حوزه دربار کوچک وي اضافه گرديد. در سال 1303 ق نزديک به نيمي از مملکت محروسه ايران تحت تيول وي بود. قدرت او از کاخش در اصفهان به نواحي گلپايگان، خوانسار، جوشقان، اراک، اصفهان، فارس، يزد، خوزستان، لرستان، کردستان، کنگاور، نهاوند، کمره، بروجرد، کرمانشاه، اسدآباد و کزاز گسترده شد. درآمد اين قلمرو پهناور چيزي حدود 673200 ليره استرلينگ بود که 73800 ليره آن به صورت غله بود. چنانکه خود ميگفت اين ثروت براي ده نسل من هم کافي است. که شايد چيزي حدود نيمي از اين نسل تا به حال از آن استفاده کرده باشد. اللهاعلم!
|
|
|
|
|
|
]ا 4486/8-1عا[
عکس جناب مصلحالسلطنه تفنگدارباشي است که در قمشلو به همراه بودهاند
انداخته شده است
|
]ا 4486/13-1 ا[
عکس جناب حاجي عبداللهخان است که ظاهرش مثل باطنش شده است در سفر قمشلو در هزار و سيصد و سيزده انداخته شده است
|
]ا 9976-3ع ا[
قزاقان و قراولان مخصوص و گارد من
|
ارتش اين دربار کوچک نزديک به بيست هزار نفر بود که با ارتش شل و ول ناصري برابري ميکرد البته با اين تفاوت که بسيار نظم و نسق داشت و زير نظر اطريشيان که مردمي منضبط و نظامي مسلک بودند پرورش يافته بود. گفته ميشود که يکي از عوامل اصلي عزل و تضعيف ظلالسلطان به وسيله پدرش همين ارتش منظم بود که شاه بابا را ميترساند که پسر هوس کار پدر کند!
|
|
|
]ا 4493/5-1 ا[
پاژني است در کوه سرخه در قمشلو در سنه 1320 شکار فرموديم و نور چشمان گرامي بهرام ميرزا و اکبرميرزا هم در رکاب بودند
|
]ا 4491/1-1 ا[
عکس ابراهيم و اسمعيل و معصومه اولادهاي آقاي حسين قاطرچي و سکينه هستند که آب گوشت ميخورند
|
]ا 4493/1-1ع ا[
عکس عباس پشمي است با مهترها که قمار ميکنند
|
|
|
|
ولي به هر حال هر چند مسعود ميرزا قدرت سابق را نداشت تا سال 1325ق حداقل بر اصفهان حکم ميراند. حرف و حديث فراواني در خصوص چگونگي حکومت وي گفته ميشود. گروهي وي را مستبد مستبدان ميدانند و گروهي ديگر حداقلي از اصلاحگري را براي وي برميشمارند. ولي بر مستبد و مستبدزادگان وصله ناجور اصلاحطلبي به نظر وصلهاي ناچسب است. درباره اينکه بسياري از مظاهر تمدني دورۀ صفوي در دورۀ وي به نابودي کشيده شده است اتفاق نظر است، در اين هم اتفاق نظر است که بسياري از ابنيه صفويه به دليل حضور دربارش در آن معمور و آباد ماند و بازسازي گرديد. داستانهاي زيادي هم از ظلم و جور وي نسبت به رعايا نقل شده است که با توجه به نحوۀ حکومتگري آن دورۀ حکومتيان در ايران به نظر عادي و معمولي ميآيد چنانکه پدرش نيز بر همين نمط حکم ميراند. بررسي زندگي سياسي وي بحثي طولاني و عميق ميطلبد که منظور ما در اينجا تأمين نخواهد شد. جنبهاي که در اينجا مورد بحث است جنبه سطحي و کم عمق ماجراي زندگي وي و حواشي آن است يعني ظلالسلطان و تفريحاتش!
تفريحي که چون پدرش همه در شکار و کوهگردي و بيابانگردي ميگذشت و چيزهاي دگر که نميتوان گفت! روح ايلي و ايلیاتي که همچنان در خون و ريشه خاندان قاجار جريان داشت شاه و شاهزاده نميشناخت و همهشان را به کوه و بيابان ميخواند. ناصرالدين شاه شاهي بود که بيشتر عمرش در کوه و بيابان گذشت، دولتش هم به ناچار بياباني و صحرايي بود و چاپاري به رتق و فتق امور ميپرداختند. پسر هم کپي پدر بود و با توجه به قلمرو وسيعش کم از پدر نداشت، هر چند هفت ماه از سال را در طهران و کاخ مسعوديه ــ واقع در گوشه جنوب غربي بهارستان و اينک افتاده به دست آموزش و پرورش ــ ميگذراند ولي دست از شکار و ماجراجويي بر نميداشت.
