» آش شله قلمكار يا آش سرخه حصار يا آش قجرها
كار بدون نظم و بي حساب و كتاب را به آش شله قلمكار تشبيه مي كنند.
ناصرالدين شاه سالي يك روز در فصل بهار به شهرستانك از ييلاقات شمال غرب تهران و بعدها به قريه سرخه حصار، واقع در تهران ميرفت (نذر ناصرالدين شاه اين بود كه در موقع بروز بيماري وبا در قريه شهرستانك آشي پخته و با تناول آن شفا يافته است. به همين جهت آن آش را به گردن او حق بزرگ و ثابتي است و هر ساله بايد خاطرة خوش آن را تجديد كرد) به فرمان او دوازده ديگ آش بر بار ميگذاشتند كه از قطعات گوشت چهارده راس گوسفند و انواع خوردنيها تركيب ميشد. كليه اعيان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزرا در اين آشپزان افتخار حضور داشتند و جمعا به كار طبخ و آشپزي ميپرداختند. وزرا و امرا و روسا در چادرها و خيمه ها جمع ميشدند و سبزي آش را پاك ميكردند. نسوان و خواتين محترمه كه در مواقع عادي و در خانه خود دست به سياه و سفيد نميزدند، در اين محل در پاي ديگ آشپزان براي روشن كردن آتش و طبخ آش از بر و دوش و سروكول هم بالا ميرفتند تا هر چه بيشتر مورد لطف و عنايت قرار گيرند. خلاصه هر كس به فراخور شان و مقام خويش كاري انجام ميداد تا آش مورد بحث حاضر شود چون اين آش تركيب نامناسبي از غالب مأكولات و خوردنيها بود، لذا هر كاري كه تركيب ناموزن داشته باشد آن را به آش شله قلمكار تشبيه ميكنند.