ماهنامه شماره 76 - صفحه 7
 

 

 

» گزارش راهپيمايي كندر به كشار

 

اکبر مشعوف

 

فکر مي‌کنم سال 1371بود که اولين بار به ماسوله سفر کردم. طبيعت زيباي ماسوله هر بيننده­اي را مسحور خود مي­کند. در آنجا به دو نفر ايرانگرد برخورد کردم که در حال عکاسي بودند. بعد از آشنايي مختصر گفتم مکان ديگري نيز وجود دارد که از ماسوله زيباتر باشد؟ آن دو عزيز گفتند بسيار، من حرف آنها را خوب نفهميدم تا اينکه از سال 1379 با کوه و کوهنوردي آشنا شدم و به شهرهاي مختلف کشور براي صعود به کوهها سفر کردم، آن وقت بود که به ياد حرف آن دو ايرانگرد افتادم که چقدر درست مي­گفتند.

 

همه جاي ايران زيباست اما ما که در تهران و يا اطراف آن زندگي مي‌کنيم موهبتي در اختيارمان است آن هم رشته کوه البرز که هر جاي آن برويم به طبيعت بکر و زيبا مخصوصاً در فصل بهار بر مي‌خوريم و در زير اين رشته کوه روستاها و مناطق بسيار زيبايي هست که مي‌توان در يک روز بهاري از طبيعت آن استفاده کرد. بر اين اساس بود که در برنامه فصل بهار «گروه کوهنوردي مهر» راهپيمايي يکروزه از کندر به کشار بالا پيش‌بيني شد. مثل هميشه بيشتر زحمات را آقاي مختار حديدي کشيد و از منابع و سايتها اطلاعات لازم را به دست آورد. و روز حرکت چهارشنبه 9/2/88 ساعت 14 تعيين شد. هر چند که بر اساس اعلام هواشناسي مي‌دانستيم روز چهارشنبه و پنجشنبه بارندگي است اما چون پيش‌بيني کلي هواشناسي براي بهار امسال بارندگي است پذيرفتيم که در چنين هوايي برنامه اجرا شود.

 

ساعت 14 همه اعضاي گروه: آقايان صراف‌نژاد، نجات غفار، آزادي، حديدي، مزداراني، فرهمند، برنجي، فاضلي‌پناه و علمشاهي آماده حرکت از موسسه بوديم، آقاي امامي نيز از همکاران قديم موسسه که به خوش اخلاقي در مسيرهاي سخت و کوهستاني شهره است با ماشين ون آماده بود. حدود ساعت 15 به اول جاده چالوس رسيديم و پس از طي مسافتي وارد جاده کندر شديم. باران نم نم شروع به بارش کرد. مسير، دل‌انگيز، و هوا بسيار لطيف بود. بچه­هاي گروه هم سر به سر راننده مي­گذاشتند چون در سفر قبلي به الموت زهر چشم امامي را ديده بودند او را اذيت مي‌کردند که اگر اين پيچ را رد کنيم حدود 2 ساعت ديگر به کندر مي‌رسيم و او هم آرام آرام غر مي­زد.

 

ساعت 16 بود که به کندر رسيديم . باران به شدت خود افزوده بود. از روستا که به سمت باغات کندر حرکت کرديم باران شدت يافته بود. جاده خاکي، لغزنده شده بود. دوستان مسير جديدي را پيشنهاد کردند که برويم. کار کمي سخت شد و ماشين چند جا سر خورد و احتمال چپ شدن آن در دره مي­رفت. امامي نيز خوش اخلاق‌تر از هميشه به نظر مي­رسيد.

 

بعد از گذشت نيم ساعت به باغ جناب آقايي (از همکاران نيک سرشت موسسه) رسيديم که با آقاي علي کلاته (و بازهم از همکاران با صفاي موسسه) منتظر بودند. وسايل را به اتاقي که در باغ بود منتقل کرديم.

 

بچه­ها به جمع‌آوري هيزم پرداختند و آتش به پا کردند. در آن هوا با بارش باران خيلي مي‌چسبيد مخصوصاً نوشيدن چاي و شکستن تخمه. ساعت 22 بود که جوجه کباب را مختار حديدي و مهرنوش مزداراني سيخ کردند و آقايي هم با گياهان وحشي که در برنج ريخته بود پلو را آماده کرد.

 

ساعت از نيمه شب گذشته بود که چند نفري در اتاق و بقيه در چادر خوابيديم . ساعت 30/5 بود که حاج آقا صراف‌نژاد براي نماز صبح بيدار باش داد و بعد از افروختن آتش، صبحانه را صرف کرده با جمع‌آوري اثاث ساعت 10 بود که کندر را به سمت ورديج ترک کرديم.