شکارگاه اصلي هم قمشلو بود. به قول خودش عمارتي عالي در اين نقطه بنا کرد. قمشلو دهي از دهستان سميرم، پايين بخش حومه شهرضا است. چهل کيلومتري شهرضا.
|
|
|
|
|
|
]ا 4490-1 ا[
ايضاً عکس عباس پشمي و الوات است
|
]ا 4493/4-1ع ا[
دو عدد قوچ بزرگي هستند که ... عزيزآباد شکار فرموديم و از آنجا به حاجيآباد آمده عکاس حاضر بود فرموديم عکس انداخت
|
]ا 9967-3ع ا[
قسمتي از باغ نو و درياچهاش
|
|
|
|
عکسها و بحث ما هم عمدتاً مربوط به همين منطقه تفريحي ظلالسلطان است. از پنج ماه باقيمانده حضورش در اصفهان چهل روزش در اين منطقه ميگذشت. خودش ميگويد:
به قرب يکصد و پنجاه فرسنگ مربع زمين محوطۀ اين قمشلو است و تمام قورق شکار من است و ملک طلق من. آهو، قوچ، ميش، بز، پازن، کبک، تيهو، هوبره، همه وقت در او هست و پيدا ميشود. در زمستان از پشت دروازۀ شوشتر و دزفول ــ خاک عربستان ــ و از خرمآباد فيلي خاک لرستان، آنچه شکار است در قمشلو جمع شده .
اينجا چون قورق است،علفش زياد و تلال و حياتش بسيار، بيست فرسنگ در بيست فرسنگ از هر طرف کوه و تپه روي هم خوابيده است. هزار گله قوچ و ميش ـ و هر گله هزار هزار به آرامي زندگاني ميکنند.
در هر سال زمستانها خودم با اجزايم آمده چهل روز در اينجا ميمانيم، از ابتداي برج جـدي تا آخر برج دلو بحبوحه شکار، شکار قمشلو است. اين قدر هست که به نوشتن و گفتن نميآيد. گلهدار اصفهاني، چه شتردار و چه گوسفنددار، سالي پانزده هزار تومان، در زمستانها، به مراتع اين قمشلو را ــ که حق من است ــ الي شش هزار تومان اجاره ميکند که شتر و گوسفند خود را [براي چرا] بياورند. با وجود ميل غريبي که من به پول دارم! قبول اجاره نکرده براي شکارهاي خودم قورق و منتظم نگاهداشتهام، خودم شکار ميکنم، و عشق شکار بر درم و دينار چربيده و مرا از اين نفع گزاف مانع است، اگر چه ده پانزده هزار تومان را لاف و گزاف ميگويند، مرا تطميع کرده راضي بشوم اجاره بدهم. ولي بدون شــک چهار پنج هزار تومان علفچر او را اجاره ميکنند. اين است که شکار مانع است... در قمشلو هم تابستان در کمال خوبي ميتوان زندگي کرد هم زمستان، ولي اکبرآباد فقط زمستاني است.
در اين ييلاق خوش آب و هوا، شازده درباري را براي حل امور با خود همراه ميکرد و در اين چهل روز علاوه بر شکار امور مملکتي نيز رسيدگي ميشد.
اين شماره بهارستان نقبي است بر تعدادي از تصاوير حضور اين شازده در قمشلو به اضافه برخي ديگر از تصاوير از جايهاي ديگر اصفهان که بي ربط نيست.
|
|
|
|
|
|
]ا 9973-3ع ا[
مدتها بود که در اصفهان
سرماي شديدي نشده بود تا
امسال سنه 1322 در ماه
ذيقعده برفي آمده و سرمايي
شد که هيچ کس به
ياد نداشت. تمام رودخانهها و جويها و غيره
يخ بستند و رودخانه زاينده رود
هم به شکل غريبي يخ بست
چون خيلي تماشايي بود گفتم عکس آن را انداختند
|
]ا 9968-3ع ا[
ايضاً ادامه همان عکس............................
|
]ا 9968-3ع ا[
برج باغ نو
|
___________________________________
منابع :
اسپاروي، ويلفرد. فرزندان درباري ايران. تهران، قلم، 1369.
رجايي، عبدالمهدي. تاريخ اجتماعي اصفهان در عصر ظلالسلطان، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1383.
ظلالسلطان، مسعود ميرزا. خاطرات ظلالسلطان. ج2. تهران، اساطير، 1368.
|