» اندر حمايت منوچهر خان معتمدالدوله گرجي از سيد عليمحمد باب
محمدرضا بهزادي
منوچهرخان، شمسالوزراء گرجي شهير به منوچهر خان معتمدالدوله، ملقب به ايچ آقاسي يعني خواجهباشي، ارمنيالاصل که شايد به غلط گرجي خوانده ميشود، يکي از رجال نسبتاً با کفايت دوره سلطنت فتحعلي شاه و محمدشاه قاجار بوده است که معروفيتش نه به اين دليل است که در دوران وانفساي حکومت قاجار، با کفايت و درايت حکومتهايي کرده، بلکه به خاطر اين است که سران فرقهي بهائيت وي را منجي نقطه اول سيد عليمحمد باب و يکي از ايمانآورندگان به وي ميدانند.
بامداد در تاريخ شرح حال رجال ايران ميگويد: « اين منوچهرخان پيش از آنکه به وزارت و پيشکاري برسد و بعد خودش به صورت مستقل حاکم و والي بشود، در دربار فتحعلي شاه مناصب گوناگوني داشته و يک وقتي جزو خواجگان حرمسراي شاهي و بعد غلام پيشخدمت خاصه و سپس به واسطه هوش و کارداني ذاتي که داشت به تدريج ترقي نمود و در دستگاه شاه قاجار بي حد و اندازه مقرّب شد و ابتدا خواجهباشي و سپس رئيس تشريفات دربار شاهي شد (ايشيک آقاسي)». 1
وي به آن حد مورد توجه شاه قاجار شد، که با شاه ندار شده و قمار ميکرد و يا در بازي آس با او شريک ميگشت و به شراکت برد و باخت مينمود. لرد کرزن در تاريخ ايران يادآور ميشود که وي بسيار قسيالقلب و خونخوار و ظالم بوده است، که البته موجب خشم بهائيان شد و وي را دروغگو خواندند زيرا ايشان منوچهر خان را رئوف توصيف ميکنند. نصرتالله محمد حسيني مورخ بهائي معاصر مينويسد: «نامبرده ]منوچهرخان[ جزو اُسرايي بود که در سال 1209 قمري آغا محمدشاه قاجار، سردودمان سلسله قاجاريه آنها را از تفليس به ايران آورده است». 2
در سال 1239 قمري که يحيي ميرزا کودک هفت ساله و فرزند چهل و سوم فتحعلي شاه حاکم گيلان شد، منوچهرخان به وزارت و پيشکاري وي رسيد و در سال بعد يعني 1240 قمري پس از درگذشت يوسف گرجي سپهدار به وزارت سيفالدوله ديگر فرزند شاه و حاکم اصفهان معين گشت.
« چون فتحعلي شاه درگذشت و پادشاهي به محمد ميرزا ]محمدشاه[ رسيد وي براي جلوس بر تخت عازم تهران شد، خزينه خالي و مصاريف سفر مهيا نبود و منوچهرخان در خرمدره به اردوي شاهي پيوست و 40 هزار تومان با اسبي به نام خجسته تقديم نمود».
به پاس خدمات و جانفشانيهايي که در راه حکومت نمود و از حوصله خارج است، بالاخره به لقب تاجالوزراء و در سال 1257 قمري به حکومت اصفهان رسيد و به نظم امور پرداخت، و سعي کرد حکومت مطلقه خويش را بر آن ديار پابرجا نمايد.
وي براي اين کار دو مانع بزرگ در سر راه خويش ميديد، يکي خوانين بختياري و ديگري علماي اصفهان، بدين منظور پس از استقرار در اصفهان براي سرکوبي محمدتقي خان چهارلنگ بختياري لشکري عظيم به خوزستان فرستاد و خوانين ديگر را يا با پول و نيرنگ و يا زور، هر طور بود به اطاعت خويش درآورد ولي علما و روحانيون اصفهان نه فريفته پول و قدرت ميشدند و نه مقهور زور، چه که علماي اين شهر بياندازه مقتدر بودند و به حکومت محلي وقعي نميگذاشتند و به پشتيباني مردم خسته از زورگوئيهاي پادشاه و حکام، سدي محکم در برابر زورگوئيها و استبدادمداري حاکمان به شمار ميآمدند. 3
وقتي سروصداي باب بلند شد و جنجال و هياهوي ادعاي وي به گوش منوچهرخان رسيد، موقعيت را براي شکستن علماي اصفهان مناسب ديد و گروهي را مأمور کرد باب را که تازه از سفر مکه مراجعت کرده و توسط حسينخان مقدم نظامالدوله حاکم فارس محبوس شده بود، به ترفندي که امکان دارد بربايند به نزد وي به اصفهان بياورند.
