ماهنامه شماره 78 - صفحه 2
 

» عزيزخان سردارکل مکري

 

محمدرضا بهزادي

 

يکي از مشاهير رجال دوره قاجاريه که از اواسط سلطنت محمدشاه قاجار تا اواسط سلطنت ناصرالدين‌ شاه يعني متجاوز از سي سال در مشاغل عمده سر مي‌کرده و به عللي از جمله به علت کفايت و البته قساوت شهرتي پيدا کرده عزيز خان سردار کل مکري است.

 

در ابتدا بايد دانست که مکر کجاست و چه کسي را مکري مي‌گويند؛ عزيزخان منسوب به يکي از قبايل مکري است و مکري نام چند قبيله از قبايل کردان ايراني است که در دو ناحيه سردشت و ساوجبلاغ آذربايجان متفرقند و چون اکثرشان ساکن ساوجبلاغ‌اند اين ولايت را به همين علت ساوجبلاغ مکري مي‌خوانند.

 

به ادعاي شرف خان بدليسي مؤلف شرفنامه، عشاير مکري از منتسبين قبايل مکريه‌اند که سابقاً در حوالي شهر زور در الجزيره (در اربيل) ساکن بوده و از آنجا کوچ کرده و به قهر و غلبه بر ساکنين مغرب و جنوب‌غربي درياچه اروميه مستولي گرديده و در اين حدود رحل اقامت افکندند و از ايشان اول کسي که در تاريخ نام و نشاني پيدا کرده، سيف‌الدين نامي بوده است. فرزند امير سيف‌الدين با اسم صارم معاصر طلوع کوکب اقبال شاه اسماعيل صفوي بوده و به رغم لشکرکشي مکرر شاه اسماعيل در 912 عبدي ‌بيگ شاملو سردار شاه اسماعيل از صارم شکست يافت و در موقعي که سلطان سليمان ‌خان عثماني به حدود الجزيره آمد، اکراد مکري اطاعت او را گردن نهادند و صارم بعد از وفات سلطان سليم به حضور جانشين او سلطان سليمان خان رفت و خود را در بلاد مکري دست نشانده و خراجگزار وي خواند.

 

پس از صارم و پسرانش، سه تن از بني اعمام وي مسکن نشين مکري را به ارث يافتند و اين سه تن به اتفاق، اطاعت شاه‌ طهماسب صفوي را پذيرفتند و خود را از زير بار فرمان سلاطين عثماني بيرون کشيدند. از اين تاريخ رؤساي مکري به تناوب، زماني را از سلاطين عثماني و مدتي از پادشاهان ايران اطاعت کردند ولي به علت سني بودن غالباً ميل باطني ايشان به طرف سلاطين عثماني بود.

 

به هر حال، ميرزا جعفر حقايق‌نگار خورموجي در کتاب حدائق‌الاخبار در طي وقايع سال 1297 در ضمن احوال عزيز خان مکري چنين مي‌نويسد: «از قراري که به خط خود سردارکل در ورقه ظهر کتابي ضبط بود و اين بنده ملاحظه نمود نسب مشاراليه به يکي از خوانين دوران شاه عباس به نام قبادخان مي‌رسد.»

 

ابتداي کار عزيزخان از اينجا آغاز مي‌شود، وي فرزند محمدسلطان مکري در حدود 1207 قمري در سردشت تولد يافته و با وجود خانزادگي در ابتداي حال اهمّيت و اعتباري نداشته و در گمنامي و بيچارگي سر مي‌کرده تا آنکه در ملازمت برادر بزرگتر خود فرج‌ خان مکري به تبريز آمده و در آنجا برادرش فوت کرده  و خود او به مناسبت آنکه درس خوانده بوده و خطي خوش داشته، با بعضي از درباريان محمدشاه قاجار ارتباطي يافته با درجه ياوري در فوج ششم تبريز وارد شده است.

 

در لشکرکشي محمدشاه قاجار به هرات در سال 1253-1254 قمري عزيزخان نيز از جمله سران سپاهي بود که با فوج مزبور به محاصره هرات رفته بودند. در اين تاريخ عزيزخان رتبه‌ سرهنگي فوج ششم تبريز را داشته است.

 

در 15 رمضان 1253 که هرات در محاصره لشکريان محمد شاه قاجار بود و از جانب ايشان به قلعه شهر  پي‌در‌پي حمله به عمل مي‌آمد، يار محمد خان وزير کامران ‌ميرزا، امير ياغي هرات از محمدشاه امان خواست و استدعا نمود که کسي از جانب شاه به داخل هرات بيايد تا محصورين تسليم وي شوند.

 

به امر شاه قاجار، عزيزخان سرهنگ به داخل هرات رفت و دو روز با يارمحمدخان و کامران ‌ميرزا مشغول گفتگو بود و با عرايض آن دو نفر و جمعي از بزرگان افغان به اردوي شاهي مراجعت کرد، معلوم شد که يارمحمدخان و کامران ‌ميرزا مي‌خواهند به وعده فرستادن پول و پيشکش، قشون ايران را از  محاصره هرات منصرف کنند و کماکان در هرات به استقلال وابسته او باقي باشند، شاه پيشنهادهاي ايشان را نپذيرفت و محاصره هرات و حمله به آن از طرف سپاهيان ايران همچنان ادامه يافت. 

 

قسمت دوم 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org