ماهنامه شماره 73 - صفحه 7
 

 

 

» فرهنگ مختصر اصطلاحات ديوانی در عصر قاجار (قسمت چهارم؛  ک ـ ن)

 

حسين کلاته

 

ک

کارپردازي : مباشرت و ملزومات

کارخانه : خانه­اي که در آن بنّايي مي­کنند؛ قورخانه؛ مطبخ بزرگ.

کاخ زرّين : هريک از عمارات بلديه­هاي نواحي.

کاخ شهر: عمارت مرکزي بلديه.

کارگزار: وکالت و منصبي در وزارت خارجه.

کتابچه جمع و خرج: کتابچه جمع و خرج مالياتي مستوفيان.

کتابچه دستورالعمل: کتابچه جمع و خرج مالياتي مستوفيان.

کتابداري: رئيس کتابخانه؛ شغل کتابدار؛ مأمور حفظ نظم و ترتيب کتب در کتابخانه.

کدخداي محل: رئيس محله؛ در دوره­اي (؟) به معناي رئيس کلانتري بوده است.

کرپي: پٌل

کروم: (جمع کرم) درخت انگور.

کشيکچي: رياست نگهبانان.

کشيکخانه: رک  ¬ گارد مخصوص شاه.

کلانتر: حاکم؛ رئيس شهر که کدخايان محله را تعيين و اداره مي­کرده؛ داروغه شهر.

کلانتري ايالت: از مشاغل اداره حکومتي شهر؛ اين لقب، فقط مخصوص فارس و قوامهاي شيراز بوده (به نظر مهدي بامداد).

کميسر عالي: رئيس اداره شيلات.

کنت: خان

کوتوال: رئيس شهرباني.

کوچ: کوچ و بند؛ زن و فرزند و اهل.

 

گ

گار: ايستگاه راه‌آهن.

گارد مخصوص شاه: سوار کشيکخانه (و رئيس ­کل سواران کشيکخانه را غلام کشيکخانه نيز مي­گفتند. سرکشيکچي باشي، در مواقع سواري شاه، بايد ملتزم رکاب مي­شد و سواران يا غلامان او در جلو و عقب مي­بودند تا اگر پيشامدي مي­شد، براي حفظ جان شاه، حاضر باشند).

 

ل

لشکرنويس باشي: رئيس کل حسابداري و خزانه­داري.

 

م

ماژور : يکي از درجات نظامي، معادل ياور سابق و سرگرد امروزي.

ماليات ارضي: ماليات اراضي زراعتي.

ماليات غيرمستقيم: در دوره قاجار، در اوايل دوره مشروطه، شامل مالياتهاي زير بوده :

1- نمک، 2- ترياک، 3- الکليات يا رسومات، 4- دخانيات، 5- ذبايح يا روده، 6- پوست برّه، 7- گمرک.

ماليات مستغلات: از کليه ساختمانهاي شهري، مبلغي به عنوان کرايه زمين، از طرف دولت دريافـت می­شد.

ماليات مستقيم: در دورة قاجار، در اوايل دورة مشروطه، چهار نوع بوده: 1- ارضي، 2- اصناف، 3- وسايط نقليه يا نواقل، 4- مستغلات .

مبادله: در دورة قاجار، نوشتن سند در دو نسخه بوده که هريک از دو نسخه را يکي از متعاهدين، نزد خود نگه مي‌داشتند.

مباشر: رئيس.

متصدي مخزن تدارکات عسگريه: رئيس مخازن.

مجلس دربار اعظم : رک  ¬ رئيس مخازن.

مجلس دربار اعظم: دارالشّورا؛ رک ¬ مجلس شوراي دولتي.

مجلس شوراي دولتي: به امر ناصرالدين شاه، در سال 1275 ق.، شش وزارتخانه (داخله، خارجه، جنگ، ماليه، عدليه و وظايف) جهت شورا، به رياست ميرزا جعفرخان مشيرالدّوله تشکيل شد. در سال 1288ق.، مجدداً به امر ناصرالدّين شاه، همان وزرا و شاهزادگان (معين)، در هفته دو روز براي رسيدگي به امور مهام مملکتي و دو روز براي امور مهم ديگر، در دارلشّوراي کبري جمع مي­شدند. دارالشورا، رئيس و ناظم داشت. صدور هر حکمي در اين مجلس، بايد به تصديق وزراي اهل مجلس مي­رسيد. ناصرالدّين شاه، امر به تشکيل مجلسي به نام دارالشّوراي کبري داد تا بتواند به جاي صدراعظم، تصميم بگيرد. عضويت و رياست شورا، بر حسب امر شاه صورت مي­گرفته است.

مجلس شوراي ملّي: دارالشوراي ملّي، در سال 1324ق ايجاد شد. اين مجلس، تا سه هفته در عمارت گلستان منعقد و بعد به بهارستان و سپس به باغ سپهسالار منتقل شد. اعضاي اين مجلس را ملت انتخاب مي­کردند.