محمد حسيني مينويسد: « پس از ورود باب به اصفهان، سلطانالعلماء امام جمعه، از طرف منوچهرخان مأمور شد تا به استقبال برود وي را در منزل خودش مکان دهد و مورد احترام باشد». ولي ما اين ادعا را قبول نداريم و به قول اعتضادالسلطنه اعتماد ميکنيم که گفته است، « عليمحمد باب را پنهاني به اصفهان آوردند و در منزل خود خان گرجي نگهداري کردند». به هر حال منوچهرخان سعي کرد از موقعيت روي داده حداکثر سوء استفاده را بنمايد، و براي اجراي نقشههايش مجلسي ترتيب داد تا باب را با علماي اصفهان رو به رو نمايد، و اينچنين حيله کرد که اگر علماي اصفهان توسط باب مجاب شوند، شکستي سخت بر پيکرشان وارد کرده و مردم به چشم خويش خواهند ديد که جواني عامي و با مختصر تحصيلات آنان را از ميدان بحث و مباحثه بيرون کرد و اگر هم روحانيون بر سيد شيرازي غلبه کردند، شکست چنين فردي براي ايشان کار مهمي نبود، در هر حال برد با منوچهرخان خواهد بود. مقدمات امر را منوچهر خان نيرنگ باز خوب ترتيب داده بود ولي بيداري علما نقشههايش را نقش بر آب کرد « زيرا حاج ملا محمدجعفر مجتهد آبادهاي به علماء اخطار داد که به هر صورت اين مباحثه به نفع منوچهرخان است و شرکت در آن اشتباه است و با اين اخطار جلسه غير رسمي شد» 4 ولي در هر حال آقا ميرزا مهدي کلباسي و ميرزا حسن نوري در آن مباحثه شرکت جستند و به راستي که چه آسان ازعهدة باب برآمدند. اما همچنان منوچهرخان به حمايت خويش از باب ادامه داد، و در طي اقامت باب در اصفهان، رسالهاي در باب نبوت خاصه براي منوچهرخان نوشت که معلوم نيست از آن اصلاً چيزي فهميده يا نه زيرا شيوه نگارش عجيب و بسيار مغلق باب براي اهل فن مشکل بود و چه رسد به منوچهرخان!
و سرانجام دامي که اين خواجه گرجي براي اسلام و مسلمين گسترده بود، پاي خودش را گرفتار کرد زيرا حاج ميرزا آقاسي به وي شديداً ظنين شد و مدتها کينه وي را در دل ميپروراند.
محمد حسيني اعتقاد دارد « منوچهر خان به باب اظهار کرد که، من حاضرم شاه و صدراعظم را به آئين شما دعوت کنم و براي شما از خواهران شاه همسري ميگيرم و تمام ثروتم را صرف دين ميکنم و حاضرم با تمام طايفه اهل و عيال راه مقاتله در راه شما را در پيش گيرم» البته در صحت اين موارد شک بسياري است.
اعتقاد بهائيان بر اين است که وي به آئين باب ايمان آورد و تمام دارایيهاي خودش را به باب بخشيده است، اما ما ميگویيم خدا خواست که اين خواجه نيرنگ باز حيلهپرداز زودتر بميرد تا جهاني از شر فتنههايش خلاص شود والا ممکن بود تحت حمايت او از باب، آتشي عظيم بر افروخته شود و بين نفوس مسلمان نفاق افتد. به هر روي منوچهر خاني که روزگاري در چاپخانهاش در تهران کتب مذهبي شيعه و حتي قرآن معروف به چاپ معتمد را منتشر ميساخت، يک بابي تمام عيار از آب درآمد و تا آنجا صيتش در افواه عالم فتاد که عباس افندي در لوحهاي به اغنام بهاء ا... سفارش نمود که« تا توانستيد به زيارت قبر منوچهرخان برويد و حتي شمع نيز روشن کنيد»!
با مرگ وي در سال 1263 هجري دولت تمام اموالش را ضبط کرد و جسدش را به قم بردند و نزديک مقبرة فتحعلي شاه در مقبره خاص خودش دفن کردند، ضمناً بهائيان تا ميتوانستند به زيارتش رفتند و زيارتنامهاي که عباس افندي برايش نگاشته بود زمزمه کردند.
تعدادي از مخالفان وي که دل پردردي از حمايت منوچهرخان از باب داشتند، ماده تاريخ مرگش را با احتساب يک سال بيشتر 1264]]خيک ترکيد» پيدا کردند.
|
تصویر منوچهرخان معتمدالدوله گرجی که بر روی یک انفیه دان لاکی نقش شده، این تصویر احتمالاً چند سال پس از وفات وی کشیده شده است5
|
____________________________
1. مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن 12و 13و 14 هجري، ج 4 تهران ، 1347، ص 163-159 .
2. نصرت الله محمدحسيني، «شمس الوزراء منوچهرخان معتمدالدوله»، نشريه آهنگ بديع، س 24، ش 5 و 6، مرداد و شهريور 1348 ، ص 135-140.
3. شاهزاده عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه، فتنه باب، به کوشش عبدالحسين نوائي، تهران، 1351، چاپ دوم، ص 117- 121 .
4. عبدالحسين آيتي (آواره سابق)، کواکب الدريه عن مأئرالبهائيه، مصر، 1923، ص 70- 78 .
5. Colonel Dicker, G.S.H., Catalogue of fine oriental miniatures, Manuscripts, Qajar paintings and lacquer (sotheby's Autumn Islamic and Iranian sales 1978).
|