 

در حال خروج از کندر به خانه اي رسيديم که يک جانباز براي خود ساخته بود و يک بالابر کار گذاشته بود که به ارتفاع مي‌رفت و از آنجا با سيم بکسل به رو به روي خانه‌اش که پاي کوه بود منتقل مي‌شد تا بتواند از طبيعت زيباي منطقه استفاده بيشتري کند (چون امکان رفتن با صندلي چرخدار نداشت). بگذريم، بعد از گذشت حدود يک ساعت از کندر در فضايي قرار گرفتيم که فقط مي‌توان گفت قطعه­اي از بهشت بود مخصوصاً با بارندگيهاي امسال گلهاي وحشي؛ به خصوص شقايقهاي قرمز، سفيد و زرد چشم هر بيننده­اي را نوازش مي­کرد. منطقه عجيبي بود صخره‌هايي که ديده مي‌شد به نظر مي‌رسيد که ميکل آنژ آن هم نه بتنهايي بلکه با گروهي چند صد نفره سالها عمر خود را در اين منطقه گذرانده و به سنگها جاني تازه داده است. باور اينکه باد و باران اين سنگها را فرسايش داده و به اين زيبايي در آورده سخت بود. در اين لحظات گروه از هم متلاشي شده بود يکي عکس مي‌گرفت و ديگري فيلمبرداري مي‌کرد.

 

دل کندن از اين منطقه و دور شدن از آن سخت و شايد هم جانکاه به نظر مي‌رسيد ولي ما در ابتداي راه بوديم و تا کشار راه زيادي داشتيم.

 

هوا در اين ساعات صاف و آفتابي بود، اما نمي‌شد پيش‌بيني کرد که تا شب هوا اينچنين باقي بماند. به هر جهت گروه را دوباره سامان داده به مسير خود ادامه داديم. در مسير طي شده مزارع زيباي جيان، مجارک و ورک‌آباد را پشت سر گذاشتيم. خوشبختانه در گروه دوست عزيزمان آقاي برنجي نيز حضور داشت و با نقشه‌اي در دست که کل منطقه را به خوبي نشان مي‌داد پيش‌بيني مي‌کرد که در حدود نيم ساعت ديگر به واريش مي‌رسيم.

 

در مسير، يکي از اهالي منطقه را ديديم. گفت که ورديج نزديک است. آنجا بود که فهميديم نقشه لازمه کار کوهنوردي است البته همراه با قطب‌نما اما به نظر مي‌رسيد که نقشه خواني هم بايد بياموزيم.

 

ساعت 50/12 بود که به ورديج رسيديم. بعد از خوردن نهار (بيسکويت و چاي) و خواندن نماز جماعت ساعت 14 ورديج را به سمت کشار بالا ترک کرديم. زيباييهاي طبيعت تا يک ساعت بعد ادامه داشت. باغات زيبا و رودخانه و چشمه­هاي آب. بعد از گذشت 45 دقيقه آخرين باغات زيباي ورديج را (که شکوفه‌هاي درختان هلو و زردآلو تصويرهاي کارت پستالي درست کرده بود) رد کرديم. کم کم داشتيم به ارتفاعات منطقه مي‌رسيديم . هوا هم داشت خشمگين مي­شد. بارش باران و بعضاً تگرگ صداي مهيب رعد و برق و رسيدن به ساعت 16، به هر حال رسيده بوديم به ارتفاعات اما به نظر مي‌رسيد که مشکلي به وجود آمده چون روستاي کشار ديده نمي‌شد. ما در ارتفاع بوديم و بايد روستا را مي‌ديديم. نگراني و اضطراب در چهره اعضاي گروه ديده مي‌شد. همه، ساعتها بود که زير باران و وزش باد حرکت کرده بوديم و بعد از گذشت پنج ساعت راهپيمايي خستگي و گرسنگي در چهره ها ديده مي‌شد.

 

مزداراني و فاضلي‌پناه از گروه فاصله گرفتند و با سرعت بيشتر حرکت مي‌کردند. با حدس و گماني که زده مي‌شد يال را به سمت شرق طي مي‌کردند که اگر مسير اشتباه باشد کل گروه مسير را نرود. خوشبختانه بعد از حدود 20 دقيقه اعلام کردند که کشار ديده مي‌شود.

 

خوشحالي در ساعت 45/16 به گروه برگشت و با طي سراشيبي تندي به رودخانه کشار رسيديم و پس از طي آن وارد جاده آسفالت شديم. با تمام سختيها روز بسيار دلپذيري را گذرانده بوديم. ساعت 17 بود که ميني بوس اجاره کرديم و به سمت منزل حرکت کرديم. هر چند اين راننده ميني بوس کجا و امامي خودمان کجا !

 

 

باغات کندر

به کندر سفر کنید

     

 

غذاي سبک در کوهستان!

 خانه به دوش

     

 

 

 

 

گروه مهر

 عکس يادگاري

     

گروه؛ محو آثار ميکل آنژ!

 تصويري از پيکرتراش باد و باران

انگار قلب کوهستان مي‌تپد

     

برنجي نقشه‌خوان متبحر گروه!

 

 مزرعه جيان

     

 مزرعه مجارک

مزرعه ورک‌آباد 

 نوشيدن آب در کوهستان = رويين تن شدن

     

 

تماشاي ورديج از ارتفاعات

 توضيحات يکي از اهالي ورديج درباره منطقه

 حمله به ارتفاعات کشار

     

 

 

 

ترکيدن بغض طبيعت (تگرگ)

   


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org