محصّل بقايا: رک ¬ امين بقايا.

محصّل محاسبات: مأمور وصول يا رئيس اجرا و وصول ماليات.

مخبر: راپورتچي.

مدرسه وزارت خارجه: مدرسة علوم سياسي.

مرخّص: نماينده مختار.

مرسوم: مستمري و وظيفه.

مستوفي: حسابدار؛ در اصطلاح مالي قديم، متصدي استيفاي مال دولت بود. مال دولت يا نزد ماليات بده است يا نزد متصدي وصول. مستوفي براي انجام وظيفة خود، چهار دفتر داشته:

دفتر جزو جمع: اسامي ايالات و ولايات، از آذربايجان تا يزد در آن بوده است؛

دفتر اوراجه: راجع به مصارف بيوتات سلطنتي و مصارف فوق­العاده؛

دفتر دستورالعمل: خلاصة دستورالعمل بودجه­اي هر سال ولايات قلمرو مستوفي، در آن نوشته مي­شده است؛

دفتر محاسبه: جمع و محاسبه ولايات تحت قلمرو مستوفي که توسط پيشکار حاکم، براي مستوفي ارسال مي­شده است.

مستوفي­الممالک: در دورة فتحعليشاه، براي امورمالياتي، سرپرستي به نام مستوفي­الممالک تعيين شد و زير نظر او، براي هر چندين ولايت، يک نفر مستوفي معين شد. بنابراين، مستوفي­الممالک در حکم وزير دارايي کنوني بوده و بر دخل و خرج کشور، نظارت داشته است. مستوفي، هرسال عمليات صاحب جمعان قلمرو خود را رسيدگي مي­کرد، صورت حساب آنها را مي­نوشت و پس از تشخيص باقي هر يک و وصول آن، به آنان مفاصا حساب مي­داد. از اواخر دورة ناصري، اين لقب جنبة شغلي خود را از دست داد و جزو القاب دولتي شد.

مستوفي پاي­ سند: مستوفي مأمور رسيدگي نهايي را مستوفي پاي سند مي­گفتند که بايست بروات و فرمانها را قبل از مهر صدراعظم و صحه شاه، ثبت و مهر مي­کرد و ضامن صحّت آن بود.

مستوفي کل، پيشکار دارايي.

مصلحتخانه: در سال 1276ق ــ که همه روزه بايد در مورد مصالح ملک و ترقي مملکت گفتگو مي­شد ــ شاه، مجلسي به اين نام داير کرد و اعضاي آن، عمومي­تر از مجلس شوراي وزرا بوده است.

مصلحت‌گزار: کاردار؛ شارژه دافر.

مطلق­العناني: رعايا، در موقع تغيير محل و نقل مکان از ملکي به ملک ديگر، مجبور بودند وجوهي جهت مطلق‌ا‌‌لعناني و آزاد بودن، به حکومت يا پيشکار ماليه بپردازند و ورقة اجاره­نامه به اسم تعليقه، دريافت دارند که بدون اين ورقه، هيچ رعيتي حق انتقال به جاي ديگر و تغيير محل نداشت.

معتمد حرم: رئيس خواجگان.

معلمخانه دولتي: دارالفنون

مفاصا حساب: رک ¬ مستوفي­الممالک .

ملتزم رکاب: همراه شاه؛ رک ¬گارد مخصوص شاه.

ملفوفه فرمان: شاه، غير از فرمان کتبي و رسمي خود، فرمان کتبي و رسمي ديگري هم داشته است؛ مثلاً در امر خاصي از قبيل: تحقيق و تفتيش و رسيدگي به کار معيني، صادر مي­شده يا دستوري به طور فوق­العاده به کسي اعلام مي­گرديده. اين فرمانها، سربسته، به مخاطب مي­رسيد. به همين جهت، آن را «ملفوفه فرمان» ناميده­اند. اين فرمانها، به صحّة شاه و مهر صدراعظم مي­رسيد.

ممالک محروسه: مجموع ايالات و ولايات ايران؛ کشور ايران.

مميزي املاک: کارشناس، محصول زمين و ميزان آب قنات را به طور تقريب، جهت وصول ماليات تعيين مي­کرد. با اجراي مميزي علمي، قدم عمده­اي براي تشخيص صحيح عايدات و تعيين ميزان ماليات مؤديان، برداشته شد.

منافع ­دارالضّرب: در زمان قاجار، از عوايد حاصل از عمليات ضرابخانه­ها، 5/7 درصد ماليات اخذ مي­شد که به آن، منافع دارالضرب مي­گفتند.

منجّم و منجّم­باشي: کسي که براي سفر، سعد و نحس را تعيين مي­کند.

منشور: فرمانهاي سرگشاده پادشاهان؛ فرمانهايي که محرمانه و رمزي نبودند؛ فرمان شاهي مهر نکرده؛ فرمان پادشاهي که از باب لطف وعنايت باشد.

منشي اسراري صدرات عظمي: مدير دفتر محرمانه و مرموزات.

منشي­الممالک: تا اواسط دورة محمدشاه، از القاب شغلي بوده. رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي را مي­گفتند و از آن پس، متصدي شغل مزبور را صاحبديوان رسايل؛ وزير رسايل؛ منشي حضور و دبير حضور مي­ناميدند.

منشي حضور: رک ¬ منشي­الممالک.

منشي حضور همايون: رئيس کل وظايف؛ مأمور ابلاغ به وزرا.

منغلاي: (= منقلاي) : پيشقراول و طلاية سپاه.

موزيکانچي: نوازندگان ارکستر نظامي.

مهرداري: عمله خلوت؛ رک ¬ عمله خلوت.

مهلتانه: آنچه در ازاي دادن يا گرفتن مدّت، گيرند يا دهند؛ وسيلة مهلت طلبي.

ميرآخور: جلودار؛ از مشاغل مهم درباري؛ کسي که پياده در جلو حرکت مي­کرده، براي به مقصد رساندن آقا؛ جلودار سوار؛ رئيس اصطبل شاهي.

ميرزا: کاتب و نويسنده و منشي؛ از القاب شاهزادگان هم بوده ولي بعدها براي سردارزادگان هم استفاده شد. وقتي در اوّل نام آيد، اطلاق به نويسندگان، خاصّه اهل حساب مي­شده؛ دفتردار؛ حسابدار.

ميزان آقاسي: رئيس کل گمرکات؛ رئيس ماليات غيرمستقيم و گمرک امروزه.

 

«ن»

ناظر: خوانسالار؛ رک ¬ خوانسالار.

ناظم: ناظم مدرسه؛ مدير داخلي وزارت خارجه؛ رئيس دبيرخانه؛ معاون وزارت خارجه.

ناظم خلوت: داروغة خلوت؛ کسي که نظم خلوتخانة شاهي را به عهده داشته.

ناظم دفترخانه: رئيس وصول بقايا؛ رک ¬ امين بقايا.

ناظم­دارالخلافه: حاکم تهران.

ناظم ميزان: رئيس عوارض و ماليات که دم دروازه، از مال­التّجاره­هاي داخلي و خارجي گرفته مي­شد؛ بعدها ناظم ميزان، مدير گمرک استعمال شد؛ رئيس ماليات غير مستقيم و گمرک.

نايب: رک ¬ سوارکشيکخانه.

نايب­الوزاره: در اوايل و اواسط سلطنت ناصري، معاون وزارت خارجه را مي­گفتند و در اواخر آن، رئيس.

نسقچي و نسقچي­باشي: اکثر حکّام، چنين فردي براي خود داشتند و تا اوايل سلطنت مظفرالدّين شاه، رواج داشته وظيفه او، بريدن سر، بيني و ... بوده است. ميرغضبان و کارمندان اداره مزبور در دورة قاجار، بيشتر در خانوادة علاء­الدّوله دوام پيدا کردند.

نشان: براي تأييد مضمون ارقام و احکام و نشانهاي سابق، نوشته مي­شده که در مورد سيورغال و تيولات و مناصب و مشاغل کوچک، صادر مي­شده؛ لکن پروانجات، براي تأييد ارقامي که جنبه مالي داشته، بوده است.

نظارت خاصّه: خوانسالاري؛ رک ¬ خوانسالار.

نفي­بلد : تبعيد.

نقّاره­خانه: اين خانه، يکي از بيوتات سلطنتي بوده؛ ­در دوره­اي که آلات موزيک نظامي اروپايي به ايران نيامده بود، نقاره­خانه، اين کار را انجام مي­داده است.

نکول: امتناع؛ خودداري از پرداخت وجه حواله و برات و ...؛ خودداري از پاسخ.

نگارستان: باغي که توسط فتحعليشاه در خارج از شهر تهران بنا شد؛ قسمتي از وزارتخانه فرهنگ و هنر.

نوّاب (جمع نايب) : معاونين؛ از القاب شاهزادگان (مرد و زن)؛ نوّاب اشرف ، در مورد شاه؛ نوّاب اشرف والا، در مورد شاهزادگان استفاده مي­شده است.

نوکر: در زمان قاجار، طبقات کارمند و حقوق بگيران دولت را مي­گفتند؛ خدمتکار؛ بعضي حکّام، به کارکنان خود مي­گفتند.

نيابت: معاونت .

 

 


ارسال به دوستان    نسخه قابل چاپ
نام:                  
*رايانامه( Email):
موضوع:
* نظر شما:


 
 
www.iichs.org